واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: یك ناپرهیزی از گابوی بزرگ!
«عشق سالهای وبا» نه با فیلم شدنش به افتخاری دست پیدا كرد و نه اینكه اگر به مانند «صد سال تنهایی» هرگز اجازه اقتباس سینمایی پیدا نمیكرد؛ از ارزشش كم میشد. اقتباس از آثار ماركز چنان دشوار است كه عدهای بر این باورند كه ساختن مثلاً صد سال تنهایی و حتی «عشق سالهای وبا» میتواند حكم مرگ و زندگی برای عوامل تولیدی فیلم داشته باشد. چرا كه این اهالی سینما هستند كه در پی كسب اعتبار از این الماسها و جواهرهای دنیای ادبیات، به آب و آتش میزنند.«گابریل گارسیا ماركز» چندین دهه است مورد نفرین آن دسته از سران كلهخراب هالیوودی واقع شده كه چرا اینقدر خسیس و یا بدگمان است و اجازه برگردانده شدن رمانهایش به سینما را نمیدهد؛ حالا شاید خودش نیز به گونهای خود را ملامت میكند كه چرا اجازه داد كتاب ارزشمندش به فیلم تبدیل شود.حتماً میدانید كه خود گابوی بزرگ آن چنان با سینما بیگانه نیست و در 3 فیلم حضور داشته و در چندین مستند همكاری داشته و یكی دو فیلم مستند دیگر كه درباره خودش بوده را نیز كمك معنوی و فكری كرده.با این حال او چندین دهه است كه قویاً تبدیل شدن آثارش بهویژه «صد سال تنهایی» را به سینما برنمیتابد.تا اینكه سر و كله یكی 2 تا تهیهكننده اسپانیایی و واسطه هالیوودی پیدا شد و حتماً میدانید كه خود «مایك نیول» با لابیهای فراوان و پرروبازیهایی كه انجام داد به كارگردانی این پروژه رسید.اما نتیجه كار چیزی نیست كه خوشایند علاقهمندان گابوی بزرگ باشد. البته اگر تماشاگران كلمبیایی و عوامل فیلم! را قلم بگیرید.«عشق سالهای وبا» 19نوامبر گذشته؛ بدون نمایش محدود آزمایشی و یا خصوصی، سرضرب به اكران سراسری راه یافت و با توجه به ساختارش به سرمای ریپورتر با خنكیاش افزود.برآیند نظرات تماشاگران، آنهایی كه در آمریكای شمالی و جنوبی و محدودتر در اروپا فیلم را دیدند؛ اعطای 2 ستاره به فیلم بود كه این هم به یمن پذیرفتن فیلم از سوی جماعت اسپانیاییتبار آمریكایی است.معدل نظرات منتقدان (آنهایی كه سرشان به تنشان میارزد، نه منتقدان پروژهای) هم اعطای درجه C به فیلم بود.راست یا دروغ حتی «وسلی موریس» در «هالیوود زمستان» در فردای اكران ذكر كرده بود كه علاقهمندان 2آتشه «ماركز» یا به دیدن فیلم نیامدند و اگر هم آمدند هرگز در هیچ نظرسنجی اینترنتی اعلام رأیی نسبت به فیلم نكردند.حالا او از كجا این نكته را گفته؛ اما قابل هضم است كه حتی در ایران خودمان، آنهایی كه جزو علاقهمندان ماركز هستند نیز بعد از رسیدن كپیهای فیلم، آن را نپسندیدند، آن طرف آبها كه جای خود فارغ از هر ملیتی سینهچاكان گابوی بزرگ كه برای خودشان دهها كلوب دوستداران ماركز را دههها است راه انداختهاند؛ فیلم را تحویل نگرفتند كه هیچ، اگر «نیول» را ببینند، از خجالتش حسابی در خواهند آمد...محبوبترین رمان «ماركز» پس از «صد سال تنهایی»، رمان «عشق سالهای وبا» است؛ رمانی كه در عین تعجب و البته پس از كش و قوس فراوان و اما و اگرهای زیاد برای سینما شدن! رضایت مالك و صاحبش اخذ شد.كمپانی نیولاین فیلم را ساخت و با درجه R و در 138 دقیقه روی پرده رفت. مایك نیول (او را با 4 عروسی و یك تشییعجنازه، دانی براسكو و این اواخر هری پاتر: جام آتش به یاد بیاورید) كارگردانی را عهدهدار شد و برای نقشهای اصلی رمان یعنی «فلورنتینو» و «فرمینا» به ترتیب «خاویر باردم» و «جیووان فروگیورنو» بازیگران اسپانیایی و ایتالیایی ایفای نقش كردند. فیلمی كه پس از 45 روز از اكران؛ چیزی حدود 5/4 میلیون دلار فروخت. در بهدر به دنبال رئالیسم یا فراری از آن!برای «عشق سالهای وبا» حدود 32 روزنامه و هفتهنامه مجموعاً 51 یادداشت كار كردند (در آمریكایشمالی) و البته تعداد نقدهای مفصل شاید به 4 و 5 عدد هم نرسد.اما همین تعداد یادداشت به اعتبار نام ماركز نگاشته شده و جدا از نوشتن درباره فیلم یك موضوع مهم برای منتقدان؛ رئالیسم در رمانهای ماركز بوده و جایگاه آن بهویژه در «عشق سالهای وبا».عمدتاً تمام علاقهمندان ماركز پس از «صد سال تنهایی»؛ «عشق سالهای وبا»ی او را مهمترین كار گابوی بزرگ میدانند.بسیاری بر این باورند كه عناصر داستان در این رمان و فرم و محتوایی كه ماركز در رؤیت داستانش داشته و بهرهگیریاش از طنازی و زیرساختهای قابل تبدیلاش به عناصر تراژیك در اوج سرخوشی و برعكس آن؛به نگاه كاملاً رئالیستی صاحب اثر برمیگردد كه گویی خواننده درجا تصور میكند اتفاقی كه در حال خواندنش بوده همین چند ثانیه پیش روی داده و عدهای دیگر بر این باورند كه عمدتاً نگاه رئال در كارهای ماركز آن چنان مستفاد نمیشود و این مضمونهایی كه ماركز برای شرح رخدادهای داستانش بدانها دست میآویزد البته كه سرشار از شگفتی و جادویی است اما ممكن است در كل؛ تمام ماجرا یك عشق و دلدادگی روزمره باشد؛نه یك عشق اسطورهای، كه برای هر فرهنگی چنان جذاب جلوهگری كند كه تمام خوانندگان تقدس والایی برای فلورنتینو و فرمینا كنار بگذارند.حال هرچه باشد؛ فیلم شدیداً از كتاب فاصله دارد.بحث اقتباس و مشكلات فراسوی این ژانر به كنار؛ در مورد بهرهگیری از دنیایی از سرخوشی، دلشكستگی، شكستهای تراژیك، دیدارهای رویایی و عشقهای از دست رفته و... به نظر میرسد «نیول» بدجوری گاف داده است.حتی اگر حرف آنهایی درست باشد كه تمام این مضامین را سطحی و فاقد عمق قلمداد میكنند.هرچه باشد اثر ماركز رمانی كلاسیك است و چارچوبهای آن به دلیل نظم خاص میتوانست به نیول الگویی دهد كه در فرآیند اقتباس آنچه كه تقدیریتر است انتخاب كند، نه اینكه رمان را به شیوه آتیلایی به مسخ فرستاده و قضایی نماید. دلدادگی نافرجامعشق سالهای وبا داستانی است درباره عشقی عمیق و بلندمدت كه اگرچه در مراحل ابتدایی شكل گرفتنش؛ اعترافی در كار نیست اما در واپسین دمها؛گفتارهای مانده در قلب، به زبان آمده و روح سالها در اسارت مرد را رها میسازد. سرراست قضیه این است كه فلورنتینو كه به كهنسالی رسیده و در تمام این سالها این فرصت را داشته كه زنان و دختران بسیاری را ببیند و بشناسد، اما در آخرین روزهای حیات همچنان به یاد فرمینا است و در حسرت آرزوهای بر باد رفته.فرمینایی كه او در نوجوانیاش دید و عشقی عمیق نسبت به وی در وجودش احساس كرد و حالا 50 سال است كه از دیدار اولیه میگذرد و هرچه بوده فراموشی و فراغ بوده كه این بین را پر كرده.هنگامی كه او در نوجوانی از پنجرهای در منزل پدری «فرمینا» را میبیند این عشق چون آتش به جانش میافتد اما پدر برای آینده فرزندش نقشهها در سر دارد.برای همین «فلورنتینو آریزا» عشق را در سینه نگه میدارد و خود به دنبال آینده و سرنوشت میرود...مایك نیول انگلیسی 64 ساله بسیاری از رخدادهای موجود در رمان را برای ساخت فیلم حذف كرد. آنچه او به كار نگرفت در خود كتاب و در روند شكلگیری حوادث و كل داستان تأثیر عمیقی داشت.هرچند او در مصاحبههایش مدام تكرار كرده كه بضاعت ژانر اقتباس را میشناسد اما به هر حال با همفكریها و بضاعتها و ظرافتهای موجود در آن توانسته بهره جوید و نه اینكه حداقل در انتخاب بازیگران و گریم (و سایر موارد مرتبط كه به پیشتولید برمیگردد) درست عمل كرده.او فقط در فكر تحمیل خودش و پذیرفتن توصیهها بوده و بس. و سر آخر آنچه به دست داده یك فیلم سطحی عاشقانه بوده كه البته به یك اندازه خوشایند عوام و خواص نیست.و در آخر اینكه عوامل فیلم ادعا میكنند كه ماركز فیلم را دیده و اظهار رضایت كرده؛ تعدادی از كلوبهای هواداران و دوستداران ماركز در نقاط مختلف در سایتها و وبلاگهایشان اظهار كردهاند؛ گابو از فیلم راضی نیست و اما خود ماركز هیچ مصاحبه اختصاصی یا یادداشتی در این باره نداشته و ننگاشته.اگرچه بعید نیست بعدها او در این باره حرفی بزند و از اینكه «نیول» ظرافتهای رمانش را نادیده گرفته؛ گله كند.بهویژه وقتی مدام صورت «خاویر باردم» با گریم به شدت مزخرف و نامناسبش در نقش «فلورنتینو آریزا» جلوی چشمانش رژه برود. منبع : همشهری
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 340]