تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 13 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):روزه گرفتن در گرما، جهاد است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837227497




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

زنان دستفروش


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی:
قدم‌ها پيوسته بر زمين فرود مي‌آيند، عقربه‌ها بي‌وقفه به دنبال هم مي‌دوند، التماس‌ها سرانجامي ‌جز بي‌اعتنايي نمي‌يابند. نگاه‌هاي عابران همچون تازيانه‌هايي در هوا مي‌گردند تا بازهم دستفروشي فرياد برآورد براي بقا. تا باز هم سهم يك انسان از تمام عالم را بساطي كوچك شكل دهد. فراموش‌شدگاني كه اميدشان را به دست‌هاي سرد عابران گره مي‌زنند تا شايد اسكناسي بر كف اين دست‌ها، سرخورده و دقيقه‌اي از حياتشان را با طعم غريب شادي پيوند زند. آناني كه گويي زندگيشان، شباهتي عجيب با خيابان‌هاي زير و رو شده شهر را در خود مي‌بيند، در ميان اين فراموش‌شدگان زناني نيز در راه بقا مي‌جنگند. تنها بساط دستفروشان زن را به هم مي‌زنند توري‌هاي ميدان رسالت تنها تكيه‌گاه اوست در زمانهء خيانت‌ها تا در پس غبار طرح‌هاي اربابان شهر بساط محقرش را در همسايگي زباله‌هاي ميانه ميدان با خاك آشنا كند. تمام سرمايه‌اش در كيسه‌اي مشكي خلاصه مي‌شود كه چند شلوار دخترانه را در دل خود جاي داده، منظره‌اي كه پاسخ عابران به آن سر‌هايي است كه تكاني مي‌خورند و لب‌هايي كه گزيده مي‌شوند. مريم نامي‌ است كه بر لب جاري مي‌كند تا خود را بشناساند. مالك بساط كوچك درد دل را با وصف جامعه‌اي آغاز مي‌كند كه سختي‌هايش لقب مردانه بودن را از چهرهء تمام شغل‌ها زدوده است; شهري كه گويي زنان كارگر در آن تنها عروسك‌هايي براي گرم كردن بزم اربابان كار به شمار مي‌روند: «پيش از اين‌كه به اين شغل روي آورم و دوره‌گرد بودن را تجربه كنم در يك توليدي لباس كودك كار مي‌كردم، آنقدر شرايط كارگاه بد بود كه الان حاضرم در تمام شهر بگردم و دستفروشي كنم ولي لحظه‌اي به آن جا برنگردم. از روزي كه در كارگاه مشغول كار شدم صاحب توليدي رفتارش با من با ديگر كارگران متفاوت بود چند وقتي كه گذشت متوجه شدم قصد آزار و اذيتم را دارد. از آن جا بيرون آمدم اما چون سن و سالم بالا رفته بود ديگر هيچ جا كاري را به من نسپردند.» گويا در زندگي اين زن دوره‌گرد تلخي لحظه‌ها غروب كردني نيستند، زن از جيب‌هاي خالي‌اش مي‌گويد و شوهري كه چندي پيش زني ديگر را اسباب هوس‌بازي‌هايش ساخته و او را به تنهايي سرپرست سه فرزند ساخته است: «حتي آن موقع هم كه شوهر داشتم وضع مالي‌ام مناسب نبود و ناچار به كار كردن بودم، چه رسد به حالا كه شوهرم، من و سه فرزندمان را تنها گذاشته و به دنبال هوسراني‌هايش رفته، بعد از رفتن او اوضاع بسيار بدتر از گذشته شده و اگر همين كار را هم انجام ندهم مجبورم در گوشه‌اي نشسته و دست به گدايي بزنم.» مريم تبعيض‌ها را استخواني مي‌داند كه بر زخم‌هاي وجودش مي‌نشيند و كسب ريالي حلال را هر روز برايش دشوارتر از گذشته مي‌كند: «دستفروشي براي زنان در كنار خيابان‌ها مشكلات زيادي را به همراه دارد ولي گويا ماموران سد معبر از اين مشكلات بي‌خبرند چرا كه با تبعيض‌هايي كه در مقابله با دستفروشان زن به كار مي‌بندند تحمل اين مشكلات را دشوارتر مي‌كنند. سوالي كه در اين زمينه برايم به وجود آمده اين است كه مگر قانون براي همه يكسان نيست پس چرا وقتي اين ماموران بساط‌هاي دستفروشان را هدف مي‌گيرند تنها بساط‌هاي دستفروشان زن را به هم مي‌زنند و كاري به مرد‌ها ندارند ؟» بي‌اعتنايي به دستفروشان زن چهره‌اش براي عابراني كه در ساعت‌هاي پاياني روز با قدم‌هايشان سنگ‌فرش‌هاي ميدان وليعصر را نوازش مي‌كنند آشناست. روبه‌روي پاساژ... براي او امن‌ترين نقطهء دنياست تا دقيقه‌هايش را به سنگفرش‌هاي پياده رو بسپارد. مردمك‌هاي چشم‌هايش به دنبال رهگذران به اين سو و آن سو مي‌روند تا شايد كسي براي ثانيه‌اي هم كه شده در برابر بساطش بايستد و هنر‌نمايي‌هاي اين دوره‌گرد را به نظاره بنشيند. در ثانيه‌هاي خيابان‌نشيني‌اش لب‌هايش كمي‌ باز مي‌شوند تا لبخندي را بر صورتش نقش ببندد كه در بساط اين دوره‌گردان كيميايي بس نادر است. تنها ذره‌اي بخشايش كافي است تا دقيقه‌هايي از وقتت را به او بسپاري تا راز اين كيميا بر تو فاش شود. جز تعجب راهي پيش رويت نمي‌ماند لحظه‌اي كه مي‌شنوي تنها براي تنوع دل به اين كار دل سپرده است. شايد هم بخواهد كمي ‌چاشني نمايش هنر نمايي‌اش را به اين دليل، اضافه كند اما هر چه هست اجبار او را به خيابان‌ها سوق نداده: «من در خانه از صبح تا شب كار شمع‌سازي را انجام مي‌دهم و غروب‌ها هم براي تنوع به اين‌جا مي‌آيم تا هم هنرنمايي‌هايم ديده شود تا چند تايي شمع بفروشم و كمك خرج كوچكي براي خرج و مخارج خانه باشم.»برخورد‌هاي عابران خاطرهء خوشي را در ذهن «نوروزي» زنده نمي‌كند، رهگذران از ساعت‌هاي خيابان‌نشيني براي او آشي تدارك ديده‌اند كه گاه از شوري ترحم‌ها زخم‌ها بر دلش مي‌نشاند و گاه از بي‌نمكي بي‌اعتنايي‌ها ضربه‌ها را با روحش آشنا مي‌كنند: «نمي‌دانم چرا همشهريانمان با فروشنده‌هاي زن دوره‌گرد اينگونه رفتار مي‌كنند، در رفتارشان اصلا تعادل به چشم نمي‌آيد. بيش‌ترشان كه به من و ديگر زنان دستفروش بي‌اعتنايي مي‌كنند، گويا به دليل فروشندگي در خيابان انسان به حساب نمي‌آييم و شايستهء توجه نيستيم، عدهء كمي ‌هم كه به ما توجه مي‌كنند از سر ترحم است كه به مراتب از بي‌اعتنايي بدتر است اينها هنر دست مرا تنها به اين دليل مي‌خرند كه فكر مي‌كنند فقير هستم. در اين ميان هنرم برايشان كوچك‌ترين ارزشي ندارد.» اما گويي خيابان‌گردي براي اين زن جوان تنها تنوع خاطر را به ارمغان نياورده، چرا كه در لا به لاي كلماتي كه بر زبانش جاري مي‌شوند لحظه‌اي شكر به درگاه خدايش را به فراموشي نمي‌سپارد. اين خصلتش را ارمغان اين شغل مي‌داند و ساعت‌هايي كه در گوشه‌اي از همهمهء شهر پر هياهو، انسان‌هايي با بار مشقت‌هاي بسيار را به نظاره مي‌نشيند‌: «‌تا پيش از اين‌كه به اين شغل روي آورم هميشه فكر مي‌كردم مشكلات زندگي من، مشكلات بزرگي به حساب مي‌آيند اما پس از نشستن در اين نقطه از خيابان هر روز انسان‌هايي را مي‌بينم كه با مسايلي دست به گريبانند كه مشكلات من در برابرشان اصلا چيزي محسوب نمي‌شوند.» نوروزي در بازي با كلمات از زناني سخن مي‌راند كه لحظاتشان با چارچوب‌هاي خانه‌ها انسي ديرينه دارد،هم آناني كه گردش عقربه‌ها برايشان معنايي جز قايم‌باشك بازي خورشيد و ماه را نمي‌تواند داشته باشد، براي او گذران لحظه‌ها در گوشه‌اي از پياده‌روهاي پايتخت به مراتب ارزشمند‌تر از سپري كردن ثانيه‌هاي عمر در حصار ديوار‌هاي خانه است: «به نظر من يك زن اگر فقط به كار خانه‌داري مشغول باشد و هيچ سرگرمي ‌ديگري نداشته باشد به مرور زمان از نظر روحي افسرده مي‌شود. چنين زناني از دنياي اطرافشان كاملا بي‌خبرند، نمي‌خواهم از دستفروشي زنان دفاع كنم ولي به نظر من حتي دستفروشي و نشستن در پياده‌رو به مراتب بهتر از گوشهء خانه نشستن است حداقل براي من كه اين‌طور بوده و با اين كار حس مي‌كنم در بطن جامعه حضور دارم و بيهوده پوسيده نمي‌شوم.» نفرين‌هايي كه بر اربابان مي‌بارند مسافراني كه ايستگاه متروي امام خميني را براي خارج شدن از دل زمين و روانه شدن در سيل انسان‌ها انتخاب مي‌كنند بهانه‌اي هستند تا وسايل آشپزخانه را براي نمايش در برابرشان به صف كند. نگاهش را ميان بساط و كودك چهار ساله‌اش تقسيم مي‌كند تا در ميان دلشوره‌هاي مادرانه روزي امروزش را از آفريننده طلب كند. قفل لب‌هايش تنها با كليد ناشناس ماندن گشوده مي‌شود. «‌چند ماه پيش بود كه شوهرم را از كارخانهء نساجي بيرون كردند، از زمان اين اتفاق وضع مالي‌مان به هم ريخت. در طول اين مدت كاري برايش پيدا نشد و حتي به افسردگي مبتلا شد. من هم مجبور شدم به خيابان‌ها و دستفروشي پناه بياورم چون با وجود اين بچه هيچ كس به من هم‌كاري، نمي‌دهد.» زن سيه‌چرده از مشقت‌ها مي‌گويد، از جواناني كه بارها او را به جرم زن بودن بهانهء تمسخر‌ها و آزار‌ها ساخته‌اند، آزارهايي كه مي‌توانند در ساعت‌هاي پاياني شب اشك‌ها را بر گونه‌هايش سرازير كنند‌: «‌كاش مي‌دانستم چرا مسخره‌ام مي‌كنند، شايد چون مانند آنها جيب‌هايم پر از اسكناس‌هاي پدرم نيست تا در خيابان‌ها بگردم و انسان‌هاي ديگر را بهانه‌اي براي لحظه‌اي خنديدن خود قرار دهم.» هنوز كلماتش همديگر را دنبال مي‌كنند كه صدايي ناآشنا بر ميانشان فرود مي‌آيد، صدا از آن زن ديگري است كه به تازگي همسايهء اين دستفروش شده، اين ديگري گويا بارها درد‌هايش را با اين و آن تقسيم كرده است اما اين دردها تنها خشت‌هايي شده‌اند براي ساختن بناي صفحات روزنامه‌ها و مجلات، از سود رد و بدل شدن اين كلمات مي‌پرسد، هر چند كه تنها چند ثانيه كافي است تا سد بي‌اعتنايي‌اش را بشكند و بار ديگر درد‌ها را لبريز كند‌: «‌شوهرم سرهنگ بازنشستهء ارتش است ولي حقوق خيلي كمي‌ به او مي‌دهند كه اصلا پاسخگوي خرج و مخارج خانواده‌مان نيست از طرف ديگر شوهرم سنش زياد است و هيچ كاري را به او نمي‌سپارند، پس چاره‌اي جز اين كار ندارم.» آهي از ميان لب‌هايش خارج مي‌شود، از جوان‌هايي مي‌گويد كه بيكارند و جيب‌هايشان خالي است، چنين جوان‌هايي را دليلي مي‌داند تا همسن و سالان او لب‌هايشان را در برابر سياهي‌هاي روزگار فروبندند و با مشقات سر سازگاري نشان دهند. اما در اين ميان صحبت از زنان دستفروش كه به ميان مي‌آيد، كارشناسي كه ساعت‌هاي عمرش را در همسايگي با كتاب‌هاي كتابخانه‌اش گذرانده در ابتدا حكم به ابطال افكار پوسيده‌اي مي‌دهد كه حق اشتغال را از زنان سلب مي‌كنند‌: «‌در اين رابطه ابتدا بايد به افكاري اشاره كرد كه حضور اين زنان در كنار خيابان‌ها و اشتغالشان را محكوم مي‌كنند، متاسفانه بايد گفت اين افراد از تاريخ چند هزار سالهء ايران هيچ اطلاعي ندارند چرا كه مطالعات نشان داده كه زنان حتي در دورهء هخامنشي نيز شاغل بوده‌اند وحقوق و مزاياي بيش‌تر از مردان دريافت مي‌كرده‌اند پس حضور اين زنان در كنار خيابان‌ها دليلي براي محكوم كردنشان نيست و تنها بايد به اين نكته توجه كرد كه چرا اين زنان به مشاغل بهتري اشتغال ندارند.» شرافت‌هاي فراموش نشدني قرايي‌مقدم از پژوهشگران اجتماعي از سيستم غلط تامين اجتماعي مي‌گويد و از جامعه‌اي كه تورم اقتصادش ثانيه‌هاي زنان سرپرست خانوار را تيره و تار مي‌كند و گزينه‌اي جز انتخاب اين مشاغل را برايشان طرح نمي‌كند‌: «‌در جامعهء ما زنان سرپرست خانوار بسياري وجود دارند كه همسرانشان فوت كرده‌اند يا از آن‌ها جدا شده‌اند. مطمئنا مستمري جزيي بهزيستي تكافوي اين افراد و فرزندان احتمالي‌شان را نمي‌دهد پس آن‌ها مجبور مي‌شوند كه به مشاغل اين‌چنيني روي بياورند البته آنچه در اين ميان نبايد ناديده گرفته شود شرافت چنين زناني است كه حتي در نبرد با مشكلات فراوان اقتصادي تن به درآمد‌هايي ناپاك مانند فروش مواد مخدر يا بيش‌تر درآمدها نمي‌دهند.» وقتي كلمات قرايي‌مقدم به هم پيوند مي‌خورند و جملات را مي‌سازند هشداري را در رابطه با اين زنان خلق مي‌كنند‌: «‌البته با تمام اين حرف‌ها نبايد چشم‌هايمان را بر واقعيت‌ها ببنديم، بايد اين مسايل را در نظر داشته باشيم كه گروهي از اين زنان در شغلشان گرفتار آسيب‌هاي اجتماعي گوناگوني مي‌شوند و در نهايت نيز دقت به اين نكته ضروري است كه شغل اين افراد نوعي بيكاري پنهان محسوب مي‌شود كه در دراز مدت آسيب‌هاي بسياري را بر بدنهء اقتصاد كشور وارد مي‌كند.»





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 323]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن