واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: افلاطون
افلاطون در سال 427 قبل از ميلاد مسيح به دنيا آمد و تا سال 347 ق. مي زيست. او جواني بسيار قدرتمند و زيبا بود و در خانواده ثروتمندي پرورش يافته بود. مردم بيش تر او را يک سرباز جنگ جو مي شناختند و فکر نمي کردند که او روزي يک فيلسوف شود. ولي برخورد با سقراط مسير زندگي افلاطون را تغيير داد و با تعليمات او فيلسوف بزرگي شد. او عاشق بي قرار فلسفه شد و مي گفت: «من خدا را سپاسگزارم که در زمان سقراط به دنيا آمده ام.» سرآغاز خلاقيت فلسفي افلاطون، مرگ سقراط بود. سقراط ظاهراً به جرم منحرف کردن جوانان محکوم به مرگ شد. براي شاگردان سقراط از جمله افلاطون، علت مرگ سقراط ناراحت کننده تر از خود مرگ بود. بعد از مرگ سقراط، افلاطون شروع به نوشتن گفت و گوهاي فلسفي سقراط کرد. در اين نوشته ها، افلاطون با دفاع از سقراط اثبات کرد که او به ناحق محکوم شده است. او مربي بزرگ جوانان بود، نه کسي که مي خواسته منحرفشان کند. مهم ترين تعاليم مثبت افلاطون دو نظريه است: نظريه مُثُل و نظريه تذکر نظريه مُثُل افلاطون عقيده داشت که هر چيز ملموس در طبيعت «روان» است که بر اثر گذشت زمان سايش و فرسايش مي يابد. همه چيزهايي که پيرامون ما در جهان طبيعت وجود دارند، همانند حباب آب دوام ندارند و مدام در حال تغييرند. در وراي جهان مادي «قالب ها» يا «صورت ها» يي وجود دارند که جاودانه و تغييرناپذيرند و اين «صورت ها» الگوي پديده ها و موجودات جهان مادي اند. چرا همه اسب ها يکسان هستند؟ ممکن است يک اسب خاص پير و لنگ باشد، مريض شود و بميرد، ولي «قالب» يا «صورت» اسب جاودان و تغييرناپذير خواهد بود، همين «صورت» الگويي مشترک بين اسب هاست و موجب مي شود همه آن ها شبيه هم به دنيا بيايند. افلاطون اين صورت هاي جاودان را «مثال» ناميد و جمع آن «مُثُل» است. در پشت صورت هر اسب، هر پرنده و هر انسان، «اسب مثالي»، «پرنده مثالي» و «انسان مثالي» جاودانه و تغييرناپذيري موجود است که الگوي آفرينش پديده هاي طبيعت است. بنابراين، او نتيجه مي گيرد که در وراي جهان مادي حقيقتي جاودان نهان است. او اين حقيقت را «عالم مثال» ناميد و گفت: حقيقت همه موجودات، در عالم مثال است و آنچه در عالم دنياست سايه هاي آن حقايق است.» اين پندار شگرفت به نظريه مُثُل افلاطوني معروف است.
نظريه ذکر نظريه تذکر، به شناخت و دانش ما از اين جهان مربوط مي شود. افلاطون چنان که بيان شد، اعتقاد دارد همه چيزهاي طبيعي که در جهان مادي قرار دارند روان اند، دوام ندارند و مدام در حال تغييرند. بعد مي گويد: ما قادر نيستيم از چيزهايي که پيوسته در حال تغييرند، شناخت و دانش حقيقي به دست آوريم، زيرا در مورد چيزهايي که متعلق به جهان محسوسات هستند و در عالم دنيا وجود دارند، تنها مي توان نظر و گمان داشت، اما دستيابي به علم و دانش در مورد آن ها امکان ندارد. بدن انسان هم جزيي از جهان مادي و محسوس است. از اين رو، حواس پنجگانه اي که در بدن قرار دارند، قابل اعتماد نيستند. حواس ما محسوسات را در مي يابند و محسوسات هم پيوسته تغيير مي کنند، بنابراين، علم و دانشي نصيب ما نمي کنند. شناخت حقيقي تنها با «عقل» به دست مي آيد. عقل: مطلق و جاوداني است و تنها به چيزهاي جاوداني و ثابت مي پردازد، مثل احکام رياضيات که معقول و تغييرناپذيرند. اگر آموزگاري از دانش آموزان بپرسد که زيباترين رنگ رنگين کمان کدام است، پاسخ ها متفاوت است، ولي اگر سوال کند که حاصل ضرب 3×5 چيست، پاسخ همه يکسان است، چون يک مساله معقول است، محسوس و تغييرپذير. حال که معلوم شد دانش واقعي با عقل حاصل مي شود، بايد بدانيم که روح و عقل ما، پيش از آن که در جسم حلول کند و به دنيا بيايد، وجود داشته و همه حقايق عالم مثال را درک کرده است و وقتي به دنيا مي آيد، ذخيره اي از دانش به همراه دارد، اما آن را فراموش مي کند، ولي با گذشت زمان و بر اثر تجربه هاي فراوان و مطالعه، به تدريج آن معلوماتي را که قبلاً در عالم مثال درک کرده بود، به ياد مي آورد. دانش و معرفت همه چيز در باطن ما پنهان است و با بحث، گفت و گو و تفکر کم کم بيرون مي آيد. به نظر افلاطون وقتي ما دانشي را کسب مي کنيم چيز تازه اي ياد نمي گيريم، بلکه آن را به ياد مي آوريم و همان است که قبلاً در عالم مثال آموخته ايم. فلسفه در زمان افلاطون با درخشندگي بسيار چشم گيري جلوه کرد، آن قدر که بعد از او کسي ظهور فلسفه را به آن شکوه و جلال نديده است. افلاطون علاوه بر اين که فيلسوف بزرگي است، از نظر فن نگارش و هنر نويسندگي هم سرآمد است، رساله ها و کتاب هاي «منون»، «فابدون»، «فايدروس» و «جمهوري»، از جمله آثار افلاطون هستند و علاوه بر اين که مباحث فلسفي را مطرح مي کنند، آثار ادبي به شمار مي روند. رساله جمهوري که شاهکار اوست، يکي از پرنفوذترين کتاب ها در سراسر تاريخ و فرهنگ اروپا بوده است. منابع: فلاسفه بزرگ. نوشته بريان مگي. ترجمه عزت الله فولادوند تاريخ فلسفه. نوشته ويل دورانت. ترجمه عباس زرياب خوئي. دنياي سوفي. يوستين گردر. ترجمه حسن کامشاد. برگرفته از رشد نوجوان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 490]