واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: به خاطر مشکلات مالي دختر يک ساله ام را به زن و شوهري که ساکن تجريش بودند و توانايي بچه دار شدن نداشتند، به مبلغ دو ميليون تومان فروختم. اما اکنون ... هفته گذشته زني به نام "سميرا" به دادسراي چهار رسالت مراجعه کرد و گفت: شش ماه است که از شوهرم به خاطر اعتياد شديد به مواد مخدر جدا شدم و به خاطر مشکلات مالي توانايي نگهداري دختر يک ساله خود را نداشتم به همين خاطر دو هفته پيش دختر يک ساله ام را به زن و شوهري که ساکن تجريش بودند و توانايي بچه دار شدن نداشتند، به مبلغ دو ميليون تومان فروختم. زن جوان در ادامه مدعي شد، اما اکنون از کاري که کرده ام پشيمان هستم و مي خواهم فرزندم را پس بگيرم. پس از طرح اين شکايت باز پرس ميري دستور پيگيري اين موضوع را صادر کرد. ماموران تحقيقات خود را آغاز کردند و توانستند مردي که دختر يک ساله را خريده بود شناسايي کنند. اين مرد در اظهاراتش گفت: من و همسرم 8 سال پيش ازدواج کرديم اما بچه دار نمي شديم به همين خاطر زماني که از طريق يکي از اقوام فهميديم زني به نام "سميرا" قصد دارد دختر يک ساله اش را بفروشد بلافاصله به سراغ او رفتيم و کودک را تحويل گرفتيم و من براي کمک به "سميرا"دو ميليون تومان به وي دادم. بنابر اين گزارش، دختر يک ساله پس از دو هفته جدايي از مادر دوباره به آغوش مادر بازگشت و هم اکنون تحقيقات در اين رابطه ادامه دارد.منبع:برنا --------------- وقتی زندگی ، فیلم هندی می شود نزدیک ظهر بود که ناگهان زن و مرد جوانی در یکی از بوستان های مشهد با هم درگیر شدند. هر لحظه بر شمار تماشاچیان این درگیری افزوده می شد که خودرو گشت کلانتری «احمدآباد» مشهد سر رسید و پلیس ، زن و شوهر را برای بررسی مشکلشان به دایره اجتماعی برد. آنان در کلانتری گفتند زن و شوهر هستند و اختلافاتی دارند که از روزهای نخست زندگی مشترک عذابشان داده است. زن 22 ساله به نام «شهین» گفت : 17 ساله بودم که با سعید در یک خیابان ، دوست شدم.این آشنایی دو سال طول کشید تا این که بالاخره او به قولش عمل کرد و به خواستگاری ام آمد اما پدرم با مخالفت شدید گفت «زندگی که به این شکل سر بگیرد دوام و بقایی نخواهد داشت.»حالا می فهمم که پدرم آن موقع منظورش چه بود.افسوس که من دلباخته این پسر شده بودم و به هیچ چیز جز او فکر نمی کردم. وی ادامه داد : یکی دو ماه طول کشید تا با اصرار و لج بازی های من ، پدرم به این ازدواج رضایت داد . روزی که سر سفره عقد نشستم و همه برایم دست می زدند احساس غرور داشتم و خودم را برنده میدان می دانستم حتی دوستم «آرزو» وقتی شوهرم را دید در گوشم گفت «دختر زرنگ ، خوشم آمد عجب شوهری برای خودت پیدا کرده ای.» مراسم مجلل عروسی ما بر پا شد و روزها خیلی سریع پشت سر هم قطار شدند تا جایی که در جشن سومین سالگرد ازدواجمان ، من و سعید باورمان نمی شد به این سرعت سه سال گذشته باشد. «شهین» که سرش را به نشانه تاسف تکان می داد افزود : ما به خاطر کمک های پدر و مادرمان در زندگی هیچی کم نداشتیم فقط از همان لحظه اول گوهر اعتماد از دستمان افتاد و گم شد و هر چه گشتیم ، آن را پیدا نکردیم. من و شوهرم همیشه همدیگر را زیر نظر داشتیم و همین موضوع نیز باعث شد تا در این سه سال بارها با هم دعوا کنیم . ولی مشکل از زمانی حادتر شد که راه پای « آرزو » به خانه ما باز شد.سعید در اولین دیدار با او احوالپرسی گرمی کرد و بعد از رفتنش هم چند بار پرسید دوستت ازدواج کرده است؟ در برابر این حرف او سعی کردم خودم را بی تفاوت نشان دهم اما از آن روز به بعد تلفن های مشکوک سعید شروع شد.باز هم موضوع را جدی نگرفتم ولی یک روز که سعید خواب بود تلفن همراهش زنگ خورد. گوشی را برداشتم کسی جواب نداد و ارتباط قطع شد.شماره تماس گیرنده را که بررسی کردم با تعجب دیدم شماره آرزو با نام «رامین» در حافظه گوشی تلفن است. شوکه شده بودم و سردرد عجیبی گرفتم اما به رویم نیاوردم.بعدازظهر دوباره گوشی سعید تک زنگ خورد از همان شماره رامین ! پیامکی برایش رسید که «منتظرت هستم زودتر بیا.» شوهرم با عجله خودش را آماده کرد و در حالی که از چشمانش می فهمیدم دارد دروغ می گوید گفت «برای یکی از دوستانم مشکلی پیش آمده زود بر می گردم.» زن پریشان اظهار داشت : سعید از خانه بیرون رفت و من تعقیبش کردم. حدسم درست از آب درآمد.پس از نیم ساعت او و «آرزو» را سر قرارشان در یک پارک دیدم و دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم.در این مدت همیشه حسرت زن و شوهر هایی را می خوردم که به هم وفادار هستند و درست زندگی می کنند.حالا من می خواهم به همه دختران بگویم ممکن است بعضی ها با دوست پسر خود ازدواج کنند و زندگی تشکیل بدهند اما واقعیت این است که خیلی از این زن و شوهرها در مدت کوتاهی دچار مشکل می شوند و خیلی وقتها زندگی شان را از دست می دهند.باور کنید زندگی ، فیلم هندی و خوشبختی با عشق خیابانی نیست.منبع:ايسكانيوز
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 303]