واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: باور کنیم سکه به نام محمد است

یکی از ره آوردهای مبارک نخستین جشنواره بین المللی شعر فجر ، مرور دوباره اشعاری است که گذشت زمان ، بهانه بایگانی شدن آنها را فراهم آورده ، در حالی که برخی از آنها هنوز دربردارنده حرفی تازه برای مخاطب امروز فرهنگ و ادب است ، این سروده علی معلم دامغانی شاعر فرهیخته معاصر را می توان نمونه ای از آن اشعار به شمار آورد:باور کنیم رجعت سرخ ستاره رامیعاد دستبرد شگفتی دوباره راباور کنیم رویش سبز جوانه راابهام مردخیز غبار کرانه راباور کنیم ملک خدا را که سرمد استباور کنیم سکّه به نام محمد(ص) استاز سفر فطرت از صحف از صحف از زبورراوی ! بخوان به نام تجلی ، به نام نورآفت نبود و موت نبود و نفس نبوداو بود و بود او و جز او هیچ کس نبود« قال الست ربکم » ی را بلا زدندفالی زدند و قرعه تکوین ما زدندسالار « کنت کنز» در آئینه نطفه راندبرقی جهید و خرمن آدم نشانه ماندویرانه گرد خانه زنجیر او شدیمزافلاکیان خلیفه تقدیر او شدیمگردید چرخ و خاک فلک کو به کو نشستآدم رهید و نوح به جودی فرو نشستایوب ها به سفره کرمان کرم شدندیعقوب ها به حوصله پامال غم شدندموسی بسی ز نیل حوادث امان گرفتتا همچو نیل دامن فرعونیان گرفتبسیار بت شکست که از سیم کرده بودتهمت به بت زدند ، براهیم کرده بوداز رشک لطف ، جان ملایک ملول ماندهیهات بر زمانه که انسان جهول ماندباور کنیم رجعت سرخ ستاره رامیعاد دستبرد شگفتی دوباره راباور کنیم رویش سبز جوانه راابهام مردخیز غبار کرانه راباور کنیم ملک خدا را که سرمد استباور کنیم سکه به نام محمد(ص) استراوی ! به شب، حجاب نکویی ، حجاب قبحراوی ! به صبح ، صبح شکافنده ، صبح صبحراوی ! به فتح ، فتح نمایان به آسمانراوی ! به تین و زیت و به افسانه زمانراوی ! بخوان به خواندن احمد در اعتلابر بام آسمان، شب معنی، شب « حرا»شبها شبند و قدر، شب عاشفانه هاستعالم فسانه ، عشق فسانه فسانه هاستراوی! بخوان که رستم افسانه می رسدجوهر فروش همت مردانه میرسدراوی ! بخوان که افسر سیارگان مَه استراوی ! بخوان که مهدی موعود در ره استباور کنیم رجعت سرخ ستاره رامیعاد دستبرد شگفتی دوباره راباور کنیم ملک خدا را که سرمد استباور کنیم سکه به نام محمد(ص) استخونین به راه دادرسی ایستادهایمچون لاله داغدار کسی ایستادهایمای دوست ! ای عزیز مجاهد ! رفیق راه !مقداد روز! مالک شب ! میثم پگاه !ای در صفا به همت مردانه استوارای مرد مرد ! مرد خدا ! مرد روزگارمرغی چنین بلازده جان در قفس ندادحقا که داد عشق ، تو دادی و کس ندادرفتی که بازگردی و تا ما خبر شدیمای پیشتاز قافله ! بی همسفر شدیمگیتی به اهل عشق ، به دستان ، چه می کندحالی به ما شقاوت بستان چه می کندبا ما چه می کنند به رندی در آشیاناین نابکار خانه به دوشان ، حرامیانای دوست ! ای عزیز! رهایی مبارکتاز همرهان خسته جدایی مبارکتاین جا خوش است ضجه زنجیریان هنوزمردم کش است دشنه تقدیریان هنوزاینجا هنوز عرصه گیر و کشاش استاینجا هنوز خواب اسارت مشوش استاین جا جهان شب است، ولی بیکرانه نیستفردای روشنایی ره ، بی بهانه نیستشبها شبند و قدر، شب عاشقانه هاستعالم فسانه، عشق فسانه فسانه هاستباور کنیم رجعت سرخ ستاره رامیعاد دستبرد شگفتی دوباره راباور کنیم ملک خدا را که سرمد استباور کنیم سکه به نام محمد (ص) استسروده : علی معلم دامغانی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 968]