واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: بعثت نور
آنچه در دل بود هوس دارمهوس او به هر نفَس دارم مبریدم ز كوى او به رحیلكاروانى پر از جرس دارم بى مغیلان هواى كعبه چه سوددر رهش میل خار و خس دارم گر شوم صید ابرویت، سوگندرغبت گوشه قفس دارم آنچنانم به زلف تو در بندنه ره پیش و راه پس دارم آرزویم زیارت است بیادل مهیّاى غارت است بیا بى تو روح الامین چه سود دهد؟بى جمالت یقین چه سود دهد؟ دستگیرم نباشد ار شالتلفظ حبلالمتین چه سود دهد؟ گر نباشد على خطیب دلمخطبه متّقین چه سود دهد؟ گر تو چوپانى مرا نكنىلقبى چون امین چه سود دهد؟ نرود گر سرم به مقدم دوستپینههاى جبین چه سود دهد؟ بى عروج تو بهر من هر شبدست، كوتاه و بر نخیل، رطب كو خلیلى كه نار باز شوددر لطف از كنار باز شود امر كن دلبر خدیجه پسندتا دلم سوى یار باز شود در مقامى كه شاهد است علىكى لبم سوى كار باز شود گر، به غم مونس توأم اى كاشدرِ غم صدهزار باز شود تو، به دارم كشى و من ترسمنكند حبلِ دار باز شود كاش من هم قتیل تو باشمیا كه ابنالسبیل تو باشم اى سقایت به دوش تو اربابتشنهام تشنه پیاله آب دیده شد جویها تماشا كنرفت خاكسترم مرا دریاب همه جا صُنع گوشه لب توستپس چه حاجت كه بینمت در خواب اى كه پیچیدهاى به حب على«قم فأنذر» كه سوخته محراب دل قوىدار، مرتضى دارىنفْسِ تو كردهاند فصل خطاب صوت حیدر چو گشت رشته وحىبالها سوزد از فرشته وحى كهف من خانه گلین شماستكلب این خانه مستكین شماست دین تو گر شكستن دلهاستدل من بیقرار دین شماست آنچه معراج مىبرد ما راخطى از صفحه جبین شماست فرع بر اصل خود رجوع كندزوجم از ماندههاى تین شماست چهارده نور اگر یكى دانمدل من از موحدین شماست اى به ارض و سماء، نور نخستعرش را محدقین، سلاله توست كوه نور از پگاه تو پر نورصد حراء در نگاه تو مستور زادگاه على است قبله توقدس، كى بود، كعبه معمور تا امامت كند زكات و ركوعصبر كن تا غدیر و وقت حضور مرتضى شاهد تو و جبریلكیست غیر از على حضور و ظهور با «اَرِحْنى» بخوان بلالت راتا كند نام تو ز سینه عبور مرتضى منتهى رسالت توستامر بر حب او عدالت توست اى رها گشتهات به عالم تكاى گرفتارت انس و جن و ملك وعده یك دو بوسه مىخواهمتا بسنجم عیار قند و نمك اى كه گفتى ز یوسفم «اَمْلَح»ناز كن تا زنم به ناز محك رب تویى مالك حیات تویىكافرم گر كنم به مُلك تو شك پیش از این بر لبت دعا بودماستجابت شده دعا اینك پى یك بوسه حلال توامگوییا كاسه سفال توام اى به تأدیبِ بنده به ز پدروى به ما مهربانتر از مادر اى علمدار حُسن تو حمزهوى سفیر ملاحتت جعفر غزوه موى توست در دل منحال اسیر توأم بكُش دیگر دخترت را بخوان كه پاك كندخون ز تیغ دو پهلوى حیدر تا كند پاك جاى این احسانمرتضى خون ز پهلوى همسر غیر احسان جواب احسان نیستكار حیدر به غیر جبران نیستشاعر : محمد سهرابی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 244]