واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > عصرآزاد، سحر - «دموکراسی تو روز روشن» را میتوان ادامه نوع نگاه فانتزی علی عطشانی به تقارن مرگ و زندگی و جهان ماوراء دانست که پیشتر در فیلم «پوست موز» هم به آن پرداخته بود. هرچند قرار بود «پوست موز» به عنوان اولین ساخته این کارگردان در بیست و ششمین جشنواره فجر به نمایش دربیاید، اما به دلایلی حتی از حضور در بخش میهمان هم بازماند تا شبکه نمایش خانگی آخرین منزلگاه آن باشد. با این وجود میتوان مولفههای مشترک این دو فیلم را به عنوان دغدغهها و علایق عطشانی دنبال کرد که در هر دو فیلم با اندکی تغییر در رویکرد مورد توجه قرار گرفته است. «پوست موز» یک فیلم کمدی فانتزی است با محوریت شخصیتی (حمید) که پس از مرگ در عالم برزخ مانده و عشق به سراغش میآید. طرح مسئله عشق در عالم برزخ تازگی خاصی دارد و انگیزهای میشود برای تلاش قهرمان تا کار جسم نیمهجانش را در عالم مادی تمام کند تا بتواند در برزخ بماند. در این فیلم پرداختن به جذابیتهای عالم ماورایی در قالب کمدی فانتزی محملی شد تا حرف و پیامهای اخلاقی در پوششی مفرح به مخاطب ارائه شود. وقتی همین مولفهها را در «دموکراسی ...» دنبال کنیم میبینیم همه این مولفههای اصلی یعنی تکیه بر شخصیتی که در برزخ ماندن و رفتن گیر افتاده، قالب کمدی فانتزی و البته پیامهائی که تلاش میشود طنازانه ارائه شوند با اندکی تغییر در جهانبینی و نوع نگاه حاکم بر جذابیتهای عالم ماورا حضوری برجسته دارند. در «دموکراسی ...» قهرمان فیلم که همچون «پوست موز» نقش او را حمید فرخنژاد بازی میکند یک فرمانده و رزمنده سابق جبهه و جنگ (امیر ستوده) است که فرشته مرگ به سراغش میآید و در برزخ با نامه اعمالش مواجه میشود که برخلاف انتظارش چندان هم سفید و پاک نیست. وجهی که به نظر میآید نقطه تمایز فیلم با اثر قبلی کارگردان باشد بیشتر در همین بخش جلب نظر میکند یعنی شخصیتپردازی قهرمانی که به جای یک آدم معمولی، فردی شناسنامهدار با پیشینه مشخص است که طبعاً سابقهای را به ذهن مخاطب میآورد. آدمهائی که در مقاطعی صرفاً تصاویری سفید و تخت از آنها در فیلمها ارائه میشد و حالا قرار است بر بستر طنز مورد نقدی انسانشناسانه قرار بگیرند. به این ترتیب حالا با قهرمانی سر و کار داریم که برزخی ماندنش به نوعی قرار است لباس از پیش تطهیر شده او را به عنوان مرد جبهه و جنگ، به قواره اعمال و کردار گذشتهاش درآورد و اینجاست که هم نقد ظریفی به مناسبات برزخ فانتزی فیلم وارد میشود و هم به شخصیتی که قرار است سویههای خاکستری خود را به مخاطب نمایان کند. به نظر میآید چنین بازخوانی از شخصیتی کلیشهشده آن هم در فضائی فانتزی، جذابیت خاص خود را دارد و میتواند سویههای مختلفی پیدا کند. از طرفی فیلم میخواهد نگاه نقادانه خود را به سطوح دیگری چون وضعیت فیلمسازان در جامعه و فشار نگاه سفارشی و ... هم جلب کند تا روایت دنیای زندگان هم قصه داشته باشد و با رفت و برگشت داستان رابطهای پویا بین جهان زندگان و برزخیان ایجاد کند. اما وقتی این تردد از حد میگذرد، شخصیتهای فرعی ناکارآمد زیاد میشوند و ... تمرکز مخاطب از دست میرود. به علاوه اینکه قصه دنیای زندگان کشش دراماتیک و جذابیتی مشابه جهان برزخ با همه فانتزیاش ندارد. وقتی هم کفه ترازو به یک سو سنگینی میکند باید پذیرفت نسبتها به درستی رعایت نشده و یک دور تسلسل کلیشهای در پایان نمیتواند پیوند محکمی بین این دو جهان و این دو روایت ایجاد کند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 503]