واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: دیدار دلدار(1)
(تشرف یافتگان) اشاره:هزار جهد بكردم كه سر عشق بپوشمنبود بر سر آتش میسرم كه نجوشمبه هوش بودم از اول كه دل به كس نسپارم شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم (سعدی) آنان كه كمر همت بر بسته اند كه از قعر جان تا اوج جانان سفر كنند، چه راست گفته اند كه سالك را در این راه پر فراز و نشیب و سخت كرانه ناپدید، بی گذر از شاهراه ولایت و بی مدد از خضر راه، امید نجاتی نیست.عارفان بالله و استوانه های اخلاق كه در طریق سلوك الی الله از خود رسته و به خالق پیوسته اند؛ این همه را وامدار عنایات و توجهات آن امام یگانه دانسته و می دانند. از این روست كه می كوشند تا هماره در مجرای فیض بخشی ولی اعظم خدا قرار گیرند. حكایت اینان را با او چونان حكایت ذره و آفتاب است؛ ذره در روشنای آفتاب بالا می رود تا به وادی خورشید راه یابد. این جماعت، محبت آن یار دلنواز را برای دیدار دلدار خویش بر گزیده اند. با وی آنچنان مانوسند كه گویی حضور و غیبت آن محبوب بی همتا نزدشان یكسان است. نشست و برخاستشان با اوست، دم زدنشان از اوست، تپیدن نبضشان برای اوست. عشق و عیششان یادكرد نام اوست، وام از دم مسیحایی او می گیرند، و راز از لب اهورایی او می جویند، مشكلات خویش را بر وی عرضه می دارند و ... سرانجام اوست كه گره از كار فرو بسته شان می گشاید... آری! حكایت این دلدادگی و دلبردگی بسی نكته آموز و شوق انگیز است. و در این میان، سهم شما كه قدم رنجه كردهاید و بر سر این پنجره پا نهاده اید. زرین برگهایی است از آن تشرفات روحانی و مشاهدات وجدانی كه به فضل خدا آهسته و پیوسته تقدیم حضورتان خواهد شد.و اینك نخستین گزارش از این بزم حضور، برای آنانكه نسخه شفابخش دلها و سرمه جلابخش دیده هاشان را در این محافل انس و قرب می جویند. دین و اندیشه، ابوالقاسم شكوری
علامه حلی و بوسه بر خاك پای امام زمان (عج) علامه حلی، از رجال برجسته و علمای بزرگوار شیعه، كسی است كه درباره اش نوشته اند: « در حالی كه كودك بود، به درجه اجتهاد رسید و مردم منتظر بودند كه به تكلیف برسد تا از او تقلید نمایند.» علامه حلی، هر هفته از حله با پای پیاده به سوی كربلا راه می افتاد تا فضیلت زیارت امام حسین علیه السلام را در شب جمعه درك نماید. آن بزرگوار، طی سفری از حله به كربلا، به محضر نورانی امام عصرعجل الله تعلی فرجه می رسند، اما، حضرت را نمی شناسند. در طول مسیر، عصا از دست علامه به زمین می افتد. امام زمان ارواحنا فداء خم می شوند، عصای علامه را برمی دارند و به دست ایشان می دهند. در همین هنگام سوالی در ذهن علامه القا می شود و از محضر امام علیه السلام می پرسد: - آیا در این عصر و زمان كه غیبت كبراست، می توان حضرت صاحب الامر عجل الله تعای فرجه را دید یا نه؟ حضرت در پاسخ علامه می فرمایند: - چگونه صاحب الزمان را نمی توان دید و حال آن كه دست او هم اكنون در دست توست؟! به محض این كه علامه این پاسخ را می شنود، بی اختیار خود را به زمین می اندازد تا پای مبارك حضرت را ببوسد كه در این هنگام از كثرت شوق مدهوش می شود. منبع:تنكابنی، قصص العلما، ص 355.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 619]