تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):انسان بلند مرتبه چون به فهم و دانايى رسد، متواضع مى شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798264031




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گزيده سرمقاله روزنامه‌هاي امروز


واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: گزيده سرمقاله روزنامه‌هاي امروز روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از‌ آنها در زير مي‌آيد.   رسالت «درباره اصلاحيه بودجه سال 87 » عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي رسالت به قلم محمدكاظم انبارلويي است كه در آن مي‌خوانيد؛ارائه لايحه اصلاحيه 66 هزار ميليارد ريالي بودجه سال 87 از جمله اقدامات قانونمند و قابل تقدير دولت در اجراي بودجه كل كشور است. كدام بودجه؟ بودجه كل كشوري كه مجلس در قالب ماده واحده بروكف بودجه عمومي دولت را در حد مبلغ 939 هزار ميليارد ريال در جزء يك بند الف ماده واحده قانون بودجه سال 87 كل كشور قبلا مسقف نموده است. اصلاحيه مطروحه در لايحه اخير ناظر به اين مبلغ و  در زير اين سقف است كه نه بر بودجه شركت‌ها ترتب دارد و نه از سقف بودجه كل و مبلغ ماده واحده فراتر است كه اگر باشد متمم تلقي مي‌شود. اين اصلاحيه به زبان ساده مي‌گويد دولت از مجلس اجازه مي‌خواهد تا زير سقف بودجه عمومي كه در 939 هزار ميليارد ريال مصوب شده  66 هزار ميليارد ريال بودجه دستگاه اجرايي و رديف‌هاي عمومي را جا به جا كند تا بتواند از طريق اين كسر و اضافه بخشي از هزينه‌هاي غير ضروري و قابل صرفه‌جويي را در بخش ضروري اولا: «تخصيص» ثانيا: «تعهد» ثالثا: «پرداخت» نمايد. چرا براي اينكه اين اقدامات مستلزم تغيير در عناوين و ارقام مندرج درجداول پيوست شماره يك قانون بودجه خواهد شد. مجلس قبلا در جزء دو بند ب ماده واحده قانون بودجه سال 87 به دولت فقط اجازه تخصيص و تعهد و پرداخت را به شرح ارقام مندرج در آن جداول (جداول پيوست شماره يك) قانون بودجه داده بود. حالا دولت مي‌خواهد ارقام اين جداول را بدون آنكه به سقف بودجه دست بزند تغيير دهد و اين تغيير موكول به اذن قانون است. فلذا ارائه اصلاحيه و درخواست تصويب از مجلس براي اين تغيير، قانونمندترين كاري است كه يك دولت ملتزم به رعايت قوانين و مقررات مي‌تواند انجام دهد كه در ما نحن فيه دولت با ارائه اين لايحه آن را انجام داده است. اكنون نوبت مجلس است تا با تصويب آن به اين روند قانونمند تداوم بخشد. صرف‌نظر از اقدام قابل تقدير دولت در ارائه اصلاحيه بودجه كه اين عنوان با لايحه متمم بودجه فرق اساسي دارد توجه و تدقيق به نصاب اين تغيير نشان دهنده التزام عملي دولت به مصرف اعتبار طبق قوانين و مقررات موضوعه است. بدين نحو كه به لحاظ محاسباتي دولت مي‌خواهد 66 هزار ميليارد ريال از سر جمع 939 هزار ميليارد ريال بودجه عمومي را در سقف اعتبارات مصوب جا به جا كند اين يعني كمتر از هفت درصد تغيير در سقف كل بودجه عمومي دولت مي‌باشد. تصويب يا عدم تصويب اين اصلاحيه در مجلس محترم نشان خواهد داد كه آيا مجلس دست دولتي را كه مسئوليت اداره امور كشور را برعهده دارد در حد %7 تغيير و جا به جايي اعتباراتي كه مبلغ آن را قبلا تصويب كرده است مي‌دهد يا نه؟ و از اين باب سخنان مخالف  و موافق اين اصلاحيه شنيدني خواهد بود و شنيدني تر آنكه دولت‌هاي قبلي در حدي به مراتب بالاتر از اين نصاب هفت درصدي اين تغييرات را در سنوات گذشته در گستره‌ دستگاه‌هاي اجرايي با استفاده از ساز و كار سازمان برنامه‌ و  بودجه در قالب اصلاحيه موافقت‌نامه‌هاي پي در پي بودجه آن هم در تاريخ  12/29(/پايان سال  مالي) انجام و چنين جا به جايي‌ها را بدون توسل به اذن مجلس در دستگاه‌‌هاي اجرايي عملا به اجرا در مي‌آوردند. آفتاب يزد «شما را به خدا  به آمارها رحم كنيد!» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفتاب يزد است كه در آن مي‌خوانيد؛‌يكي از ويژگي‌هاي غيرقابل انكار دولت نهم، تلاش براي متفاوت نشان دادن خود نسبت به دولت‌هاي گذشته است.اين تلاش، گاه تا آنجا پيش مي‌رود كه گويي دوره سه ساله اخير، قطعه‌اي كاملا مجزا از دوران استقرار نظام جمهوري اسلامي در ايران مي‌باشد. البته هر دولتي حق دارد كه براي جلب نظر مردم و همچنين كسب اعتماد آنها براي تداوم مسئوليت، برجستگي‌هاي خود را به آگاهي ملت برساند. اين كار مي‌تواند با ارائه آمارهاي محسوس و ملموسي صورت گيرد كه بهبود شاخص‌هاي قابل اندازه‌گيري در زندگي روزمره مردم را آشكار مي سازد و يا از طريق اقناع نخبگان نسبت به گسترش زيرساخت‌هاي آينده‌ساز. اما علاقه به متفاوت نشان دادن دولت نهم، در اين عرصه نيز جلوه‌گري مي‌كند. برهمين اساس مسئولان دولتي كه از اثبات بهبود وضعيت معيشتي مردم عاجز هستند به صورت مرتب آمارهايي ارائه مي‌نمايند كه براي بسياري از مردم و نخبگان قابل اندازه‌گيري نيست و تنها رضايت خاطر مسئولان آماردهنده و مدعيان »متفاوت بودن سه سال اخير با تمام سال‌هاي گذشته « را به دنبال دارد! البته برخي آماردهي‌ها تا آنجا كه براي ماليدن پوزه دشمنان خارجي دولت به خاك و بستن دهان منتقدان داخلي باشد قابل تحمل است. حتي اگر بعضي آمارها به گفته يك نماينده سابق مجلس - كه اكنون عضو هيئت وزيران است- از محبوبيت‌طلبي بعضي مسئولان نشأت‌ بگيرد مي‌توان از كنار آن عبور كرد، اما خطر از آنجا آغاز مي‌شود كه همين آمارها كم‌كم، مورد باور آماردهندگان قرار گيرد و به قول وزير آموزش و پرورش باعث مانور دادن مسئولان دولتي بر روي آمارهاي غلط شود يا روابط سياسي و اقتصادي را در داخل و خارج كشور تنظيم نمايد. ‌ ‌ متاسفانه در يك سال اخير نشانه‌هايي آشكار شده است كه ثابت مي‌كند آماردهندگان، آمارهاي خود را باور مي‌كنند بدون آنكه ‌ ‌حتي همين آمارها را با هم مقايسه نمايند. مسئولان دولتي علاقه دارند كه عليرغم انتقادات فراوان صاحب نظران و عده‌اي از شركاي حكومتي خود در قوه قضائيه، مجمع تشخيص مصلحت و مجلس، عملكرد دولت در حوزه اصل 44 و خصوصي‌سازي را بسيار موفق جلوه دهند. برهمين اساس ادعاهايي درخصوص چند برابر شدن ميزان واگذاري‌ها در سه سال اخير نسبت به دوره 14 ساله قبل از آن ارائه مي‌كنند. اين مقايسه‌ها به دلايل گوناگون قابل مناقشه است. به عنوان نمونه، مسئولان دولتي در مورد 22 هزار و پانصدميليارد تومان توزيع سهام عدالت- آن هم به صورت مبهم و بدون اطلاع‌رساني از نام شركت‌ها و وضعيت اقتصادي آنها- اطلاع رساني مي‌كنند و همين رقم را - كه به تنهايي چند برابر واگذاري‌هاي انجام شده در سال‌هاي 70 تا 84 است - بخشي از خصوصي‌سازي مي‌دانند درحالي كه به اعتقاد تعدادي از اقتصاددانان مجلس، اين رقم به هيچ‌وجه نبايد در آمارهاي خصوصي‌سازي منظور شود زيرا اولا مديريت واحدها كماكان در دست دولت است و ثانيا بابت آن درآمدي نصيب دولت نمي‌شود. همچنين مقايسه قدر مطلق ارقام ، بدون توجه به نرخ تورم از سال‌ 70 تاكنون، نشانه غيرعلمي بودن مقايسه‌هاست. از سوي ديگر آمارهايي كه در فواصل زماني مختلف توسط دولتمردان ارائه مي‌شود با يكديگر هم خواني ندارد. مثلاً در تاريخ ششم اسفندماه 85، روزنامه ايران به نقل از رئيس‌جمهور نوشت: »دولت نهم تاكنون معادل 25 هزار ميليارد ريال از سهام شركت‌ها و سازمان‌هاي دولتي را به وسيله بورس و واگذاري سهام عدالت در اختيار مردم قرار داده است، درحالي كه كل واگذاري‌هاي دولت‌هاي پيشين در 14 سال (84-70) معادل سي و پنج هزار ميليارد ريال بوده است.«‌‌ البته همين آمار بلافاصله با اعلام ترديد اقتصاددانان مجلس مواجه شد. از جمله رئيس كميسيون برنامه و بودجه و رئيس مركز پژوهش‌هاي مجلس مدعي شدند كه از هفتصد و چهل ميليارد تومان مصوب مجلس براي واگذاري در سال 85، تنها 50 ميليارد تومان واگذار شده است. خبرگزاري اصولگراي مهر هم در تاريخ نهم ارديبهشت ماه 86، گزارش رسمي وزارت اقتصاد را منتشر نمود كه نشان مي‌داد »از رقم مصوب 740 ميليارد توماني، تا پايان سال 85 تنها 6/81 ميليارد تومان واگذار شده است.«‌ ‌ ‌اما نكته جالب‌تر، در آماري وجود دارد كه اخيرا توسط وزير اقتصاد ارائه شده است. خبرگزاري فارس روز اول دي‌ماه 87 به نقل از شمس‌الدين حسيني اعلام كرد: »از سال 70 تا امروز، معادل 40 هزار ميليارد تومان واگذاري داشته‌ايم كه 2 هزار و 750 ميليارد تومان از سال 70 تا 84 صورت گرفته و ...« ملاحظه فرموديد! علاقه به اثبات موفقيت چند برابري دولت نهم نسبت به همه دولت‌هاي گذشته تا جايي پيش مي‌رود كه نه تنها آمار اقدامات خود را بالا مي‌برند- كه انشاءالله درست است- بلكه آمارهاي اعلام شده قبلي در مورد فعاليت دولت‌هاي گذشته را كاهش مي‌دهند. وزير جوان دارايي درحالي ميزان واگذاري در سال‌هاي 70 تا 84 را معادل 2750 ميليارد تومان اعلام مي‌كند كه رئيس او دو سال قبل اعلام كرده بود: »در سال‌هاي 70 تا 84 ميزان واگذاري‌ها 3500 ميليارد تومان بوده است«! در عرصه‌هاي ديگر همچون سرمايه‌گذاري خارجي، ميزان برداشت از حساب ذخيره ارزي، كاهش نرخ تورم و بيكاري، ميزان انحراف تسهيلات بانكي و ... نيز مي‌توان نمونه‌هايي ارائه كرد كه نشان مي‌دهد علاقمندي به اثبات جايگاه »دولت متفاوت« حتي بر آمارها و مباني آمارگيري - اعم از اقتصادي و سياسي- نيز سايه افكنده است. البته باز هم بر اين نكته تاكيد مي‌شود اين آمارسازي‌ها تا جايي كه با هدف تودهني به دشمنان خارجي و پاسخ‌گويي به رقباي داخلي باشد احتمالا قابل تحمل خواهد بود. اما اگر براي اثبات اين تفاوت، سخن فرصت‌طلبانه و وهن‌ا~لود مقامات مالزي را فراموش كنيم و اجازه دهيم ‌كه برخي رسانه‌هاي حامي دولت به دروغ از آمادگي‌مالزي براي سرمايه‌گذاري‌هاي كلان در ايران سخن بگويند * يا با تلقي اشتباه از ميزان درآمدهاي عمومي كشور- نفتي و غيرنفتي- مرزها را براي واردات بي‌رويه انواع محصولات كشاورزي باز كنيم و يا براساس همين محاسبات، هر نوع تحريك كشورهاي ديگر عليه كشورمان را مجاز بشماريم آنگاه همه بايد نگران باشند. همچنين اگر اشتياق به بالابردن آمارها در دولت نهم باعث ‌شود كه علي‌رغم هشدار مراكز رسمي درخصوص كمبودهاي داخلي، امضاي »قراردادهاي بزرگ صادرات گاز« همه روزه مورد پيگيري دولتمردان باشد واقعا بايد نگران بود. شايد بهتر باشد كه حاميان دولت به صورت دقيق ، حوزه »تبليغات و رجزخواني« را از حوزه »كارشناسي و آماردهي« تفكيك كنند. آنها به حمدالله از تعداد كافي تريبون و سخنگو براي اثبات متفاوت بودن دولت برخوردارند. پس لطف كنند به »آمارهاي سرنوشت‌ساز« رحم كنند و اجازه ندهند كه آمارها بازيچه اهداف سياسي و تبليغاتي قرار گيرد. البته اين توصيه بايد توسط منتقدان دولت و برخي حاميان دوآتشه دولت‌هاي قبلي نيز رعايت شود. ‌ *‌پي‌نويس خبرگزاري ايسنا روز 29/9/87 به نقل از وزير خارجه مالزي، خبر سفر نخست‌وزير آن كشور به ايران را منتشر و به نقل از او اعلام كرد: در اين سفر، مسائل مربوط به صنعت تجاري بررسي نخواهد شد. اما فرصت‌هايي وجود دارد كه مي‌تواند در زمينه‌هايي همچون آموزش و ساير مواردي كه تحت تحريم‌هاي اعمال شده (شوراي امنيت) قرار ندارد بررسي شود. در همين حال يك روزنامه حامي دولت روز سوم دي‌ماه خبر ديدار نخست‌وزير مالزي با احمدي‌نژاد را با اين تيتر منتشر كرد كه »مالزي سرمايه‌گذاري در ايران را افزايش مي‌دهد« البته مراجعه به متن همين خبر نشان مي‌داد كه نخست‌وزير مالزي گفته است: »مالزي از سرمايه‌گذاري ايران در حوزه‌هاي مختلف استقبال مي‌كند«! كيهان «دوقطبى دهه چهارم» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن مي‌خوانيد؛ تقسيم بندي جريان هاي سياسي همان قدر که در شفافيت، تمايز و بازشناسي آنها از يکديگر اهميت دارد مي تواند اسباب سردرگمي، ابهام و آشفتگي در تفکيک را فراهم کند و به کار ويژه اي خلاف مقصود اوليه منتهي شود. خطا در تعريف (تبيين حد و رسم هاي آن) يا اشتباه در انتخاب ملاک هاي اين تقسيم بندي، بي ترديد بر فرآيند سياست در کشور و نوع تعامل جريان هاي اثرگذار در اين عرصه آثار منفي مي گذارد. اهميت تقسيم بندي دقيق و معطوف به واقعيت آنگاه بيشتر مي شود که عنايت داشته باشيم اولا کشور در آستانه جشن 30سالگي انقلاب اسلامي و آغاز دهه چهارم آن با راهبرد «پيشرفت و عدالت» قرار دارد. ثانيا اين آغاز دهه و دوران تازه، مقارن با انتخابات رياست جمهوري دهم و تشکيل دولت جديد است که بي ترديد در ترسيم مسير آينده کشور- لااقل براي يک دهه بلکه بيشتر- نقش اساسي ايفا مي کند. بنابراين «خطا» در تقسيم بندي چندان که بعضا در دهه هاي اول، دوم و سوم انقلاب اتفاق افتاد- و البته در ارتکاب اين خطا، «خط» القاي قطب بندي هاي انحرافي تاثير عمده داشت- مي تواند هزينه هايي گزاف را به کشور و ملت تحميل کند. اگر دهه اول انقلاب با تقسيم بندي القايي چپ- راست سپري شد و حاميان متعصب آن حاضر نشدند اذعان کنند که اين قطب بندي کمونيستي و کاپيتاليستي است اما مخدوش شدن همين مرزبندي از سوي واضعان و مدافعان آن در دهه دوم و به ويژه سوم نشان داد که اين مدل کارآمدي ندارد و چه آسان مي توان چپ ها را در جايگاه راست يا برعکس نشاند. پس از آن هم القاي هدفمند تقابل عدالت با توسعه يا «مديريت ديني و فقهي» با «مديريت فن سالارانه و تکنوکراتيک» يا جعل عناوين غلط اندازي نظير «ميانه رو- تندرو» و سپس «اصلاح طلب- محافظه کار» (که با واکنش وفاداران انقلاب به اصلاح طلب- اصولگرا تغيير يافت اما باز هم غلط انداز و نارسا بود) و نيز القاي دوقطبي هايي نظير «اقتدارگرا- جمهوري خواه»، «اصلاح طلب- تحول خواه» و... هر يک در مقطعي در دستور کار برخي جريان هاي مشکوک قرار گرفت و متاسفانه به دلايل متعدد رواج يافت. اکنون در موقعيت زماني ويژه اي که اشاره آن رفت، بايد پرسيد کدام تقسيم بندي منطبق با واقع و منطق مي تواند افق حرکت کشور را روشن سازد، مرز دشمن و دوست را آشکار کند و از هزينه و تلفات بکاهد؟ آيا آن گونه که رايج شده، تقابل اصلي در کشور ميان اصولگرايي و اصلاح طلبي است؟ و اساسا آيا اين دو مي توانند مقابل هم باشند؟ يا نه، اين عناوين مثبت، تاروپود جامه سياست ورزي اسلامي- ايراني است که پذيرش تقابل آنها، ما را از مختصات صحنه اصلي و اينکه کجا ايستاده ايم غافل مي کند؟ بپسنديم يا نپسنديم، بپذيريم يا انکار کنيم، تقابل غرب با ما مسبوق به تاريخي دست کم 200ساله است و واقعيت دارد. سليقه هاي متفاوت در درون مرزهاي کشور يک بحث است و مي توان آنها را نيز طبقه بندي و تقسيم بندي کرد اما قبل از آن تکليف ما با غرب مهاجم (اروپا و آمريکا) بايد روشن شود. به شهادت تاريخ يک جريان، که جريان اصيل ملي و ديني و غالب است در برابر اين تهاجم و ايلغار ناجوانمردانه- به رسم مألوف هر ملت رشيد و زنده اي- مقاومت کرده است و جرياني ديگر اگرچه غيرملي و غيرديني اما حمايت و فربه شده از خارج، با زبان هاي گونه گون، مقاومت را تخطئه کرده و شعار «حق با قوي است»  را سر داده است. تقابل انکارناپذير «ايران جديد» با استکبار و استعمار-و استبداد حاصل از آن- از آبشخور استقلال خواهي، تعالي طلبي و حق جويي برمي خيزد و امروز که نتايج درخشان 30سال ايمان و اراده استوار، خاري در چشم دشمن شده و در جاي جاي خاورميانه بزرگ در تلألأ است، نمي توان خط اول تقسيم بندي جريان هاي سياسي مدعي پيشگامي در کاروان حرکت ملت را بي اعتنا به اين تقابل يا در راستاي انکار و کتمان آن ترسيم کرد. اينجا ديگر مسئله احمدي نژاد و هاشمي رفسنجاني و خاتمي و لاريجاني و ناطق نوري و کروبي و حسن روحاني و ديگران نيست، همچنان که موضوع تقابل چپ و راست و اصلاح طلب و اصولگرا  حقيقت ندارد. اينجا خط کشي گريزناپذيري که همه فعالان و احزاب و گروه هاي سياسي بايد تکليف خود را با آن روشن کنند مرز جبهه خودي با جبهه دشمن بيگانه (رزمندگي يا شرمندگي) است و اين که هر عمل سياسي در واقع شليک به جانب کدام جبهه است. مگر مي شود درگير جنگ بود و در عين  حال خط مقدم جبهه را چنان واگذاشت که دشمن در لباس دوست درآيد يا دوست را چنان متحير سازد که او به نيابت، به جانب جبهه خودي شليک کند؟ صورت مسئله واقعي اين است که آمريکا، صهيونيسم بين الملل و حلقه اروپايي همسو با آن، در پس 03سال کينه ورزي همه جانبه اما ناکام، ايران انقلابي را در حال جهشي بزرگ در عرصه هاي اراده ملي، نهادسازي و تثبيت موفقيت  آميزنظام،  و سياست خارجي و قدرت بين المللي مي بينند که اگر طي همين چند ساله پيش رو با موفقيت به انجام برسد، ديگر بايد آن را به عنوان ابرقدرتي همتا- و از جهاتي بي همتا- پذيرفت و از موضع برابر، حقوق و قلمرو نفوذ او را به رسميت شناخت. جمع بندي نهايي حلقه صهيونيسم مسيحي (صهيونيسم بين الملل ذي  نفوذ در هيئت حاکمه انگليس، آمريکا و برخي دولت هاي ديگر) اين است که بايد فشار را از بيرون - در حوزه محاصره اقتصادي،  القاي انزواي ايران و گسترش اتهام نقض حقوق بشر، تروريسم و تهديد امنيت جهاني- چنان تشديد کرد که در داخل، فضاي فشار دو طيف (جريان اپوزيسيون وابسته و نيروهاي ميداني آن، و شبه مذهبي هاي مردد فاقد مرز روشن با دشمن)  را به نظام  فراهم کند و از موضع القاي ضعف، بحران و بن بست، دولت را پاي ميز مذاکره اي بنشاند که در تاريخ به معاهدات يکطرفه اي چون ترکمانچاي و گلستان (در روزگار حاکماني چون فتحعلي شاه) شناخته مي شود يا دورتر، وادادگي و بي کفايتي حاکماني نظير شاه سلطان حسين صفوي و سقوط ايران. البته لازمه چنين فرآيندي، حضور خلقيات شاه سلطان حسيني، فتحعلي شاهي، حاج ابراهيم کلانتري (صدراعظم خائن لطفعلي خان زند) و ميرزا آقاخاني (صدراعظم ناصرالدين  شاه) در حاکميت است. البته در ايران جديد روي کار آوردن مستقيم خائنان کار بس بغرنجي است اما دل بستن به عناصر ضعيف الاراده، و فاقد بينش و جرئت و جسارت که به جاي عايق و مقاوم بودن در برابر فشار، کوچک ترين تهديد و چالشي را به درون اردوگاه ملت و حاکميت منتقل کند، دور از واقعيت نيست. عناصري که در محافل ضدانقلاب به عنوان «مذهبي هاي سابق و دموکرات هاي خجل که حرف هاي ليبرال دموکرات مآبانه مي زنند اما هنوز خجالت مي کشند بدون شرمندگي از آن دفاع کنند.» نشانه گذاري مي شوند. يا طيف هايي که به قول رئيس گروهک نهضت آزادي «نسبت به 01سال پيش دچار تحول شده، مرزهاي خود را با گروه هاي غيرخودي و اپوزيسيون برداشته و از آنها براي ائتلاف و همکاري دعوت مي کنند در حالي که اپوزيسيون سر موضع خود است.» يا آنها که از سوي آقاي بوش گرفته تا صدها مقام اطلاعاتي و ديپلماتيک در آمريکا و اروپا به عنوان تنها اميد براي مهار ايران در خاورميانه ياد مي شوند. کساني که به اندازه ناصرالدين شاه هم شخصيت و غيرت نسبت به حاکميت ملي ندارند تا از حقوق ملت ايران- از جمله درباره فناوري اتمي- دفاع کنند و در هر مواجهه اي که به خاطر زورگويي دشمن پديد مي آيد، حق را به جانب او ندهند و ملت و حاکميت را دعوت به کوتاه آمدن نکنند. همان ها که مقاومت را هزينه اي براي کشور خوانده و سرزنش مي کنند تا اميد امثال خانم رايس زنده شود و بگويد «فشار ايران هزينه زيادي داشته  و باعث اختلاف در درون ايران شده که آيا رئيس جمهور اين کشور راه درستي را در پيش گرفته يا رفتارشان بايد تغيير کند.» اين همان جرياني است که در سال 3200- اوج قشون کشي هاي فاتحانه آمريکا به افغانستان و عراق و متهم کردن ايران به محوريت شرارت- نامه اي پنهاني از سر تسليم طلبي و ضعف ارسال مي کند و به جاي تمهيد مقاومت و مهار فشارها، دشمن را اميدوارتر ساخته و به تشديد فشارها تشجيع مي کند اما پس از آن که اخيراً ماجرا از سوي دنيس راس (مشاور فعلي اوباما و مشاور ارشد برخي روساي جمهور قبلي نظير کلينتون و بوش پدر) رو مي شود مبني بر اينکه معاون وقت وزارت خارجه ايران چنان نامه اي را ارسال کرده، همان شخص (جريان)  فرستنده نامه و قائل به خوش بيني و اعتماد به آمريکا، با انکار ماجرا، آقاي راس و هيئت حاکمه آمريکا را مصداق فاسقي معرفي مي کند که چون خبري آورد بايد درباره آن تحقيق کرد! اين اما همه ماجرا نيست. يک هفته از ماجرا نگذشته، يک روزنامه زنجيره اي همسو با جريان مورد بحث تيتر مي زند «مرد پرمدال، مسئول ارتباط با ايران.» اين عبارت مثبت! را يکبار ديگر مرور کنيد. اين مرد پرمدال مسئول ارتباط با ايران، کسي نيست جز همان دنيس راس- که وقتي در تيم اوباما آفتابي شد آب پاکي را روي دست بسياري از کارشناسان جهاني نگران نفوذ ويرانگر صهيونيسم ريخت- و البته نه براي «ارتباط با ايران» بلکه «هماهنگي امور مرتبط با ايران در راستاي هماهنگي سياست مواجهه با ايران در تمام بخش هاي حاکميتي آمريکا از جمله وزارت خزانه داري که مرتبط با پروژه مهار ايران هستند» (روايت واشنگتن تايمز). و باز، او همان کسي است که 9 ماه پيش (قبل از انتخاب اوباما) اعلام کرد «با چماق به سمت ايران برويد نه هويج. سياست فعلي مذاکره با ايران ناکارآمد است. بايد از چماق عليه ايران استفاده کرد زيرا تمام دانشمندان ايراني به ارزش فناوري اتمي واقفند و هيچ مشوقي نمي تواند آنها را از مسيري که در پيش گرفته اند بازدارد و تنها شايد منزوي شدن و اعمال تحريم هاي سخت بتواند نظر نخبگان ايراني را عوض کند.» دکانداري حقوق بشر و ليبراليسم و دموکراسي و رفورميسم ساختارشکن!- که به قول سايت ضدانقلابي گويا نيوز فقط داراي مشتريان خارجي است و در ايران خريداري ندارد- آن هم به نيابت از دشمنان تابلودار،کم خيانتي نيست در حق يک ملت تاريخ دار و عبرت آموخته که ديگر نمي خواهد آن روزگار سياه باز توليد شود.اين نوشتار را بايد در مجال ديگري شرح و بسط داد اما به اختصار بايد گفت شيوه و منش شاه سلطان حسيني هرچه هست نامش را نمي توان به نيکويي برد و از آن اسلوب و روش سياست ورزي تراشيد. تن آسايي و ضعف و رعب را چه به سياستمداري؟! مرد بايد که در کشاکش دهر، سنگ زيرين آسيا باشد. جمهوري اسلامي «هشداري تكان دهنده براي ملتهاي عرب و مسلمان» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛ تزيپي ليوني وزيرخارجه اسرائيل در اظهارات بيسابقه اي پرده از روي طرح جديد صهيونيستها برداشت و گفت : اسرائيل بايد واقعيت هاي منطقه را درك نمايد و تمامي كشورها را براي مبارزه با « خطر ايران » كه خطر مشترك عليه اعراب ميانه رو و اسرائيل است بسيج كند. » اين اظهارات ليوني حاوي نكاتي است كه اصلي ترين سرفصل هاي سياست خارجي رژيم صهيونيستي را بويژه در قبال كشورهاي منطقه در برمي گيرد لكن تاكنون هرگز با چنين صراحت و وقاحتي فهرست نشده بود. با نگاهي اجمالي به اين سرفصل ها بهتر مي توان به اهميت مسئله پي برد. همسايگان ايران در ديدارهاي خصوصي و غيرعلني مطالبي را مي گويند كه با مواضع آشكار آنها متفاوت است .كشورهاي ميانه رو عرب ضعيف و ناتوانند و اگرچه مجبورند با خطر « بنيادگرايي » از درون مقابله كنند ولي انگيزه اي براي مبارزه داخلي و بيروني با « خطر ايران » ندارند. هدف حزب الله لبنان بي ثبات كردن منطقه است و خطراتش فقط متوجه اسرائيل نيست بلكه چالش مشترك تمامي ميانه روهاي عرب نيز هست . حمايت ايران باعث تقويت حماس شد و ميانه روهاي فلسطيني در حكومت خود گردان طوري تضعيف شدند كه در غزه هيچ جاي پائي ندارند. اظهارات « ليوني » در واقع جمع بندي ديپلماسي رژيم صهيونيستي در قبال تحولات پرشتاب منطقه را بازگو مي كند و اين حقيقت بزرگ را آشكار مي نمايد كه بسياري از طرح هاي شيطاني آمريكا و ديگران در واقع توسط صهيونيستها ديكته شده و سرنخ آن در اختيار سران تل اويو است. اكنون بهتر مي توان درك نمود كه حتي تلاش اخير « كاندوليزارايس » براي بسيج اعراب عليه ايران و سخن گفتن به وكالت از سوي آنها دقيقا به خواسته اسرائيل صورت گرفته و اقدامي در جهت تامين اهداف اسرائيل و اجراي اين سياست بوده است كه ايران را « خطر مشتركي عليه منطقه » معرفي نمايد و آنرا جايگزين « خطر اسرائيل » كند. موضوع مهمتر اينكه اعراب ميانه رو را با رژيم صهيونيستي « در يك جبهه » قرار دهد و به اعراب چنين وانمود كند كه گويا يك « دشمن مشترك » دارند و بايستي عليه آن با اسرائيل اشغالگر متحد شوند و راهكاري مشتركي را در پيش گيرند! اين موارد حاوي هشداري تكان دهنده براي ملتهاي عرب و مسلمان است كه اگر درباب معرفي خطرات روزافزون صهيونيسم جهاني ترديد كنند و تعلل ورزند اين صهيونيستها هستند كه پيشدستي كرده و خطرات موهومي را مطرح مي كنند تا بر « خطر اسرائيل » سرپوش بگذارند و حتي از دوستي صهيونيست ها سخن بگويند و راهكار جديدي را براي مقابله با اين « دشمن مشترك » ! معرفي كنند. ملتهاي مسلمان و بويژه اعراب لازم است اين واقعيت هاي عيني و ملموس را دقيقا مدنظر قرار دهند و به اين نكته هاي حياتي توجه خاصي داشته باشند كه صهيونيستها قدم به قدم ولي بسيار پرشتاب و با برنامه ريزي سعي دارند « انگاره سازي » كنند و اهداف خود را در پوششي فريبكارانه به خورد سران بي افتخار عرب دهند. اسرائيل سعي دارد اين نكته را به سران ميانه روي عرب بقبولاند كه فقط از طريق همدستي و همراهي با اشغالگران صهيونيست است كه مي توانند حاكميت خود را حفظ و تقويت كنند. بايد پرسيد چرا صهيونيستها از ديدارهاي خصوصي و غيرعلني خود با دربارهاي عرب در سطح افكار عمومي سخن مي گويند و آنرا رسانه اي مي كنند در واقع سئوال جدي اينست كه اسرائيل از رسانه اي كردن اين ديدارها و انعكاس مواضع اعراب چه اهدافي را دنبال مي كندپاسخ اين سئوال روشن است . اسرائيل با اين اقدام خود سعي دارد سران عرب را در مقابل عمل انجام شده قرار دهد و پل هاي ارتباطي ميان حكومتهاي عرب و ملتهاي عرب و مسلمان را ويران كند. همين احساس بي وزني و بي اعتباري اعراب زمينه هاي تحقق ساير اهداف اشغالگران را فراهم مي سازد. بعلاوه اين اقدام اسرائيل يك « آزمايش » نيز هست كه واكنش افكار عمومي دنياي عرب و دنياي اسلام را تا حدودي نشان مي دهد. البته صهيونيستها تصور نكنند كه واكنش ظاهري ملتها به صورت فوري و آني متجلي خواهد شد بلكه اين پديده به عميق تر شدن شكاف ميان حكومت ملت در دنياي عرب منجر مي شود و نتايج آن به صورت « تاخيري » منعكس مي گردد كه امروزه در صحنه فلسطين شاهد آنيم و تشكيلات خودگردان را به « وصله اي ناچسب » نزد ملت فلسطين تبديل كرده است كه به اعتراف ليوني كوچكترين جاي پائي در ميان مردم فلسطين بويژه در غزه ندارد. در واقع جناح خائن فتح و محمودعباس از « فقدان مشروعيت سياسي » رنج مي برد و سالها است كه از جانب اشغالگران مامور سركوب مردم و شعار فعالان اسلامي شده است. مشكل بزرگ صهيونيستها دربارهاي بي افتخار عرب و استعمارگران غربي اينست كه اراده شعور سياسي و آگاهي ملتها را هرگز درك نكرده و به رسميت نشناخته اند. تصادفي نيست كه وزيرخارجه اسرائيل ايران را عامل تحريك ملتهاي عرب و مسلمان عليه اسرائيل معرفي مي كند و حاضر نيست بپذيرد كه آنها خود نيز اين حقايق عيني و ملموس را شاهدند و قدرت درك و استباط مسائل را دارند. اگرچه ايران به بيان حقايق و تحليل مسائل افتخار مي كند ولي مسئله اينست كه تاريخ در اين زمينه مرتبا تكرار مي شود. زماني رژيم ستمشاهي سرپل اسرائيل در منطقه بود و نزديكترين مناسبات پنهان و آشكار سياسي ـ اقتصادي و امنيتي را با اسرائيل برقرار كرده بود. ولي ملت ايران عليه رژيم ستم شاهي قيام كرد و آن مناسبات جهنمي را برهم زد. همه به خاطر دارند كه شاه معدوم همواره ادعا مي كرد گويا مردم ايران از خارج تحريك مي شوند و سرانجام وقتي اعتراف كرد كه صداي انقلاب ملت ايران را شنيده كه ديگر كار از كار گذشته بود. اكنون رويگرداني ملتهاي عرب و مسلمان عليه آمريكا و صهيونيستها و خشم آنها از جنايات استعمار سياه نيز به حساب « تحريكات ايران » گذاشته مي شود. حال آنكه ملتها هرگز حاضر نيستند ذلت و خواري و حقارت تحميلي كنوني را پذيرا باشند و از هر فرصتي براي نشان دادن مراتب خشم و اعتراض خود بهره مي بردند كه همگان شاهد واكنش عليه بوش در پشت درهاي بسته در ميان حلقه هاي امنيتي بغداد بودند. اشغالگران صهيونيست مي دانند ولي مطمئن باشند كه مقاومت اسلامي در لبنان فلسطين و هر جاي ديگر عامل عزت و فخر دنياي عرب و دنياي اسلام است . حتي معرفي آنها بعنوان « تروريست » عامل تفرقه دشمن مشترك عامل بي ثباتي منطقه و « عامل ايران » هم نمي تواند ماهيت واقعي مقبوليت مشروعيت و محبويت آنها را تحت الشعاع قرار دهد و مي بينيم كه نه تنها با محاصره و تحريم و جنايت در غزه و لبنان هم نمي تواند چيزي را تغيير دهد بلكه حتي بر محبوبيت مقاومت اسلامي افزوده خواهد شد . جنگ 33 روزه عليه حزب الله و محاصره غزه براي اسرائيل و دربارهاي عرب قاعدتا درسهاي فراواني را در اين زمينه به همراه دارد. البته اين تباني دربارهاي عرب و اين مناسبات شرم آور با اسرائيل نشان مي دهد كه آن ها درسهاي لازم را نياموخته اند و در فكر توطئه و شرارت هستند. اين هشداري تكان دهنده براي ملتهاي عرب و مسلمان است كه بهوش باشند سير پرشتاب تحولات را به دقت زيرنظر قرار دهند و با توكل به خدا يقين داشته باشند كه استقامت در راه حق با نصرت الهي و پيروزي تكميل خواهد شد. انشاالله سياست روز «هراس آمريكا از بازگشت امپراتوري ايران» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي سياست روز به قلم محمد حيدري است كه در آن مي‌خوانيد؛نشست نيويورك درباره پرونده هسته‌اي ايران كه با حضور شش كشور عضو گروه 1+5 و عربستان، مصر، اردن و امارات باپيشنهاد آمريكا برگزار شد از سوي كارشناسان مسائل سياسي مورد توجه قرار گرفت. در اين نشست عمان و قطر نماينده‌اي را براي شركت در اين نشست نفرستادند، اما كارشناسان نسبت به پيروزي يا شكست اين نشست ديدگاه‌هاي گوناگوني را مطرح كردند. ‌ برخي از آنها حتي عنوان كردند كه از ايران نيز بايد براي حضور در اين نشست دعوت مي‌شد كه البته در اين زمينه دعوتي از سوي آمريكا صورت نگرفت. پرسش اساسي و مهم درباره اين نشست اين است كه كشورهاي عربي حوزه خليج‌فارس به اضافه مصر چرا دعوت شدند و چرا شركت كردند؟هر چند گفته مي‌شود، پروژه <ايران هراسي> از سوي غرب وآمريكا با شكست مواجه شده يا خواهد شد، اما رويكرد آمريكا براي پياده كردن اين پروژه همچنان ادامه دارد و پي‌گيري مي‌شود و اين نشست كه به ابتكار آمريكا برگزار شد درهمين راستا بود. فعاليت‌هاي صلح‌آميز هسته‌اي جمهوري اسلا‌مي ايران براي آمريكا دستاويزي شده است تا پروژه <ايران هراسي> را در منطقه پي‌گيري كند. آمريكا پس از پيروزي انقلا‌ب اسلا‌مي ايران همواره اين موضوع را مطرح كرده است كه انقلا‌ب اسلا‌مي براي كشورهاي همپيمان منطقه يك تهديد بالقوه است، كه مي‌تواند با همراهي افكار عمومي مردم منطقه بالفعل شود. تاريخ همواره نشان داده است كه از سوي جمهوري اسلا‌مي ايران هيچگاه خطري كشورهاي مسلمان منطقه را تهديد نكرده است، سران اين كشورها بايد متوجه باشند كه آمريكا درصدد آن است تا هزينه‌هاي مقابله با جمهوري اسلا‌مي ايران را به كشورهاي منطقه تحميل كند و خود از بار هزينه‌ها فارغ شود و از آنها براي مقابله با ايران استفاده كند. آمريكا اكنون در شرايطي قرار دارد كه پرونده هسته‌اي ايران براي او به عنوان يك معضل بزرگ تبديل شده و از پس پايداري و مقاومت ايران اسلا‌مي بر نمي‌آيد. از سوي ديگر آمريكا و غرب از بازگشت جمهوري اسلا‌مي ايران به دوران اقتدار و قدرت بين‌المللي خود در هراس هستندو سعي دارند تا آن را خنثي كنند. كيسينجر سياست‌مدار كار كشته آمريكايي، در مقاله‌اي كه در روزنامه واشنگتن پست به چاپ رسانده بود نوشته بود؛ <نبايد گذاشت روياي امپراتوري ايران تحقق يابد> اين سياستمدار پير كه روساي جمهور بسياري را در آمريكا به خود ديده است در ادامه اين مقاله نوشته بود؛ <نمي‌توان به ايران اجازه داد روياي حكومت امپراتوري گذشته خود را به منطقه‌اي تحقق بخشد كه براي ديگر كشورهاي جهان بسيار اهميت دارد.> بازگشت امپراتوري ايران به همراهي اسلا‌م، پس از پيروزي انقلا‌ب اسلا‌مي خواب خوش را از آمريكا گرفته است. اين امپراتوري مي‌تواند با همراهي و همكاري ديگر كشورهاي جهان اسلا‌م تحقق يابد. ترس كشورهاي عربي ـ اسلا‌مي منطقه از نزديكي ايران و آمريكا، بي‌مورد است. آنها با حضور در پرونده هسته‌اي ايران به توطئه تازه آمريكا دامن مي‌زنند. غفلت سران عرب از توطئه‌هاي رژيم صهيونيستي درمنطقه باعث خواهد شد برنامه‌هاي آمريكا و اسرائيل در منطقه خاورميانه پيش برود. سران كشورهاي عربي سياست‌هاي 30 سال گذشته خود را بازنگري كنند خواهند ديد كه چيزي به دست نياورده‌اند. تغييرات در سطح روابط ايران و آمريكا كه به نظر مي‌رسد اين تغييرات تحقق نخواهد يافت، بر همزيستي و دوستي ايران با كشورهاي همسايه تاثيري نخواهد داشت. مردم سالاري «شهر دود گرفته» عنوانه يادداشت روز روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم سميه عسگري است كه در آن مي‌خوانيد؛ سالها است وقتي از تهران دور مي شويم و به پشت سر خود نگاه مي کنيم، جزهاله اي از دود و يک پرده سياه رنگ که شهر را به تسخير خود درآورده; چيز ديگري نمي بينيم و آن گاه به حال خود و ديگر همشهريان تاسف مي خوريم که با هر دم و بازدم، به جاي گاز حيات بخشي به نام اکسيژن فقط منوکسيدکربن و ساير انواع آلايندهها را مي بلعند و به نوعي سالها است که ريه تهرانيها طعم خوش اکسيژن را نچشيده است. به راستي چرا نمي توان حتي در برخي روزهاي آفتابي نيز آسمان آبي را به وضوح ديد؟ به نظر شما پناهگاه بيماران تنفسي در اين شهر آلوده کجاست؟ چرا تهران با اين طبيعت بي نظير بايد مکاني باشد که هرکسي به خاطر آلودگي هوايش آرزوي فرار کردن از آن را داشته باشد؟ آلودگي هوا به وجود هر مادهاي در هوا که مي تواند براي انسان يا محيط او مضر باشد; اطلاق مي گردد. آلودگي هوا همان افزايش ميزان گازهاي سمي و ذرات ريز جامد و مايع در هوا در غلظتهايي که تهديدکننده سلامتي هستند. اين آلودگي هواست که طبيعت زيبا را در خود گم مي کند و زندگي سالم را نه تنها از انسانها بلکه از تمام موجودات سلب مي کند. در حالي که هواي پاک مايه شادماني زندگي بشري است که نياز به آن بيش از نياز به غذا و آب مي باشد.از سوي ديگر صنعت مدرن امروزه نيز در برخي صنايع باعث توليد گازها و ذرات زيادي مي شود که هواي آزاد را آلوده مي کنند. منابع آلوده کننده هوا شامل دو بخش طبيعي و مصنوعي است که کارخانجات صنعتي، شهر سازي و دود ناشي از آتش سوزي و گردههاي گياهان و طوفان هاي شن و ماسه و گرد و غبار و فعاليت آتشفشان ها از نوع طبيعي بوده و وسايل نقليه طوفان از نوع مصنوعي مي باشد. اما بخش اعظمي از آلايندهها متعلق به خودروها و به خصوص خودروهاي فرسوده است که بيش از حد معمول سوخت مصرف مي کنند و به دليل کهنه بودن، مقدار زيادي مواد آلاينده وارد هوا مي کنند. آلودگي هوا در دراز مدت مي تواند براي انسان کشنده باشد. در بعضي کشورها تعداد افرادي که در اثر همين عامل جان خود را از دست مي دهند، بيشتر از قربانيان سوانح رانندگي است. تاثير آلودگي هوا بر روي کودکان، زنان باردار، بيماران و سالمندان بيش از ساير گروههاي جامعه است. اين معضل بزرگ باعث بيماري هاي قلب و ريه، تشديد آسم، سرطان ريه، افزايش عفونتهاي تنفسي، تضعيف سيستم دفاعي بدن، تخريب دستگاه عصبي، سرماخوردگيهاي مکرر، کاهش وزن نوزادان مي شود. همچنين آلودگي هوا باعث مرگ و مير حيوانات شده و براي گياهان مضر مي باشد. يکي ديگر از آثار و نتايج بسيار مهم آلودگي هوا باران اسيدي است که تاثير زيادي بر طبيعت گذاشته و آثار مخرب آن تا مدتها بر جاي مي ماند.در دو دهه اخير و در برخي نواحي صنعتي و بر اثر فعاليت هاي کارخانه ها ميزان دي اکسيد گوگرد و دي اکسيد ازت در هوا افزايش يافته است. اين ذرات اسيدي مسافت هاي طولاني را به وسيله باد طي مي کنند و به صورت باران اسيدي بر سطح زمين فرو مي ريزند. چنين بارش هايي ممکن است به صورت برف يا باران يا مه نيز در بيايد. باران اسيدي باعث از بين رفتن بناها و آثار تاريخي شده و از طرفي ميزان حاصلخيزي خاک را کاهش مي دهد که اين امر موجب کاهش مقاومت درختان و در نتيجه نابودي آنان مي گردد و در حالي که از چندسال قبل يک برنامه ده ساله براي مبارزه با آلودگي هواي تهران آغاز شده ولي مجريان به صراحت اعلام کرده اند که تاکنون تنها نيمي از اهداف اين برنامه تامين شده و حدود 15 تا 20 سال طول مي کشد که نتايج مثبت اين برنامه احساس شود. تنها اقدام جدي انجام شده در چنين اوضاع و احوالي اعلام هرازگاه وضعيت هشدار و درخواست عدم حضور سالخوردگان، کودکان و بيماران در خيابانها يا تعطيلي مدارس به علت افزايش آلودگي مي باشد و اين در حالي است که تنها کاري که مردم مي توانند براي سلامتي خود انجام دهند; استفاده از ماسک است. اما ماسک هاي طبي هم در کاهش آلودگي هوا کارگشا نيست. مردم ماسک مي زنند تا خود را نجات دهند اما نمي دانند با معضلي روبه رو هستند که به عقيده برخي کارشناسان از بيماري ايدز هم خطرناک تر است. ابتكار «بازار مسکن و بحران اقتصادي جاري» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم طه عزيزي است كه در آن مي‌خوانيد؛ دهه جاري شاهد رشد حباب گونه ارزش دارايي ها بخصوص قيمت مسکن در سطح جهان بوده است. پايين نگه داشتن بيش از اندازه و طويل المدت نرخ بهره از سوي بانک مرکزي آمريکا پس از 11 سپتامبر 2001 و سقوط بازار سهام هفت سال گذشته، گرچه باعث رونق اقتصادي و بهبود بازار شد، اما در بروز بحران فعلي نيز بي تاثير نبود.طي اين مدت، بانکهاي سرمايه گذاري نيز با استفاده بي رويه از ابزارهاي مالي نوين، کوشيدند تا سهم خود را در بازار اوراق بهادار و مشتقات آن افزايش دهند. اين ابزار با جمع آوري يک گروه بزرگ از وام ها سعي در باز توزيع ريسک ناشي از اين وامها به نسبت تقاضاي سرمايه گذار مي کنند.اين کار با استفاده از داده ها و پيش فرض هاي آماري انجام مي شود و محصول آن اوراق بهاداري است که در خيلي از موارد تا هفتاد درصد مبلغ کل وام ها معادل ريسک بسيار پايين موسوم به AAA و هم رده با اوراق قرضه دولتي آمريکا عرضه مي شود. با گذشت چند سال از معرفي گسترده اين اوراق و خو گرفتن سرمايه گذاران به اين ابزار هم با بازپرداخت به موقع وام ها در دوران رونق و رشد اقتصادي نرخ بهره اين اوراق به مرور زمان کاهش يافت و به بانکها اين امکان را داد که نرخ وامهاي خود را به موازات آن کاهش دهند.کاهش نرخ وام هاي بانکي همراه با نرخ بهره پايين بانک مرکزي آمريکا باعث شد تا خريد دارايي ها از جمله مسکن آسان تر شود و با توجه به افزايش تقاضا، قيمت آنها افزايش يابد.منحني ارزش مسکن در آمريکا پس از کسر عوارض تورم، گوياي افزايش سرسام آوري در دهه گذشته است.افزايش قيمت مسکن باعث احساس امنيت مالي بيشتر نزد مالکان خانه و در نتيجه مصرف بيشتر و تحريک رشد اقتصادي گرديد. به اين دليل، بانک مرکزي آمريکا و نهادهاي قانونگذاري آن کشور از اين روند راضي بودند و کاري در جهت متوقف يا معکوس کردن آن نمي کردند. اين روند در انگلستان، اسپانيا و کشورهاي غربي ديگر تکرار شد.گرچه مدل هاي مالي مورد استفاده از لحاظ تئوريک غلط نيستند، اما داده هاي آماري مورد استفاده در اين مدل ها مربوط به بازه زماني بيست سال گذشته تا حال مي باشند. اين بازه از لحاظ اقتصاد و بازار مسکن بازه اي طلايي به حساب مي آيد و استفاده از اين اطلاعات براي مدل سازي، نتيجه اي بيش از حد خوشبينانه به همراه خواهد داشت. مشکل ديگري که اين ابزار مالي به وجود مي آورند، اين است که بانکها با استفاده از اين ابزار ريسک وامهاي اعطايي خود را به ساير سرمايه گذاران واگذار مي کنند. اين کار گرچه باعث آزاد شدن منابع بانکي براي اعطاي وامهاي بعدي مي شود، اما باعث از بين رفتن روحيه مسئوليت پذيري بانکها در قبال وام هاي اعطايي مي شود. بانکها مي دانند که ريسک وام اعطايي را به شخص ثالثي خواهند فروخت و در اين صورت دقت لازم را در بررسي شرايط وام گيرنده به عمل نخواهند آورد. به اين دليل و به دليل ورود دو موسسه وابسته به دولت آمريکا به وام هاي مسکن پر ريسک جهت حمايت از متقاضيان کم درآمد مسکن، افراد بيشتري به مرور زمان بدون امکان بازپرداخت وام مسکن دريافت کردند.سال گذشته با افزايش تعداد افرادي که از عهده بازپرداخت وامشان بر نمي آمدند، مشکل مفروضات غلط ابزارهاي مالي مورد استفاده بر ملا شد و بر قيمت اوراق بهادار بازار تاثير مهيبي گذاشت. کاهش ارزش اين اوراق منجر به ضرر دهي بسياري از بانکهاي عمده شده است. در نتيجه عدم اطلاع بانکهاي مختلف از وضعيت مالي يکديگر، بانکها نسبت به وام دادن به يکديگر بي ميل شده اند و لذا نقدينگي بازار از ميان رفته است. در اين محيط، بسياري از بانکها بدون دسترسي به نقدينگي مورد نياز، در برآورده  کردن تعهدات خود دچار مشکل شده اند. بعلاوه، بانکها که عادت به فروش وام هاي اعطايي در مدت کوتاهي کرده بودند، توانايي اين کار را از دست داده اند و در نتيجه در اعطاي وامهاي جديد به مشکل برخورده اند. سيکل عدم اعطاي وام و پايين رفتن ارزش دارايي ها منجمله مسکن، پتانسيل کشاندن اقتصاد کشورهاي توسعه يافته را به يک دوره رکورد طولاني مدت داراست. باتوجه به جهاني شدن و يکپارچگي نسبي بازارهاي مالي، تاثير اين رکود بر اکثر کشورهاي دنيا مشهود خواهد بود به طور مثال، بازار سهام روسيه افت به مراتب شديدتري را نسبت به بازار سهام آمريکا تجربه کرده است. ترس از دوران رکود طولاني، کشورهاي غربي را به واکنش سريع و متحدالشکل واداشته است. پس از ورشکستگي يک بانک عظيم آمريکايي و هرج و مرجي که در بازار مالي به اين دليل ايجاد شد کشورهاي غربي ديگر رمق تحمل عوارض ورشکستگي يک بانک ديگر را نخواهند داشت. به اين دليل و در اقدامي متحد، اکثر کشورهاي غربي با تزريق سرمايه در بانکهاي بزرگ خود به سهامدار اصلي اين بانکها تبديل شده  اند و در حقيقت سيستم بانکداري غربي نيمه ملي شده است.بحران فعلي جزو عميق ترين بحرانهاي تجربه شده در صد سال گذشته است. گرچه شدت اين بحران لاجرم بستگي به اصول بنيادين اقتصادي دارد، اما احساسات بازار و بدبيني يا خوشبيني بازارهاي مالي نقش عظيمي در تحولات آتي بازي مي کنند. به همين سبب است که دولتها با کمک به بانکها و جلوگيري از سقوط بيش از پيش بازار مسکن سعي دارند تا بدبيني بازارهاي مالي را کاهش دهند و بازارها را از حالت وحشت و اضطراب خارج کنند. دنياي اقتصاد «ريشه‌هاي ترافيک کم سابقه تهران» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم علي سرزعيم است كه در آن مي‌خوانيد؛ اين روزها ترافيک تهران به شکل کم سابقه‌اي درآمده است. اگر به گذشته نگاه کنيم، تنها در حدود سال‌هاي 79 و 80 تهران به چنين وضعي درآمد که در آن مقطع اقدامات دولت، شهرداري وقت و نيروي انتظامي توانست تا حدودي از مشکل ترافيک بکاهد، اما ظرف 7 سال مشکل دوباره به سطح سابق برگشته و ترافيک به معضلي جدي در زندگي روزمره مردم تهران تبديل شده است. به روشني مي‌توان ديد که امکان تردد در شهر تنها در ساعت 10 صبح تا 3 بعد از ظهر ميسر است و در ساعات ديگر ترافيک به صورت غيرقابل تحملي درآمده است. يک عامل موثر در تشديد ترافيک، پديده طبيعي کاهش طول روز و روشنايي و سرماي زمستان است که موجب شده تا اکثر افراد به طور رواني ترجيح دهند سريع‌تر از محل کار خود به خانه‌هاي خود برگردند، اما اشتباه است اگر تصور کنيم که اين عامل تنها عامل يا مهم‌ترين عامل تبيين‌کننده وضعيت ترافيک بسيار سنگين شهر تهران است. اگر بخواهيم تحليلي دقيقتر داشته باشيم، بايد به مکانيزم‌ها و عوامل اقتصادي که در پس اين مساله قرار دارند، توجه کنيم و از اين منظر تبعات سياست‌گذاري‌هاي اقتصادي را مورد بررسي قرار دهيم. نخست بايد به اين واقعيت توجه داشت که در چند سال گذشته به مدد درآمدهاي نفتي، رشد اقتصادي در ايران به وجود آمد که معني آن افزايش درآمد سرانه مردم است. معمولا در مدل‌هاي حمل‌ونقل، تقاضا براي سفرهاي درون شهري و برون شهري تابعي از ميزان درآمد سرانه تصور مي‌شود. توضيح آن نيز واضح است. هرگاه مردم درآمد بيشتري داشته باشند، تمايل بيشتري براي خريدن کالاها و خدمات خواهند داشت و طبيعي است که براي انجام اين خريدها و يا استفاده از مراکز فرهنگي و تفريحي سفرهاي بيشتري انجام مي‌دهند. نکته دومي که بايد به آن توجه داشت، سياست دولت در تثبيت قيمت بنزين است؛ به‌رغم سهميه‌بندي بنزين که امري مثبت و گامي به جلو بود و توانست تا حدي روند نگران‌کننده مصرف بنزين را در کشور مهار کند.اما تثبي




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 657]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن