واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ماجرای زردها و سرخهابه بهانه چهارشنبهسوری
مقدمهخاکی که امروز بر آن سر بلند ایستاده ایم، مهد عظیم ترین تحولات تاریخی و مذهبی است . سرزمینی که همیشه برای بهترین ها آماده بوده و آنها را به بهترین وجه پرورانده .از آغاز تمدن بشری ایرانی که بن مایه های فرهنگی مهاجران آریایی را پذیرفته بود ، از زرتشت نیز پذیرا شد در حالی که یهودیان و مسیحیان نیز در این خاک شاد می زیستند. و همین فلات باشکوه بود که هر آنچه از سه هزار سال قبل از میلاد مسیح داشت در برابر قدوم برترین اندیشه الهی تاریخ -اسلام- خالصانه گذاشت ، به آن بالید و با آن بالنده شد.اسلام هرگز فرهنگ ها را محدود نکرده و فرهنگ بومی ایران نیز مستثنی نیست.و اکنون از پس قرون متمادی این مسلمان ایرانی است که باید آنچه از افلاک و آنچه از خاک به او ارث رسیده است را به دیده تعقل بنگرد ، بداند و انتخاب کند . بیاندیشد و حرکت کند . «و بشّر عباد الذین یستمعون القول فیتّبعون أحسنه» بشارت بر آنانکه سخنان را میشنوند و از بهترین آنها تبعیت میکنند.مطالبی که خواهید خواند تنها قدمی کوچک در راه دانستن شما و انتخاب کردن شماست... نهایتا حرکت از آن شماست.
بر بلندیهای فلات ایران مهمترین چیز خورشید است. شاید چون قلب ایران را کوهها و بیابانها پر کردهاند ، سهم ایرانی بیشتر از آسمان است تا زمین.وازین خورشید که مظهر زایندگی و حیات و برکت نزد ایرانیان بوده در هر خانهای شعبهای افروخته میشد: آتش.رسم بر این بوده که در هر خانهای آتشدانی همیشه افروخته باشد تا رشته برکتبخشی گسسته نگردد. و واضح است قومی که باروری زمین و گیاه را به تابش اخگرهای خورشید بدانند از اینکه در ابتدای پاییز خورشید کم کمک کمرنگ و کوتاه میشود چه مایه رنج میبردهاند.فاجعه هر سال در شب آخر آذرماه رخ میداد، طولانیترین و تاریکترین شب سال.
خورشید که از اول مهرماه در حال سکرات به سر میبرده تا شب قبل رسما مرده است و امشب، - شب یلدا- قرار است طبیعت دوباره او را بزاید. شب زاییده شدن خورشید شب سخت و طاقت فرسایی است و ایرانیان آنرا تا صبح، بیدار، طی خواهند کرد. آجیل میخورند، قصه تعریف میکنند و مادر جهان در حال درد کشیدن است. ایرانی بیدار میماند تا این مادر پا به ماه را همراهی کند. و در صبح اول دی ماه خورشید زاده میشود. در ایران باستان در دهم دی ماه – ده روز پس از تولد خورشید- جشن عظیمی میگرفتند و هنوز در روستاهای ایران زنان ده روز بعد از وضع حمل با نوزادشان به گرمابه میروند و چهل روز پس از تولد خورشید یعنی دهم بهمن ماه «جشن سده» در ایران باستان برگزار میشد و شاید همین است که باعث شده بعضی نوزاد خود را تا چهل روز رونمایی نمی کنند.خورشید چهل روزه شده و تا آخر زمستان دوران کودکی خود را به سر خواهد برد و بهار نوجوانی اوست .در تابستان جوان و قوی، تیز میتابد و باز در پاییز دوران کهولت او میآغازد و هر سال در شب یلدا باز برمیگردد.
اما از میان این 4 دوره عمر خورشید ابتدای نوجوانی او نزد ایرانیان اهمیت خاصی داشته است همانگونه که سن نوجوانی در ادبیات ما از تمامی دورههای عمر ارزشمندتر و خواستنیتر دانسته شده است سهراب در شاهنامه به وقت رزم 12 ساله بوده و در غزلیات حافظ و سعدی بت چهارده ساله اوج درخشش یک عشق را مینمایاند.اوج جشنهای خورشیدی «جشنسوری» است که ما آن را «چهارشنبهسوری» میخوانیم در این جشن موضع برکت دیگر تنها زمین نیست بلکه زندگی ایرانی است . سوری یعنی سرخ و واقعا یک ایرانی در انتهای زمستان که زمین و درخت خشک و سرد و سیاه است به سرخی نیاز دارد. ازین رو آتشی میافروزد و در کنار آن آتش دعا میخواند حتی به صورت نمادین هم که شده دو قطرهای اشک میریزد؛ آخر قطرات آبی که از چشم برخاک میافتد نماد باران خواهد بود و باران زایندگی را به همراه دارد. باران آن روح کشته شده زیبا که در خاک دفن شده را دوباره برمیانگیزد تا باز طبیعت را با گل و شکوفه چراغانی کند و نماد آن روح جوان ،زیبا روی مظلوم شاهنامه «سیاوش» است. «سیاوش» در لغت یعنی «مرد سیاه» البته «صاحب اسب سیاه» هم گفتهاند اما اولی به کار بهار بیشتر میآید سیاهی رنگ مرگ اوست و جامه او سرخ است رنگ خونش که نماد حیات مجدد است.و ما مرد سیاهی که جامه سرخ به برکرده را با نام «حاجی فیروز» میشناسیم. با دعای ایرانیها از خاک سر برآورده و آخر زمستان را با رقص و شادی زنده شدنش به سوی بهار هدایت میکند.
اما ایرانی کهن زردی را بیشتر نشانه درخشندگی میدانسته تا پژمردگی و بر آتش نمیپرید، بلکه در کنارش دعا زمزمه میکرده و همانگونه که ما دقیقا نمیدانیم چرا «جشنسوری» به چهارشنبه که اساساً در گاهشماری ایرانی وجود نداشته افتاده نمیدانیم چرا بعضی از روی آتش میپرند و زردی خود را به او هدیه میدهند و سرخی او را به وام میگیرند! شاید بازماندهای از شادیهای «میرنوروزی» یا همان «حاجی فیروز» باشد. شاید دیگر دعا و زمزمههای عارفانه برای در گذشتگان در روح ما ایجاد شادی نمیکند! شاید از روی آتش میپرند تا سرمای مرگآور زمستان را از خود دور کنند و سرخی را که نماد حیات مجدد است جذ ب کنند... به هر تقدیر در هیچ یک از متون باستانی ایران نیامده است که در جشنسوری – بهانه جذب دعای درگذشتگان برای سال جدید- بجای زمزمه نیایش نعرههای مهیب ترقهها و ... را به کارگیرند شاید این صداهای مهیب بیشتر در خور جذب اهریمنان باشد!!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 268]