تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 24 اسفند 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):منافق، بى شرم، كودن، چاپلوس و بدبخت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

مبل کلاسیک

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

کفش ایمنی و کار

دفترچه تبلیغاتی

خرید سی پی

قالیشویی کرج

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

ویزای توریستی ژاپن

قالیشویی اسلامشهر

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1865160214




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

همراز با آسمان


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: همراز با آسمان

تكان های شدید هلی كوپتر، كنترل آن را مشكل كرده بود. ملخ عقبی بازی در آورده بود. احمد نگاهی به شیشه سوراخ شده كنارش انداخت. سرفه های ممتد می كرد و آرام گرفت. به یك چیز فكر می كرد به راهی كه طی كرده بود و مسافتی كه مانده بود. مسافت! مسافت پیموده شده، و مسافت مانده. این كلمات سحر كننده تر از آن بودند كه او بتواند به راحتی از كنار آنها بگذرد. ذهنش درگیر این واژه ها شد. اصلاً مسافت یعنی چه؟!‌ شاید یعنی راهی كه آمده و یا باید برود. از تولد تا امروز و از امروز تا آینده،‌ آیندهای دور یا نزدیك. اندازه مسافت در علم ریاضی خیلی مهم است. همان درسی كه حالا او را خلبان كرده بود. ولی حالا در سنجش مسافت ها خیلی نمی شود به متراژ و اندازه و طول اعتنا كرد. زمان عزیز تر از این است كه بشود آن را اندازه گرفت. باید دید چقدر عمق دارد. باید فهمید كه چقدر از آن استفاده شده است. همین پرواز امروز، بیشتر از چند ساعت طول نكشید، اما كارهای زیادی انجام شده است. احمد اندكی مكث كرد. دنبال یك كلمه مهم در جمله اش می گشت. « كارها؟ كار! »  شاید اینها مهمترین ملاك های اندازه گیری زمان باشد. به خودش نگاه كرد. به زمانی كه داشته و فرصت هایی كه در طول این مدت برای خودش ساخته بود، فكر كرد. تیر ماه 1323 استارت زندگی احمد كشوری. تولد او به عنوان یك انسان در یك ظرف زمان ظاهراً محدود ولی نامحدود. و حالا هلی كوپتر كبرا و یك پرواز موفق و تنی مجروح و خون هایی كه پاك و مقدس است. خونی كه استحاله پیدا كرده و پاك شده بود. خواست ملاكی برای عمق زمان پیدا كند. خیلی آسان بود، ملاك میزان سود دهی او بود. برای خودش، معیار خوبی پیدا كرده بود. لبخندی زد. ولی خونی كه در گلویش مانده بود خودش را با سرعت به بیرون رساند. چند سرفه پیاپی كرد. هلی كوپتر هم به همراه او چند تكان محكم خورد و آرام گرفت. تحصیلاتش را در محیط محروم روستای سر پل تلار و شهر كوچك كیاكلا و مدرسه «قناد» بابل طی كرده بود. شاگرد ممتاز در تحصیل و موفق در ورزش و هنر. تا اینجا كه بد نبود. مدال در كشتی و یك مقام اول در طراحی. فعالیت مذهبی و صدای خوبی كه گرمی بخش محافل مذهبی بود و فقط این هم نبود.
شهید احمد کشوری
می دانست اسلام را باید معرفی كرد و خوب هم معرفی كرد. و قبل از این باید آنرا خوب شناخت و فهمید. به یاد كاغذ كاهی كتاب هایی افتاد كه در مورد اسلام خوانده بود. هنوز بوی نای كتاب ها را در مشامش احساس می كرد. كلمات تند و كتاب های سیاسی هم كه جاذبه خودشان را داشتند. سال آخر دبیرستان زمان فعالیت های سیاسی آگاهانه بود. «‌یادش بخیر! طرح ها و نقاشی هایی كه علیه رژیم شاه كشیدیم. » دانشگاه هدف بعدی بود. ولی فقر به این آرزو اجازه برآورده شدن نداد. و سال 1351 و ورود به هوانیروز. عشق به پرواز و پرنده شدن در همه هست و او این امكان را یافته بود تا به یكی از آرزوهای پاك كودكیش برسد. هلی كوپتر حالا دیگر به وضوح بالا و پایین می رفت و حتی از مسیر اصلی اش خارج می شد. احمد تمام حواسش را روی كنترل متمركز كرد تا پرنده آهنی را مهار كند. حالا فرصت داشت تا خودش را مرور كند. محیط هوانیروز خوب نبود و به مذاق خوش نمی آمد. باید كاری می كرد. هوا خیلی مسموم بود و این مسئله نفس كشیدن را سخت می كرد. دست به كار شد. اول خودش را اثبات كرد و شایستگی هایش  را به همه حتی استادان خارجی و بعد موفقیت هایش را گسترش داد. در مدت كوتاهی، خلبانی كبرا و جت رنجر را فرا گرفت و بعد شروع كرد به ارشاد. این جا هم از خودش و هم از خودیت خودش غافل نشد. شب ها او بود و خلوت و نیایش. روحش پرواز می كرد. و چه لذت بخش بود این پرواز. از كوچه ها و خیابان های شهر باختران فقر می بارید. از وقتی به این شهر آمده بود. این همه مصیبت آزارش می داد. باید كاری می كرد. دوستان را جمع كرد و صندوق خیریه ای تشكیل داد. به منزل فقرا می رفت و به آنان كمك می رساند. از همه این كارها به او حس پرواز دست می داد. زمزمه های بلندی شنیده می شد عده ای خواستند كه تاریكی و ظلمت نباشد. و او هم همین را می خواست باید كاری می كرد. شب ها اعلامیه خورشید را چاپ می كرد و روزها بر سر تاریكی فریاد می زد. و حتی تصمیم گرفت تا بر علیه ظلم كودتا كند. منتظر بود تا آیت الله پسندیده از امام كسب تكلیف كند. اما ستاره ها در 22 بهمن تاریكی را راندند. و نیازی به كودتای سپیده نبود. خبر رسید كه عده ای می خواهند تكه ای از سرزمین نور  را از آن جدا كنند. روح زخمی او فقط با پرواز آرام می گرفت. باید كاری می كرد. سهیلیان و شیرودی هم با او بودند. او زخمی شد ولی همچنان پرواز كرد.
شهید احمد کشوری
هنوز كردستان اسیر بود كه عراق به كشورش حمله كرد. آمده بود كه بماند. با لحجه ای كه اگر چه آشنا بود ولی معنی اش را نمی فهمید. اسب بال دارش را زین كرد و تاخت. ماشین های فولادین از ترس هجومش به هر سو می گریختند. به هر كجا كه می رفت گورستان دشمنان می شد. روحش با روح آفتاب گره خورده بود. برای قلب خسته امامش گریست. دیگر اسب بال دارش طاقت حركت نداشت و او هم. خاك بوی خودیت می داد. حالا می توانست تا زمین صعود كند! دستانش توان نداشت. هلی كوپتر را رها كرد. نگاهی به تقویم انداخت 15/9/1359 بود. زمین آسمان شده بود و او را به خود می خواند. از دل خاك به آسمان معبر سفیدی باز شد. و او دوباره پرواز كرد. منبع:نشریه سبز و سرخلینک:وصیت نامه شهید احمد کشورینزدیک تر به آسمانآلبوم تصاویر شهید احمد کشوری





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 322]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن