تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 11 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):توبه زيباست، ولى از جوان زيباتر .
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

صندوق تضمین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803355710




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اعتمـاد به دیگـرى شرط اعتـماد به نفس


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > داوری‌اردکانی، رضا  - من از آغاز جوانى که با نوشته هاى امثال ساموئل اسمایلز (نویسنده کتاب اعتماد به نفس) و دیل کارنگى (در جستجوى خوشبختى) آشنا شدم، آنها را نپسندیدم. این قبیل کتابها شاید اثر موقّت روان شناسى در بعضى خوانندگان داشته باشد اما کارساز تربیت مردم نیست و بناى اعتماد به نفس و خوشبختى با آنها تأسیس نمى شود.این که آدمى نباید در کارهاى دنیا خود را کوچک و ناتوان بینگارد، حتى پیش از این که روان شناسان از عقده حقارت چیزى بگویند از مسلّمات بوده است ولى اگر از آن استنباط شود که همه کس در هر جا به هر کارى تواناست، نام آن اعتماد به نفس نیست.اعتماد به نفس حقیقى با خود بینى و غفلت از محدودیت هاى وجود آدمى جمع نمى شود. کسانى اعتماد به نفس دارند که عهدى بسته باشند و ملتزم به ایفاى عهد باشند.با این عهد است که آدمى خود و محدودیت هایش را مى شناسد.پس بگوییم اعتماد به نفس با شناخت خود حاصل مى شود و این شناخت که شناخت حدود است، از شناخت مبدأ وجود و عالم و آدم و شرایط و اوضاعى که شخص در آن به سر مى برد، جدا نیست.کلمه گرامى «من عرف نفسه فقد عرف ربه» دال بر این معنى است.ما مظهریم امّا همواره این را نمى دانیم و به همین جهت شناختن حدّ و قدر خود به آن آسانى که به زبان مى آید، نیست. بسته به این که آدمى چگونه و در کدام موضع به خود بنگرد، شناختش متفاوت مى شود.این شناخت هرچه باشد، از سنخ شنیدنى ها نیست بلکه رسیدنى است.اگر علم هاى شنیدنى براى عمل به وظیفه کافى بود، همه مردم یکسره کارهاى خوب مى کردند زیرا همه مى دانند که چه کارها بد است و کدام ها خوبند. خوبى ها و بدى ها و معروف ها و منکرها در زمره مشهوراتند اما برخلاف آنچه گاهى گفته شده است، اخلاق با این مشهورات قوام نمى یابد.شخص اخلاقى نه از آن جهت که خوبى، مشهور و ممدوح است به آن رو مى کند، بلکه وجودش با خوبى یگانه مى شود.این امر چگونه ممکن است و جان چه کسانى با خوبى متحد مى شود؟ همه مردمان وظایفى به عهده دارند که باید انجام دهند.معمولاً این وظایف به حکم ضرورت شغلى و به اقتضاى موقع و مقام اشخاص در جامعه انجام مى شود اما کسى که وظایف شغلى خود را انجام مى دهد اگر کار خود را بى آنکه به آثار و نتایجش توجه داشته باشد به حکم احساس وظیفه و به درستى انجام مى دهد، کارى اخلاقى کرده است.مصلحت بینى و مصلحت بینانه عمل کردن، بد نیست اما برخلاف آنچه معمولاً مى پندارند، مصلحت بینى از عهده همه کس برنمى آید و گاهى در جامعه هایى تفاوت گذاشتن میان مصلحت و مفسدت دشوار مى شود. درست است که مصلحت بینى کار عقل جزئى است اما عقل جزئى که خودبینى و انکار اصل و آغاز از اوصاف آن است، بى مدد عقل کلى راه به جایى نمى برد و حتى خطرناک مى شود یعنى وقتى عقل کلى به عقل جزئى مدد نرساند، این عقل در راه خودبینى و پر مدّعایى بى باک مى شود و خود را همه کاره مى پندارد.این وضع را با اعتماد به نفس یکى نباید دانست زیرا چنان که گفتیم صاحب اعتماد به نفس خودبین نیست. او توانایى هاى خود را نسبت به کارى که باید انجام دهد، مى سنجد و البته مى داند که چه باید بکند و چه مى تواند بکند.اکنون در پاسخ این پرسش که جان چه کسانى با خوبى متحد مى شود و این اتحاد چگونه صورت مى گیرد، مى توان گفت که مردمان در عالم خود بسته به هم  زبانى و هم داستانى که با یکدیگر دارند، کم و بیش جایگاه و توانایى و وظیفه خود را مى شناسند.اگر این سه شناخت هماهنگ باشند، جان خوبى را در  مى یابد و با وظیفه متحد است اما اگر مردم از خانه قرار و عهد و هم داستانى بیرون افتاده باشند و ندانند که به کجا تعلق دارند و به سخن یکدیگر گوش نکنند، قهراً نمى دانند که چه باید بکنند و حتى در موقع و مقام آزمایش هم قرار نمى گیرند که بدانند چه کارها را نمى توانند بکنند.اینها حرف مى زنند و چون مسئولیتى براى خود نمى شناسند، از پر مدعایى پروا نمى کنند. نکته مهم این است که این قبیل پرمدعایى ها را کوچک و ناچیز و بیهوده و بى وجه نباید دانست.اتفاقاً اگر کشورى به این درد دچار شود تا نداند که چرا و چگونه به بیمارى لفاظى و پرمدعایى مبتلا شده است دردش درمان نمى شود.البته لفاظى و پرمدعایى آدمیان فرع امکان استکمال آنان از طریق علم و عمل است. آدمیان در اصل با کمال بیگانه نیستند اما منزل آنان در راه استکمال و کمال متفاوت است.در این راه آنکه پیشتر و جلودار است، خود را دورتر و محتاج تر مى بیند و همّت بیشتر مى طلبد ولى چه بسا که وامانده هاى راه که غالباً از وضع خود غافلند، به جاى این که به آینده رو کنند و سخن و زبانشان راهگشاى منزل هاى تاریخى شان باشد، با الفاظ خوبى و کمال خود را مشغول  کنند و البته این الفاظ و لفاظى ها بر غفلت آنان مى افزاید و به آنها آرامش موهوم مى بخشد. در گزارش مولانا جلال الدین از تاریخ تباهى مردم شهر سبا که در عیش و لذت غرقه بودند بر این نکته تأکید شده است که وقتى پیامبران انذار کردند که این غفلت آینده آنها را تباه مى کند، مردم شهر سبا برآشفتند و تذکر خیرخواهان را مایه برهم خوردن بساط عیش و آرامش خود دانستند و گفتند: طوطى نقل و شکر بودیم ما ‎/ مرغ مرگ اندیش گشتیم از شما. وضع غفلت و غرور مردم شهر سبا را با اعتماد به نفس نباید اشتباه کرد.آن مردم نفسى نداشتند که به آن اعتماد کنند و به همین جهت نمى دانستند که در حال و اکنون یعنى در زمان ساکن یا در بى زمانى به سر مى برند و به پایان راه و کار خود رسیده اند.اعتماد به نفس را با اثبات ذات اشتباه نکنیم.در اثبات ذات من تنها و دورافتاده ام و به دور خود پیله مى تنم. اعتماد به نفس مستلزم فرارفتن از زندگى نباتى و جانورى و آزمودن مراتب و مراحل وجود و خودآگاهى است.در این سیر آدمى به جایى مى رسد که به زبانش مى آید: ما چه باشد در لغت اثبات و نفى / من نه اثباتم منم بى ذات و نفى. این من بى ذات آئینه اى است که در آن عکس رخ دوست و وجود دیگران و مراتب خیرات و فسحت دائره وجود ظاهر مى شود.این من عین نسبت است و بر این نسبت اعتماد مى توان کرد، یعنى لازمه اعتماد به نفس، اعتماد به دیگران است. آنکه از خلق بریده است و خود را دایرمدار همه چیز مى داند، به چه اعتماد کند و اگر اعتماد کند، بر وهم اعتماد کرده است.در آغاز کلام به آثارى چون «اعتماد به نفس» ساموئل اسمایلز و «در جستجوى خوشبختى» دیل کارنگى اشاره کردم.اتفاقاً این کتاب ها متضمن اخلاق مناسب جهان تحت حاکمیت بورژوازى و سرمایه است و این جهان بر مبناى اصل دائرمدارى بشر و تعلق همه چیز و از جمله زمان و مکان به او پدید آمده است. گرچه مخاطب نویسندگانى که نام بردیم، اشخاص و افرادند اما چیزى که به آنان آموزش داده مى شود، فردى و شخصى نیست بلکه تعلیم پیوستگى به نظام و سازمان موجود است.این نویسندگان از خواننده خود مى خواهند که خود را در نظام موجود بازیابند و بر آن نظام اعتماد کنند و حرمت اصول و قواعد آن را نگاه دارند و خوشبختى و آرامش خود را در آن عالم بجویند. من از ساموئل اسمایلز و دیل کارنگى نام بردم که در زمان خود مشهور بودند.امروز هم اخلاف آنان که عددشان بیشتر و شهرتشان کمتر است، در همه جا وجود دارند و نوشته ها و گفته هایشان در سراسر روى زمین پراکنده است اما مخاطب آنان در دهه هاى اخیر بیشتر مردمى هستند که در برقرار کردن رابطه با دیگران و در روابط خانوادگى و ادارى و شغلى مشکل دارند.این که این مطالب چه اثرى در رفع مشکلات آنان داشته است و دارد به درستى و دقت معلوم نیست. امر مسلّم این است که اگر گرفتارى یا ناهماهنگى با تحوّل و دشوارى در سازگار شدن با وضع جدید نبود، این آثار هم پدید نمى آمد.در این کتاب ها اصول ثابتى نیست که به مردم همه زمان ها تعلیم داده شود بلکه درس تحمل بى ثباتى ها و بحران هاى زندگى جدید و دستورالعمل سازگار شدن با اوضاع بحرانى در جهان جدید است که معمولاً مردمان انتظار پیش آمدنش را ندارند.کسى که درس تحمل و سازگارى مى دهد، باید از تحولى که روى مى دهد، کم و بیش آگاه باشد. مردمان هم اگر بدانند که با چه مسائل و مشکلاتى مواجه مى شوند، با استوارى قدم در راه مى گذارند به این جهت درس هاى کلّى انتزاعى که به نمونه هایش اشاره شد، حداکثر ممکن است اثر تسکین و تسلّاى موقت داشته باشند. به عبارت دیگر ملکاتى مانند اعتماد به نفس، امورى موجود در بیرون از وجود آدمى نیستند که هر وقت و هرجا لازم باشد، آن را به هر کس بتوان تلقین کرد.اعتماد به نفس فرع اعتقاد و تعلق خاطر و عهد داشتن است. اثر آموزش و پرورش را منکر نمى توان شد اما جایى که استعداد نیست، سعى آموزش و پرورش کمتر نتیجه مى دهد و بیشتر هدر مى شود.مگر نه این که در هنگام بعثت پیامبران و در انقلاب ها و نهضت هاى ریشه دار فرهنگى و سیاسى، آثار اعتماد به نفس بیشتر ظاهر مى شود و وقتى آفتاب مهر و معرفت و حقیقت را ابرهاى غلیظ مى پوشاند، مردم تنها و تنها تر مى شوند و همّت و اراده خیر و اعتماد به نفس مجال ظهور نمى یابد.اگر سارتر انسان را یک سوداى بیهوده دانست و دیگرى را دوزخ  انگاشت.بشرى را مى دید که دستش به هیچ جا بند نبود و هیچ امیدى نداشت. اعتماد به نفس با قبول دیگرى و امید به برخوردار شدن از امکانات تازه براى فعل و عمل و وفادارى به عهد حاصل مى شود.در زندگى ما حساب و کتاب هم جاى خود دارد اما اعتماد به نفس متّکى به حساب و کتاب و مصلحت اندیشى نیست یعنى کسى که همه زندگیش حسابگرى است، اعتماد به نفس ندارد و از عهده کارهاى بزرگ برنمى آید.دکارت مى گفت: «به جاى غلبه بر جهان، بر خود غالب شو». مقصود او برحذر داشتن مردمان از غلبه بر جهان نبود بلکه غلبه بر خود را شرط غلبه بر جهان مى دانست.در این غلبه که در تحقق صورتى از آن نمى توانیم تردید کنیم، مبناى غلبه از طریق محاسبه بوده است بى آنکه امید در آن جایى داشته باشد. اکنون که غلبه دکارتى به مرزهاى نهایى خود نزدیک شده و محاسبه کارساز همه چیز در همه جا شده است، امید نیز از زندگى کناره گرفته و پنهان شده است.اعتماد به نفس حرف نیست.آن را با سوداى رسیدن به اغراض و اهواء یا غلبه بر چیزها و دیگران اشتباه نباید کرد. اعتماد به نفس با خودبینى و خودپسندى هم نمى سازد، زیرا خود اگر تکیه گاهى نداشته باشد و از چشمه ذوق مهر و معرفت ننوشیده باشد، خود نیست.مردم بى دوست در غصه تنهایى و بیهودگى تباه مى شوند. اعتماد به نفس، اعتماد به امکان هاى وجود آدمى و جسارت در عهد بستن و پایبند به عهد و آگاهى از چیزى است که استوارى عهد را ضامن مى شود.عهدهاى آدمیان اگر ضامنى نداشته باشد سست مى‌شود و گسیخته مى‌شود، با عهد بستن و وفادارى به عهد است که آدمیان به خود و به دیگران اعتماد مى‌کنند.‎




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 6776]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن