واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: هنرمند، دانهاي شن از يك ساحل
ادگار ويكتور آشيل شارل وارس( 1965-1883)، يكي از آهنگسازان پيشرو و برجسته قرن بيستم است.در موسيقي اين آهنگساز فرانسوي تاكيد زيادي بر جنس صدا و ريتم ديده ميشود. وارس ابداعكننده اصطلاح صداي سازمانيافته بود، به اين معني كه اصوات با جنسهاي خاص و ريتمها را ميتوان در كنار هم قرار داد و به تعريف كاملا جديدي از صدا دست يافت.استفاده او از ابزارها و منابع صوتي الكترونيك باعث شد كه لقب پدر موسيقي الكترونيك به او داده شود. از جمله آثار او ميتوان به يونيزاسيون، چگالي 21.5، انتگرالها و شعر الكترونيك اشاره كرد. وارس روي طيف وسيعي از فعالان موسيقي پس از خود، از جمله آهنگسازان مهمي همچون پير بولز، يانيس زناكيس و فرانك زاپا تاثيرگذار بوده است.چو ونچونگ در سال 1923 در چين به دنيا آمد و يكي از آهنگسازان زنده برجسته موسيقي مدرن-كلاسيك است. وي تحصيلات خود در رشته مهندسي عمران را به پايان رساند و به آمريكا آمد تا تحصيلات خود را در زمينه مطالعات معماري با بورسي كه از دانشگاه ييل گرفته بود ادامه دهد. ونچونگ در كنسرواتوار موسيقي نيو اينگلند به تحصيل موسيقي پرداخت و در سال 1949 با ادگار وارس آشنا شد؛ طرح رابطه دوستي با او و يادگيري موسيقي از او، بعدها به همكاري با وي منجر شد.با وجود اينكه ونچونگ تحت نظر وارس آموزش ديد و از او تاثيرات زيادي پذيرفت، موسيقياش صرفا رواج مفاهيم وارسي نيست و از زير سايه سنگين استادش بيرون آمده است.موسيقي ونچونگ كه از موسيقي وارس، كه مبتني بر سنتهاي غربي موسيقي است، سرچشمه گرفته، تحتتأثير دو فرهنگ متفاوت شرقي و غربي رشد يافته و با تركيب مولفههاي هر دو در سطوح متفاوتي از موسيقي وارس جاي ميگيرد. ونچونگ را بهعنوان بنيانگذار لحن موسيقي معاصر چين ميشناسند. در طول 30 سال اخير ونچونگ يكي از متعهدترين مدرسان موسيقي بوده است. او عضو افتخاري مادامالعمر انجمن آهنگسازان آسيايي نيز هست. از جمله آثار او ميتوان به مناظر، خط شكسته، كوارتت زهي ابرها، سوار بر باد و كنسرواتو براي ويولونسل و اركستر 1992 اشاره كرد.آنچه در ادامه ميخوانيد بخشهايي از مصاحبه بروس دافي، خبرنگار مشهور راديويي با چو ونچونگ است.شما مدت بسياري به تدريس موسيقي مشغول بودهايد، آيا معتقديد كه ضمن درسهاي خود چيزي نامتعارف و بيگانه را به دانشجويان آمريكايي ميآموزيد؟بله، من اغلب اوقات موسيقي مدرن غربي تدريس ميكنم و به همين دليل در كلاسهاي درسي من اساسا تكنيكها و مفاهيمي از اين دست موضوع بحث هستند. با اين وجود من حين صحبت درباره آهنگسازي دانش و ديدگاههاي شخصيام درباره موسيقي آسيايي را مورد استفاده قرار ميدهم و بدون شك اين روي دانشجويان من تاثيرگذار است.با توجه به اشراف كامل شما، شباهتها و شايد تفاوتهاي اساسي فرهنگهاي غربي و شرقي كدامند؟بهنظر من ما با صدا درگير هستيم همينطور با احساسات، روانشناسي و ابزارهاي بياني. تفاوت به تقدمها و تاكيدها بستگي دارد. به گمان من ارتباط، موضوع اصلي مطرح شده در اين زمينه است؛ به اين صورت كه بدانيم هر فرد براي ايجاد ارتباط چه تداركاتي ميبيند و چگونه گرايشاش در زمينه خلاقيت در موسيقي را فرمولبندي ميكند.ولي اگر اشتباه نكنم زندگي روزمره چيني و آمريكايي با هم تفاوتهاي فاحشي دارند.قطعا همينطور است. ولي از سوي ديگر با دقت بيشتر مشخص ميشود كه اگر كسي به عكسالعمل شخصي به محيط اطرافش توجه كند، عملا عكسالعمل او به جهان را مد نظر داشته است و از اينرو عكسالعمل اساسا يكي است و انگيزههاي يكساني ايجاد خواهد شد. من در اينباره خيلي صحبت كردهام، از پنجره كلاسم به بيرون نگاه ميكنم و از هنرجويان ميپرسم: شما در نيو يورك چه ميبينيد؟ بتن و فولاد. آنچه در خيابانها ميشنويد صداي آژير و سر و صداهاي ماشينها و مانند اينها است، در حاليكه در گذشته، چه در غرب و چه در شرق، آهنگسازان به چيزهاي كاملا متفاوتي مينگريستند و صداهاي بسيار متفاوتي ميشنيدند. با اينحال تنها كاري كه از دست ما بر ميآيد پرداختن به حقيقت و محيط اطرافمان است و در نتيجه بهنظر شوق به ايجاد ارتباط به وسيله موسيقي و بيان احساسات از طريق موسيقي امري جهاني است. اين گرايشها هستند كه تغيير ميكنند، ولي رويهمرفته مسئله زيباييشناسي قطعا متغير است چون زيباييشناسي در فرهنگهاي مختلف در طول قرنها ايجاد شده است و طبيعتا از يك جامعه تا جامعه ديگر تفاوتهايي دارد و اين چيزي است كه بهنظر من آهنگسازان بايد به آن توجه كنند.يعني ميگوييد انسانها، اگر عميقا بررسيشان كنيم، همه از يك تبار هستند و ما همه خصوصيات ذاتي يكساني داريم؟بله. من درباره بيانهاي فرهنگي متفاوت از پاسخ هنري از جانب انسان صحبت كردهام. اكنون زمان مناسبي براي جمعآوري ديدگاهها و زيباييشناسيهاي مختلف و يادگيري از همديگر و تبادل تجربيات شكلگرفته در طول قرنهاست.يعني آهنگسازان سرتاسر جهان، اگر ژرفاي فكري كافي را داشته باشند، خود را در شرايط يكساني با ساير آهنگسازان ميبينند؟ما اميدواريم اينطور باشد. البته نه الان؛ شايد در آينده دقيقا اينطور شود. شكي نيست كه همه ما كار خود را در شرايط يكساني آغاز كردهايم و اين شرايط به تدريج اشكال متفاوتي بهخود گرفتهاند. حس زيبايي با قراردادها تغيير يافته است نه با حقايق.موسيقي نوشته شده با قلم آهنگسازان ديروز و امروز چقدر از اين شرايط تاثير پذيرفتهاند و چقدر از خصوصيات فردي؟هر دوي اين عوامل تا اندازه زيادي تاثير داشتهاند چون ما نميتوانيم چيزي كه از آن شرايط آموختهايم را بدون دخالت هويتمان بيان كنيم. در نتيجه بايد آنچه تحت آن شرايط ميبينيم را به وسيله ابزارهاي بيان و تجربيات شخصيمان بيان كنيم. بنابراين به گمان من اساسا سؤال اين است كه هر يك از ما چه تجربياتي داشتهايم و تحت چه قراردادهايي رشد كردهايم.وقتي شما يك قطعه موسيقي مينويسيد روي اين موضوع كه شنوندگان عينا همان شرايط را در هسته ذاتي خود دارند و در عين حال تجربيات متفاوتي از آن شرايط دارند را به حساب ميآوريد؟درك كامل و نفوذ به ذهن شنوندهاي كه چه بسا پيشزمينههاي بسيار متفاوتي داشته باشد براي من كار مشكلي است. اغلب گفتهام كه هنرمند از ميل به بيان خود و پاسخ به محيط الهام ميگيرد و وقتي اين بيان شكل گرفت درك آن به شنونده بستگي دارد. به گمان من هنرمند هر قدر كه فردگرا باشد باز هم نميتواند خود را از زمانهاش جدا كند. هميشه ميگويم كه هنرمند تنها دانه شني از يك ساحل است. اگر نور خورشيد توسط دانه شن بازتاب يابد، نور منعكس شده بالاخره به وسيله شخص يا اشخاصي درك ميشود و شايد از نظر اين شخص يا اشخاص زيبا باشد. اين چيزي است كه ما همه ميتوانيم به آن اميدوار باشيم.آيا آهنگسازي لذتبخش است؟حيرتانگيز است. تجربه منحصر به فردي است. هم لذتبخش است و هم زجرآور. به تلاش و تقلاي فراواني نياز دارد، ولي پس از اتمام كار هيچچيز با آن قابل مقايسه نيست.خيلي خوب است. آرزو ميكنم كه موفقيتهاي شما همچنان ادامه پيدا كند. آيا مركز تبادل هنرهاي چيني-آمريكايي در درك موسيقي از سوي اين دو مليت تاثير زيادي داشته است؟بله، خيلي زياد. ما بخش اعظم توجه خود را به آنچه ضروري است و آنچه بايد انجام شود مبذول داشتهايم، هم در زمينه درك دو طرفه و هم در زمينه كمك به دو طرف براي درك هنر و به گمان من از اين لحاظ ما طرحهاي بسيار مهمي را به انجام رساندهايم. ما روي فرهنگ اقليتهاي بومياي كه در آنها مردم ريشههاي فرهنگي مشتركي با كشورهاي ديگر آسياي جنوب شرقي دارند، كار كردهايم. وظيفه ما كمك به آنها براي توسعه فرهنگي و حفظ سنتهايشان بوده است.اين كار بسيار هيجانانگيز است. من فكر ميكنم كه اين تجربهها محركهاي عظيمي براي آهنگسازي من ايجاد كرده است. هدف من از گفتن اين موضوع اين است كه اشاره كنم كار ما صرفا به پديدههاي مربوط به آمريكا و چين محدود نميشود. بنا به تعريف ما، كار ما تمامي فرهنگهايي كه بين اين كشور و چين قرار گرفتهاند را در بر ميگيرد و به همين دليل من به اغلب نقاط آسيا سفر كرده، با مردم صحبت كردهام و توانستهام سنتهاي فرهنگي متفاوتشان را بشناسم. من اين كار را به همه آهنگسازان و هنرمندان پيشنهاد ميكنم چون اين كار به بهترين شكلي افقهاي تفكر آنها را فراتر ميبرد.منبع : همشهري
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 649]