واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: باور كنیم سكّه به نام محمد(ص) است
باور كنیم رجعت سرخ ستاره را میعاد دستبرد شگفتی دوباره را باور كنیم رویش سبز جوانه را ابهام مردخیز غبار كرانه را باور كنیم ملك خدا را كه سرمد است باور كنیم سكّه به نام محمد(ص) است از سفر فطرت از صحف از صحف از زبور راوی! بخوان به نام تجلی، به نام نور آفت نبود و موت نبود و نفس نبود او بود و بود او جز او هیچ كس نبود «قال الست ربكم»ی را بلا زدند فالی زدند و قرعه تكوین ما زدند سالار «كنت كنز» در آیینه نطفه راند برقی جهید و خرمن آدم نشانه ماند ویرانه گرد خانه زنجیر او شدیم ز افلاكیان خلیفه تقدیر او شدیم گردید چرخ و خاك فلك كو به كو نشست آدم رهید و نوح به جودی فرو نشست ایوبها به سفره كرمان كَرَم شدند یعقوبها به حوصله پامال غم شدند موسی بسی ز نیل حوادث امان گرفت تا همچو نیل دامن فرعونیان گرفت بسیار بت شكست كه از سیم كرده بود تهمت به بت زدند، براهیم كرده بود از رشكِ لطف، جان ملایك ملول ماند هیهات بر زمانه كه انسان جهول ماند باور كنیم رجعت سرخ ستاره را میعاد دستبرد شگفتی دوباره را باور كنیم رویش سبز جوانه را ابهام مردخیز غبار كرانه را باور كنیم ملك خدا را كه سرمد است باور كنیم سكه به نام محمد(ص) است راوی! به شب، حجاب نكویی، حجاب قـُبح راوی! به صبح، صبح شكافنده، صبحِ صبح راوی! به فتح، فتح نمایان به آسمان راوی! به تین و زیت و به افسانه زمان راوی! بخوان به خواندن احمد در اعتلا بر بام آسمان، شب معنی، شب «حرا» شبها شبند و قدر، شب عاشفانههاست عالم فسانه، عشق فسانهی فسانههاست راوی! بخوان كه رستم افسانه میرسد جوهر فروش همت مردانه میرسد راوی! بخوان كه افسر سیارگان مَه است راوی! بخوان كه مهدی موعود در ره است باور كنیم رجعت سرخ ستاره را میعاد دستبرد شگفتی دوباره را باور كنیم ملك خدا را كه سرمد است باور كنیم سكه به نام محمد(ص) است خونین به راه دادرسی ایستادهایم چون لاله داغدار كسی ایستادهایم ای دوست! ای عزیز مجاهد! رفیق راه! مقداد روز! مالك ِ شب! میثم پگاه! ای در صفا به همت مردانه استوار ای مرد مرد! مرد خدا! مرد روزگار مرغی چنین بلا زده جان در قفس نداد حقا كه داد عشق تو دادی و كس نداد رفتی كه بازگردی و تا ما خبر شدیم ای پیشتاز قافله! بیهمسفر شدیم گیتی به اهل عشق، به دستان، چه میكند حالی به ما شقاوتِ پستان چه میكند با ما چه میكنند به رندی در آشیان این نابكار خانه به دوشان، حرامیان ای دوست! ای عزیز! رهایی مباركت از همرهان خسته جدایی مباركت این جا خوش است ضجه زنجیریان هنوز مردم كـُش است دشنه تقدیریان هنوز این جا هنوز عرصه گیر و كشاش است این جا هنوز خواب اسارت مشوش است این جا جهان شب است، ولی بیكرانه نیست فردای روشنایی ره بیبهانه نیست شبها شبند و قدر، شب عاشقانههاست عالم فسانه، عشق فسانهی فسانههاست باور كنیم رجعت سرخ ستاره را میعاد دستبرد شگفتی دوباره را باور كنیم ملك خدا را كه سرمد است باور كنیم سكه به نام محمد(ص) استشاعر : علی معلم
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1211]