واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی:
محافظت از حريم خصوصي، يكي از ضروريات زندگي در جامعه امروزي است و بارها و بارها شاهد بودهايم سوءاستفادههاي گوناگوني از افرادي كه در اين رابطه سهلانگاري كردهاند صورت گرفته است. زن جواني به نام ميمنت كه براي گرفتن مشاوره به يك مركز انتظامي مراجعه كرده يكي از اين زنان است. او از اين كه زني غريبه را بدون شناخت كافي به خانهاش راه داده و اسرار زندگياش را براي وي برملا كرده بشدت پشيمان است. ميمنت در حالي كه اشك در چشمانش حلقه زده داستان زندگياش را با ازدواج شروع ميكند: 2 سال قبل پسري به اسم هادي به خواستگاريام آمد. او از طريق يكي از آشنايان مشترك با من آشنا شده و تصميم به ازدواج گرفته بود. پسر خوب و سادهاي به نظر ميرسيد. او در يك اداره كار ميكرد و درآمدش در حد متوسط بود. من و خانوادهام دليلي براي مخالفت و دادن جواب منفي پيدا نكرديم. به اين ترتيب بود كه ميمنت پاي سفره عقد نشست و در مدت كوتاهي جشن عروسي را تجربه كرد: اوايل زندگيمان همه چيز خوب و بهتر بگويم معمولي بود. من در خانه وقت آزاد زيادي داشتم و احساس ميكردم اگر بچهدار شوم بهتر است، اما اين اتفاق نيفتاد. يك سال و نيم از ازدواج هادي و ميمنت گذشت تا اين كه آنها مجبور به مهاجرت به شهر ديگري شدند. زن جوان درباره اين اتفاق توضيح ميدهد: شوهرم را منتقل كرده بودند. برايمان چارهاي وجود نداشت. من از اين كه از خانواده جدا و دور ميشدم بشدت ناراحت بودم و ميدانستم در غربت روزهاي سختي را پيش رو خواهم داشت، اما به هر حال چاره ديگري وجود نداشت و بايد اين سختي را تحمل ميكردم. بعد از مهاجرت بود كه غم غربت و تنهايي ميمنت را بشدت آزرده و ناراحت كرد. او ديگر آن نشاط و شادابي سابق را نداشت، اما سعي ميكرد خودش را دلداري دهد. زن جوان كه بغضاش تركيده است ادامه ميدهد: در آن شرايط كه دنبال يك همصحبت و همدم ميگشتم. با زني به اسم دريا آشنا شدم. دريا در همسايگي ما زندگي ميكرد. او از شوهرش جدا شده و تنها بود، همين درد مشترك هم باعث شد خيلي زود روابط صميمانهاي پيدا كنيم. تنها اطلاعاتي كه ميمنت از زن همسايه داشت همانهايي بود كه خود دريا برايش تعريف كرده بود. اين كه همسرش مردي معتاد بود، او هزينههايش را با كمك خانوادهاش تامين ميكند و... . ميمنت بقيه ماجرا را اين طور بازگو ميكند: من و دريا ساعات زيادي از روز را با هم ميگذرانديم و او مرتب به خانهام رفت و آمد ميكرد و با شوهرم هم آشنا شده بود. از اين كه يك مونس پيدا كرده خيلي خوشحال بودم و تمام رازهاي زندگيام را براي دريا تعريف ميكردم. او هم با حوصله به صحبتهايم گوش ميداد. روابط صميمانه دو زن براي 2 ماه ادامه پيدا كرد تا اين كه يك اتفاق همه چيز را به هم ريخت و باعث شد ميمنت از اين دوستي نادم و پشيمان شود: يك روز وقتي هادي سركار بود دريا به خانهام آمد. او موقع رفتن گوشي موبايلش را جا گذاشت. من متوجه اين موضوع نشده بودم تا اين كه تلفن زنگ زد. وقتي آن را پيدا كردم ديدم براي دريا يك پيامك آمده است. از سر كنجكاوي آن را خواندم. برايم باورنكردني بود. شوكه شده بودم. نميدانستم بايد چه كار كنم انگار دنيا در يك لحظه روي سرم آوار شده بود. فرستنده آن پيامك كسي نبود غير از شوهر ميمنت. زن جوان كه از شدت گريه نميتواند بهخوبي صحبت كند بريده بريده بقيه داستان را تعريف ميكند: هادي با دريا براي ساعت 5 بعدازظهر قرار گذاشته بود. من پيامك را پاك كردم و بدون اين كه حرفي به دريا بزنم موبايل را تحويلش دادم. حال خيلي بدي داشتم و نميدانستم رفتار درست چيست. بالاخره طاقت نياوردم و در ساعت قرار به محل ملاقات رفتم تا ببينم شوهرم چه ميكند و چقدر منتظر دريا ميماند. ظاهرا هادي يك پيامك ديگر هم براي زن همسايه فرستاده بود چون او سر ساعت در محل قرار حاضر و سوار ماشين شوهرم شد. من با يك تاكسي آنها را تعقيب كردم و ديدم هادي در بين راه دو زن بدحجاب را نيز سوار كرد. بعد از آن بود كه گمشان كردم و نفهميدم آنها كجا رفتند. ميمنت كه دلشكسته و پريشان شده بود از سر ناچاري به منزل بازگشت و منتظر شوهرش ماند: ساعت 10 شب بود كه هادي به خانه آمد. نتوانستم جلوي خودم را بگيرم و با ديدن او شروع به داد و فرياد كردم و از او خواستم درباره رابطهاش با دريا و آن 2 زن ديگر توضيح بدهد. همسرم با شنيدن حرفهايم مرا به باد كتك گرفت و تهديد كرد اگر در كارهايش دخالت كنم مرا ميكشد. سرانجام راز پنهان فاش و مشخص شد هادي از طريق دريا با دو زن خياباني آشنا شده و با آنها رابطه برقرار كرده است. ميمنت هم در حالي كه نميتوانست درست تصميم بگيرد ترجيح داد روشي منطقي را در پيش بگيرد و از مشاوران خانواده كمك بخواهد. او در پايان صحبتهايش از اين كه زني غريبه را به حريم خصوصياش راه داده ابراز پشيماني ميكند. داوود ابوالحسني www.jamejamonline.ir
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 898]