تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833203627
زنان تاكسيران خيابانهاي شهر را زير پا ميگذارند
واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی:
پاهايشان بازي عجيبي با پدالها دارد، دندهها در دستهاي ظريف ميچرخد تا سنگيني نگاههايي كه هنوز برابري، واژهء گنگي است در مغزهايشان، تازيانهء افكار پوسيدهشان را با آسمان پيوند زند. غافلان اما خوب ميدانند كه پيش باختهاي بيش نيستند در بازي روزگار نو. در زمانهاي كه به سرعت ميرود تا همه را پشتسر بگذارد اين زنان هستند كه باز استقامت را جلايي چند باره بخشيدهاند و اين بار پشت فرمان ارابههاي آهنين و مدرن. ثانيههاي عجيبي بود زماني كه خبر آمدنشان در شهر، گوشها را نوازش ميكرد. زنان تاكسيران ميآمدند تا در غربت آهن و دود، عقربههاي كيلومتر شمار را به جنبش و جوش فرا خوانند. روبانها بر آسمان بوسه زدند و غرش ارابهها همه را به تماشاي آزموني تازه دعوت كرد، چه بسيار بودند جاهلاني كه هيبت مردانهشان را دليلي موجه ميدانستند براي به زبان آوردن سخناني تلخ. اينان از مشقتهاي زندگي در پشت فرمان ميگفتند و از جثههاي ظريفي كه نمرههاي پايانيشان در اين آزمون از پيش روشن بود. از مردودي سخن ميراندند. قايم باشكهاي خورشيد و ماه در پي هم ادامه يافت تا رو سياهي را براي اين قاضيان بيعدل و داد به ارمغان آورد. اين روزها اگر نگاهت، زني را پشت فرمان يك تاكسي دريابد تعجب، راهي را در وجودت نخواهد يافت. آنها آمدند و مشقتها كشيدند اما ماندند تا قاضيان به ظاهر مرد ديگر قضاوتهايي اينچنيني از خود بروز ندهند اما هنوز هم ميتواني عدهاي را ببيني كه از اين ماجرا توشهء عبرت را پر نكردهاند و مردانه بودن اين كار سخن اول و آخرشان است. گوشهاي از ميدان فردوسي در حال گرفتن پنچري از تاكسي سبز رنگي است كه عبارت «تاكسي بانوان» بر درش نقش بسته، آنقدر با مهارت پيچ و مهرهها را به بازي گرفته كه گويا نگاههاي مجسمهء شاعر بزرگ را نيز به خود معطوف كرده است. چهرهاش نشاني از زني ندارد كه دههء چهارم زندگياش را تجربه ميكند. انگار كه سختيهاي نانآوري براي دو كودك يتيم، جنگ را در برابرش باخته است. «نازنين افشار» اما اطلاق صفت مردانه به حرفه اش را ساخته و پرداختهء ذهن مرداني ميداند كه هنوز تواناييهاي زنان را به خوبي و آنچنان كه بايد درك نكردهاند: «آنها اينگونه ميگويند، چرا كه نميدانند زني مانند من كه علاوه بر اين كار، سختيهايي مثل بزرگ كردن دو بچهء كوچك به تنهايي و رسيدگي به كارهاي خانه را نيز به دوش ميكشد مطمئنا نميتواند روزي 12 ساعت پشت فرمان بنشيند اما اين امر، دليلي بر عدم تواناييهاي من و امثال من نيست، مرداني كه چنين ادعايي دارند شايد چند ساعت بيشتر از زنان در خيابانها برانند اما پس از آن مگر مسووليتي را بر دوش ميكشند؟ آنها ناآگاهاني هستند كه از دنياي زنان بيخبرند، در گوشهاي مينشينند و چنين حرفهاي نااميدكنندهاي را بر زبان ميرانند.» افشار از اجباري ميگويد كه او را به پشت فرمان تبعيد كرده است، از جامعهاي كه حقوق زن را به جرم زن بودن درست ادا نميكند و تحميل كارهاي طاقتفرسا را حكمي ميسازد براي اين بيگناهان: «پيش از اين حرفه، چند شغل را از آشپزي گرفته تا كارگري تجربه كردم اما در تمام اين مشاغل صاحبكاراني بودند كه حقوق من را به دليل زن بودنم نصفه و نيمه پرداخت ميكردند. ماهي صد هزار تومان تكافوي خرج كدام قسمت از زندگيام را ميداد؟ اينچنين شد كه تصميم به انتخاب اين حرفه گرفتم، حداقل مزيت اين شغل اين است كه خودت صاحب كار خودت هستي و كسي نميتواند حقت را پايمال كند.» كنايهها برايش محلي از اعراب ندارد، او در جنگ بقا استوارتر از آن است كه با چنين واكنشهايي صحنهء حيات را بدرود بگويد. حرفهاي كساني كه نشاني از عمل را در پي ندارد او را در حل مساله پيچيدهء زندگي مشتاقتر ساخته، او ميجنگد تا جواب را بيابد، كاري كه تا به امروز به خوبي از عهدهاش بر آمده: «در جامعهء ما هر عمل زنان با حرفهايي از سوي بعضي از مردان همراه است تا آنها را دلسرد كند. چنين سخناني در مورد من هيچ كارآيياي ندارد و فقط مرا در انجام كارهايم مطمئنتر ميكند.» از نظر افشار، زنان تاكسيران تاكنون به خوبي توانستهاند آزمون استقامتشان را پشت سر بگذارند، سند اين زن براي اثبات اعتقادش، همكارانش به شمار ميروند، همانهايي كه ريال به ريال عرق ريختهاند تا فرزندانشان بتوانند خاطرهء خوشي از دوران كودكيشان را سوغات سفر به دوران بزرگساليشان سازند: «بدون شك زنان تاكسيران تاكنون كارنامهاي موفق را از خود بر جاي گذاشتهاند، من در حالي به چنين اعتقادي دست يافتهام كه همكارانم بهترين سند براي اثبات آن هستند، آنها از صبح تا شب بدون ذرهاي كمتواني مسافران را جا به جا ميكنند و پولي حلال را به خانهشان ميبرند تا فرزندانشان را به سرانجام برسانند.» اما عجيب نيست اگر ميبينيم كه اين روزها، هنوز هم پيدا ميشوند كساني كه چشم بر تلاش بيوقفهء زنان تاكسيران ميبندند و حرفهايي بيهوده روي لبهايشان سر ميخورد. زير سايهء درختي در خيابان وليعصر پناه گرفته و روزنامهاي را بازيچهء انگشتانش ساخته است. چشمهايش با ديدن كلمات به اين سو و آن سو ميدوند، تاكسي را بهترين تكيهگاه يافته تا در بعدازظهر روزهاي ابتدايي پاييز تنش را با آرامش، آشتي دوباره دهد. موهاي سپيدش خبر از ثانيههايي ميدهند كه سالها پشت چراغهاي قرمز به دنبال يكديگر دويدهاند. «سهراب پور» كه به گفتهء خودش از تاكسيرانان قديمي است و بر خلاف تاكسي سمندش روزهاي زيادي را در پس كوچههاي پايتخت به شب رسانده، پاي دلايل كهنهاي را به ميان بحث ميكشاند تا همكاران زنش را ناتوان نشان دهد، او فيزيك بدني را بهترين گزينه براي شروع اين امر ميداند:«راندن پشت فرمان تاكسيها، همسايهء هزاران علت است كه ميتواند يك تاكسي را متوقف كند، در آن لحظات است كه زنان راننده به دليل فيزيك بدنيشان در تعمير خودرو دچار مشكل ميشوند.» گويا سهرابپور دل پري از رانندگان زن دارد، اتهامي كه خودش در مقابلش به شدت ايستادگي ميكند اما با قضاوتهاي بعدياش چنين شكي را در وجودت شعلهور ميسازد. به نظر اين راننده روي آوردن زنان به اين حرفه تنها در كنجكاوي خاصي كه در وجودشان است خلاصه ميشود، او از تلاشهايي در زنان ميگويد كه دليلش تنها رد عبارت «جنس دوم بودن» نام دارد: «زنان جامعهء ما دوست دارند در عرصههايي كه مردانه نام گرفته حضور يابند تا نامشان را در آن زمينه ثبت كنند، در واقع حكومت جنس مخالف را در آن عرصه پايان دهند، در اين بين آنها به تنها نكتهاي كه توجه نميكنند تطبيق توانايي جسمانيشان با شغل مورد نظر است.» شايد اگر ثانيهها يك به يك گذشته را ميجستند و برگهاي تقويم روبرويت سالهايي با اعداد كمتر را نشان ميداد ميشد در مغزت را بر روي اين حكمهاي صادر شده توسط اين رانندهء مرد بگشايي اما ماشين زمان به اختيارت نميگردد، اكنون است دقيقههايي كه ذرات هوا در ريههايت غلت ميخورد، در زمانه ساكني كه زنان پرتلاش كم نيستند، هم آناني كه با گذراندن دقيقههايشان در ارابههاي آهنين، مهر باطل شد ميكوبند بر چنين احكامي كه حتي هم صنفانشان برايشان ميبرند، جاي جاي ابر شهر اين تلاش را به رخت ميكشد. ميدان تجريش مقصد مسافري است كه تاكسي زنان و يكي از اين زنان را بهترين گزينه دانسته براي روانه شدن در سيل آهن و دود. مسافر كه پياده ميشود فرصت خوبي است برايش تا لحظهاي ذهن را از هياهوي ريالها رها كند و در آيينهء كوچك تاكسياش، خود را به نظاره بنشيند. زن، ميانسال نشان ميدهد. «شادپور» عبارتي است كه براي معرفياش استفاده ميكند. كافي است صفت مردانه را به كار ببري تا رشتهء كلامت را از هم بگسلد. عقايدش را كه بروز ميدهد علت سرعت عملش به روشنايي روز، خود را نشان ميدهد. او ذرهاي در تواناييهاي خود و همجنسانش شك ندارد، به گونهاي صحبت ميكند كه گويا از بدو تولد بر اين ترديدها دربسته و تابلوي ورود ممنوعي در برابرشان نصب كرده است: «به هيچ عنوان با كاربرد چنين واژههايي موافق نيستم، دليلي براي مطرح شدنشان وجود ندارد، گروهي در دو جنس ميخواهند اثبات كنند كه از جنس ديگر برترند در حالي كه چنين امري معنا ندارد. همه برابريم، چه مرد و چه زن. اين امر و رانندگي نيز دقيقا از اين قاعده كلي تبعيت ميكند، رانندگي يك مهارت است، اكتسابي بودن اين كار دليل خوبي است براي رد برتري زنان يا مردان در اين كار. من وقتي 18 سالم بود آنچنان رانندگي ميكردم كه شايد از عهدهء بسياري از آقايان خارج باشد.» اين زن از قدرت انتخابگرش در طول حيات ميگويد، از شوق راندن، از وسوسهاي كه سالهاست دژ محكمي را در وجودش برپا كرده و از سالهايي كه حتي راندن با ارابههاي فلزي كوچك ارضايش نميكرده است: «از اوايل جواني به اين حرفه علاقهء خاصي داشتم، البته محيط خانوادهام و وجود پدر و برادراني كه حرفه شان، رانندگي با خودروهاي سنگين بود در ايجاد اين علاقه تاثيرگذار بود، گذشت سالها اين علاقهام را كاهش نداد اينگونه شد كه با اولين فراخواني كه تاكسيراني اعلام كرد جذب اين حرفه شدم.» او از دلايل ديگري نيز ميگويد كه اين روزها پشت فرمان نشيني را برايش به ارمغان آوردهاند. روحيهء تنوعطلبي، او را از پشتميزنشيني بيزار كرده، اين دليلي است كه تارهاي حنجرهاش را ميلرزاند. جامعهء اطراف او را زنان و مردان گوناگوني ساختهاند، از زناني ميگويد كه حمايتهايشان دلگرمي است براي كسي كه ساعتهايش را در يك چهارديواري فلزي خلاصه كرده و مردهايي كه متلكهاي جاري بر زبان بعضيهايشان كافي است تا به عدم بلوغ فرهنگي جامعه ايمان بياوري: «زنان اطرافم و به خصوص مسافرانم برخوردهاي خوبي با من دارند، ولي متاسفانه مردهايي نيز در جامعه وجود دارند كه با ديدنم واژههاي نامطلوبي را نثارم ميكنند. البته من اين برخوردها را به حساب فرهنگ جامعهاي ميگذارم كه هنوز تا كمال و بلوغ، راه درازي را درپيش دارد.» بحث كه به موفقيت يا عدم موفقيت زنان تاكسيران ميرسد، لبخندي در پس چهرهاش متولد ميشود. با تمام وجود بر كلمهء موفقيت پافشاري ميكند. به نظر او بهترين گواه بر توفيق اين زنان، تكاپويشان در ساعتهايي از شبانهروز است كه بسياري از مردان تن به كار كردن در آن ساعات نميدهند: «با اطمينان ميتوانم بگويم كه زنان در اين حرفه به موفقيت دست پيدا كردهاند، براي اثبات اين حرفم از شما ميخواهم كه يك روز ساعت چهار صبح به ميدان راهآهن تهران برويد در اين صورت شاهد حضور زناني خواهيد بود كه با تمام وجود در حال خدمت به جامعهشان هستند. با چنين تلاشي هيچ دليلي براي نتيجه ندادن كوشش اين زنان باقي نميماند.» در روزگاري كه شنيدن نام تاكسي زنان، گروهي از مسوولان را نگران ميكرد، بعضي از اين صاحبمنصبان افق ديدشان را گستردهتر ميكردند و كمي از نوك بينيشان فراتر، آينده به آنها چشمك ميزد ثانيههايي كه ضرورت راندن اين زنان در پايتخت امري حياتي بود. يكي از اين آينده نگران مردي است ميانسال كه اين روزها اتاقش در ميدان خراسان تهران از همهمهء ارباب رجوع به تنگ آمده است. مدير روابط عمومي سازمان تاكسيراني تهران، فشارها و ناملايمتيها را به جان خريد تا اين روزها زنان تاكسيران، خيابانهاي شهر را زير پا بگذارند. «عليرضا صفري» در برابر دلايل مخالفان كه از ناتواني زنان ميگفتند، از تخصصها گفت، از زناني كه همان زمان هم براي به چنگ آوردن لقمهاي حلال لقب مسافركش شخصي را بر خود داشتند: «طي سالهاي گذشته هر زمان كه صحبت به ايجاد چنين تاكسيهايي ميرسيد عدهاي كه گويا هميشه ساز مخالف كوك ميكنند، مشقتها را بهانهء خوبي براي متوقف شدن كار ذكر ميكردند، دليلي كه به هيچ عنوان قانعكننده نبود، در همان روزها و حتي اين روزها زناني هستند كه با خودروهاي شخصي مسافر جابهجا ميكنند، اگر ناتواني دليل خوبي بود پس علت موفقيت اينها چه ميتوانست باشد، اينچنين شد كه فراخوانهاي گوناگوني برگزار شد و تاكسيهاي زنان به وجود آمد.» صفري از نيازهايي ميگويد كه اساس تشكيل چنين تاكسيهايي را پي ميريزند، زناني كه تا دير هنگام به شغلهاي گوناگون مشغولند و براي جا به جايي به خودروهايي مطمئن احتياج دارند:«كساني كه با ايجاد چنين تاكسيهايي مخالفند كافي است خود را لحظهاي جاي پدر يا شوهري تصور كنند كه آخر شب به انتظار همسر يا دختر خود نشستهاند، در آن صورت مطمئنا با دلايل واهي راه مخالفت در پيش نميگيرند.» ديگر بايد باور كرد كه زنان پايتخت اين آزمون را نيز با موفقيت پشت سر گذاشتهاند، حرفهاي اين مدير بهترين دليل است براي ديدن مهر قبولي بر كارنامهء آنها: «با بررسيهاي نمايندگان تاكسيراني كه در سازمان تاكسي بانوان مستقرند، ميتوان به موفقيت اين زنان ايمان آورد. اين سازمان در طول روز آن قدر زنگ خور دارد كه قادر به پاسخگويي به تمامي آنها نيست و تقاضاي تعدادي از اين زنگها بدون پاسخ ميماند.»
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 427]
صفحات پیشنهادی
زنان تاكسيران خيابانهاي شهر را زير پا ميگذارند
زنان تاكسيران خيابانهاي شهر را زير پا ميگذارند-پاهايشان بازي عجيبي با پدالها دارد، دندهها در دستهاي ظريف ميچرخد تا سنگيني نگاههايي كه هنوز برابري، واژهء گنگي ...
زنان تاكسيران خيابانهاي شهر را زير پا ميگذارند-پاهايشان بازي عجيبي با پدالها دارد، دندهها در دستهاي ظريف ميچرخد تا سنگيني نگاههايي كه هنوز برابري، واژهء گنگي ...
یکی بگوید در شهر چه خبر است؟
زنان تاكسيران خيابانهاي شهر را زير پا ميگذارند ثانيههاي عجيبي بود زماني كه خبر آمدنشان در شهر، گوشها را نوازش ميكرد. ... او در جنگ بقا استوارتر از آن است كه با چنين ...
زنان تاكسيران خيابانهاي شهر را زير پا ميگذارند ثانيههاي عجيبي بود زماني كه خبر آمدنشان در شهر، گوشها را نوازش ميكرد. ... او در جنگ بقا استوارتر از آن است كه با چنين ...
فرهنگ ترافيك
30 سپتامبر 2008 – فناوري (تكنولوژي) به عنوان يكي از زير مجموعههاي تمدن، يعني بخش ... است كه رواج استفاده از كالسكه و درشكه در شهر تهران از دوره ناصرالدين شاه بوده. ... نيز بلديه [شهرداري] حكم تعطيل و جمعآوري ريلهاي آن را از خيابان داد. .... تاكسيراني و اتوبوسراني .... زشتي، نوبت ديگران را زيرپا ميگذارند تا دقايقي زودتر سوار تاكسي ...
30 سپتامبر 2008 – فناوري (تكنولوژي) به عنوان يكي از زير مجموعههاي تمدن، يعني بخش ... است كه رواج استفاده از كالسكه و درشكه در شهر تهران از دوره ناصرالدين شاه بوده. ... نيز بلديه [شهرداري] حكم تعطيل و جمعآوري ريلهاي آن را از خيابان داد. .... تاكسيراني و اتوبوسراني .... زشتي، نوبت ديگران را زيرپا ميگذارند تا دقايقي زودتر سوار تاكسي ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها