واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: مباحث فراوانی راجع به فرزند خواندگی هست و در میان تمامی آنها، پرسشی مطرح است و آن اینکه: «چه موقع باید به فرزندمان بگوییم که او، فرزند خوانده ما شده است؟» تا همین اواخر، معمول این بود که موضوع فرزند خواندگی را همچون رازی در سینه نگهدارند و امیدوار باشند که کودک هیچگاه به این حقیقت پی نبرد. برخی بر این باورند که باید این حقیقت را خیلی زود به کودک یادآوری کرد، چرا که به تاخیر افکندن آن تا شش- هفتسالگی، سبب فریب او میگردد و به مرور، بازگویی حقیقت دشوارتر میشود. چه بسا پدر و مادری که کودکی را پذیرفته و بعد دریافتهاند که بردباری فزونتر در این جریان، بازگویی حقیقت را سختتر کرده است. طرفداران نظریه «دیر گفتن» بر این عقیدهاند که خردسالان قادر نیستند موضوع فرزند خواندگی را کاملا بفهمند، تا وقتی که به حدی رشد کرده باشند که بتوانند مطالبی پیرامون بارداری و زایمان را دریابند. یک بچه کمسن و سال ممکن است بیندیشد که فرزند خوانده شدن، معضلی شمرده میشود. با عنایت به تجربهها، بسیاری از این پدر و مادرها، چنین دلیل میآورند که هیچ لحظه ویژه یا «سن مشخصی» برای بازگویی این حقیقت موجود نیست و در عوض مهم این است که فضایی به وجود آید تا طرح چنین چیزی آسانتر انجام شود. مهمترین چیز این است که وقتی دو دلی، بیم یا پرسش مطرح گردد، کودک نباید به برگشت پدر و مادر واقعی خویش بیندیشند، چرا که این امر، اعتماد و اعتقاد وی در مورد دلبستگی به والدین قانونیاش را از میان میبرد. دانستن پاره ای از اطلاعات توسط افرادی مثل معلم برای یاری به کودک، لازم است. معلم باید در موقعیتی قرار بگیرد که به کودک کمک کند تا بتواند به پرسشهایی که از سوی همدرسانش مطرح میگردد، رویارویشود. در این جا رهنمودی از سنین مختلف در اختیارتان نهاده شده است، که شما را یاری میکند تا با فرزندان خود صحبت کنید. در طی مطالعه این راهنماییها، مهم است به یاد بسپارید که: «وظیفه ما به عنوان والدین قانونی، تنها در جریان گذاشتن فرزند نیست. باید یاد بگیریم که به سخنان فرزندمان گوش بسپاریم تا بتوانیم چگونگی برخورد او با پدیده فرزند خواندگی را در یابیم.» سنین پیشدبستانی کودکان بسیار خردسال، یارای آن را ندارند تا به درستی تفاوت میان فرزند خواندگی و تولد در یک خانواده را درک کنند. از این رو، با اطلاعات اندکی قانع میشوند. کودکان سه ساله، پرسشهای دشواری نمیپرسند و پدر و مادر میتوانند بدانها به عنوان تمرینی برای سوالات پیچیدهتر که بعدها پیش خواهد آمد، بنگرند. بهتر است به کودک اینگونه گفته شود که: «این پدر و مادر خیلی بچه دوست داشتند، ولی نمیتوانستد بچهای در رحم مادر رشد دهند، والدین واقعی ات هم قادر نبودند از هیچ کودکی مراقبت نمایند، از این رو تو آمدی تا با ما زندگی کنی.» کودک پیشدبستانی، دلش میخواهد بداند که از کجا آمده، چگونه بزرگ شده است و غیره. وی ممکن است اصرار کند تا شما داستانی را بازگو کنید تا بتواند بارها و بارها عشق حضور خود را در خانواده تجربه کند. سنین 5 تا 7 سالگی کودک در حدود 6 سالگی شروع به ابراز کنجکاوی راجع به تولدش میکند. پرسشهایی چون «بچه از کجا میآید؟» به عمل میآورد و شاید والدین بارها داستانی را تکرار کنند. در هر صورت، بچههایی که در این سن و سالها هستند، احتیاج فراوانی به این دارند تا به آنها ثابت شود که مرتکب کوچکترین اشتباهی نشدهاند و فرزند خواندگی جرم نیست. چنانچه پدر و مادر، عکس، نامه، یا کارتهایی از والدین حقیقی کودک دارند، میتوانند آنها را با کودکشان در میان نهند. اگر کودک بپرسد که چرا پدر و مادرش نتوانستهاند از او مراقبت نمایند، سعی کنید چنین پاسخ دهید: «آنها نمیدانستند که باید چهطور پدر و مادری باشند.» هدف کودک در این مرحله، درک پدیده فرزند خواندگی است بعدها خواهد پرسید که: «از چه سبب چنین رویدادی رخ نموده است؟ آیا این جریان ادامه خواهد داشت و اینکه برای آنان و سایرین چنین چیزی چه مفهومی دارد؟» در این سن کودکان حس بیهودگی نخواهند داشت. عشق مادری سنین 8 تا 11 سالگی کودکان در این سنین درک آشکارتری از رابطه خونی دارند، ولی نظام قانونی فرزند خواندگی بهطور دائم را در نمییابند. از همین رو بلافاصله از اینکه نکند پدر و مادر واقعی به سراغشان بیایند تا آنان را با خود ببرند، احساس ناامنی میکنند. به همین علت در این دوره،برخورد با رفتارهای زشت و نامطلوب کودک دشوار است. وقتی کودک دهسالهای حاضر جوابی یا بیادبی میکند، پدر و مادرش وی را تنبیه میکنند. این عمل ممکن است موجب برداشتی اینگونه از طرف کودک شود که: «مادر خشمگین است، پس مرا پس میفرستد.» امکان دارد کودکان پذیرفته شده در این دوره سنی وارد مرحله طبیعی افسردگی شوند ولو اگر این رخداد، 8 یا 9 سال قبل روی داده باشد. پدر و مادر باید کودک را در ابراز احساسات شجاع کنند و به وی یادآور شوند که احساس ناراحتی و کنجکاویاش درباره والدین حقیقیاش به کلی طبیعی است، لیکن هم اکنون آنها خانواده او شمرده میشوند. در این سنین کودکان نسبت به اینکه دوستانشان چه نظری در مورد آنها دارند، بسیار حساس هستند، برای همین والدین باید آماده پرسشهایی از این دست باشد: «آیا این به آن معنی است که ایشان مرا نمیخواستند؟ آیا پدربزرگ و مادربزرگم مرا مانند سایر نوهها دوست دارند؟» به آنها گوشزد کنید که شما پاسخ تمام این پرسشها را ندارید، ولی فرزندتان را مانند هر کودک دیگری دوست دارید. کودک: «فرزند خوانده بودن بهتر است یا فرزند اصلی بودن؟» مادر: این دو با هم تفاوتهایی دارند، اما من تصور نمیکنم که عشقی بیش از آنچه من به تو دارم وجود داشته باشد. حتی اگر از رحم خودم متولد شده بودی.» جملههایی مانند: «تو اسماً مادر منی»، یک مادر خوانده را بیشتر میآزارد. در مواقعی این چنین، به جای اینکه پدر و مادر بگویند: «اگر زیاد ناراحتی، برگرد برو همان جایی که بودی» بهتر است خونسرد بمانند و بکوشند علت چنین واکنشی از جانب کودک را در یابند. یافتن ثبات روحی برای این دسته از کودکان، رابطه مستقیمی با شیوه پشتیبانی والدین در این سنین دارد. پس بابد بیشتر توجه داشت تا کودک از گزند روحی در امان ماند. باید ببینند که آیا میتواند دریابد که چطور دو مادر دارد؟ آیا به دلیل دیگری عصبانی است؟ آیا در پی جلب توجه است؟ و یا میخواهد یقین کند که هر چقدر هم کردارش ناپسند باشد، باز هم در خانواده خواهد ماند؟ وقتی کودکی هیچ نوع کنجکاوی درباره تولدش نمینمایاند، اینهم ممکن است برای والدین قانونیاش نگران کننده باشد. زیرا آنها میپندارند که احتمالا کودک میلی به بروز احساساتش ندارد. اما شاید دلیل این باشد که کودک نمیداند چه چیزهایی بپرسد؟ بعضی از کودکان را نظر بر این است که با نشان دادن امیال و کنجکاویهایشان، ممکن است والدین قانونی خویش را ناراحت کنند. اگر به فرزند خواندههای خودتان بگویید که ناراحتی آنها کاملا طبیعی است، آنها هم به نوبه خویش در بروز احساساتشان راحتتر خواهند بود. دوران نوجوانی و جوانی زمانی که کودکان به سنین 13-12 سالگی میرسند، درک بهتری در مورد فرزند خواندگی مییابند به هر حال، آنان همچنان سرگرم مبارزه با پرسشهای درونیشان راجع به «هویت» هستند و از این رو، مساله «چه کسی هستم؟» پیچیدهتر میگردد. نوجوانی شروع به بررسی میکند تا پی ببرد فرزند خواندگی تا چه حد به زندگی او شکل داده است. برای برخی اینگونه به نظر میآید که باعث تمامی مشکلات همین فرزند خوانده شدن است و امکان دارد به فکر بازگشت به نزد والدین حقیقیشان باشند تا گره کور مشکلاتشان گشوده شود. هرچه رخ دهد پدر و مادر قانونی باید عشق و پشتیبانی خود را ابراز کنند تا کودک احساس آسایش کند. نوجوانان باید خودشان جواب پرسشهایشان را یافته و با این چالش درونی کنار بیایند. در چنین شرایطی یک مادر خوانده ممکن است فکر کند که: «آیا او دارد مرا از مادری ساقط میکند؟» در حالی که یک نوجوان به این میاندیشد که «اگر عدم وابستگی خودم را ابراز دارم، آیا آنها باز هم مرا به عنوان عضو خانواده میپذیرند؟» منبع: ماهنامه آموزشی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 326]