تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837734602
بنیان دموکراسی؛ بیعدالتی
واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: اندیشه - . توضیح: در این سلسله یادداشتها وقفهای تقریباً یک ماهه افتاد که علتش فقط قصور نگارنده بود. از دوستانی که این بحث را دنبال میکردند عذر میخواهم، و تمام تلاشم بر این است که دیگر وقفهای در این راه نیفتد. ارسطو کتاب پنجم را با بحث در باب انقلاب آغاز میکند، و میکوشد تحلیلی ارائه دهد از علل و ریشههای انقلاب در هر جامعه. ارسطو معتقد است دموکراسی و الیگارشی، هر هر کدام یک ایراد بزرگ دارند: دموکراسی برابری در یک زمینه را به برابری در تمام زمینهها تسری میدهد، و الیگارشی نابرابری در یک زمینه را چنین میکند. به بیان دیگر، ارسطو مخالف کلی کردن ویژگیهای بنیادین برسازندهی هم دموکراسی و الیگارشی است، و معتقد است در صورت چنین کاری نارضایی عمومی درمیگیرد و نطفهی انقلاب بسته میشود. اما از نظر ارسطو، هر کسی حق انقلاب ندارد. انقلاب حق والاتباران و آنانی است که مطلقاً از دیگران برتراند، و حق دارند خواهان امتیاز بیشتر و تغییر وضع موجود باشند، درست خلاف تصوری که امروز از انقلاب داریم. از دید ارسطو دو نوع انقلاب وجود دارد: یکی انقلابی که منجر به تغییر نوع حکومت میشود، و دیگری انقلابی که نوع حکومت را تغییر نمیدهد، فقط رهبرانش را عوض میکند. به بیان دیگر، انقلاب هم میتواند موجب دگرگونی کل حکومت شود و هم دگرگونی بخشی از آن. سپس، ارسطو برای بررسی دقیق هر انقلابی، سه مرحله را برمیشمرد. نخست، باید دید که زمینهی ذهنی افراد را چه اندیشهای برای انقلاب آماده میکند. دوم، باید مقصود از انقلاب را تشخیص داد، و سوم، علل آشوبهای سیاسی بین مردم را باید دانست. ریشهی علت اول، همیشه در مفهوم برابری است: یا عدهای که با دیگران برابراند معتقدند باید برتر باشند و سرکشی میکنند، یا عدهای که از دیگران فروترند باور دارند که باید برابر باشند و برای برابریشان میجنگند. در مورد دوم، علت انقلاب یا به دست آوردن سود است یا برطرف کردن زیان، که در واقع بیان دیگری است از مورد نخست. اما مورد سوم نیز علاوه بر کسب سود و حرمت، که از جانب مردم است، ممکن است به دلیل گستاخی و بدرفتاری حکومت نیز باشد. ارسطو در این بخش بیشتر به دنبال علل روانشناختی است، و گمان میکند اگر مسایلی نظیر تحقیر و توهین حل شود انقلاب رخ نمیدهد، یا دلایلی به شدت باستانی، از جمله ادغام والاتباران و اصیلان با مردم عادی را برمیشمرد، اما در انتهای علتها، موردی را ذکر میکند که عجیب و جالب است، و به نظر نمیرسد برای یونان عصر او چنین مسألهای دغدغه بوده باشد، و آن اندازهی سازمان حکومت است. ارسطو گمان میکند هر چه سازمان حکومت عریض و طویلتر و وسیعتر باشد، و بی توجه به مردم رشد و گسترش یابد، احتمال انقلاب در آن بیشتر میشود. ناگفته پیداست که این حرف با چه سرعتی فاصلهی اعصار و قرون را میپیماید و به عصر ما میرسد. به علاوه، ارسطو به برتری عددی طبقاتی نیز اشاره میکند، به این معنا که زمانی که تعادل تعداد افراد به هم بخورد، و مثلاً تعداد تهیدستان از تعداد ثروتمندان خیلی بیشتر شود، زمینهی انقلاب فراهم میگردد. پس از آن، ارسطو بحث را جزییتر دنبال میکند و به دنبال علل انقلاب در هر یک از اشکال حکومت میرود. در دموکراسی، به نظر او علت انقلاب مردمفریبی است. عدهای هستند که به توانگران تهمت دروغ میبندند و از این طریق مردم را دشمن آنان میسازند. همین موجب اتحاد توانگران میشود، و میتواند اسباب شورش آنان را فراهم کند. اگر این عوامفریبان فرماندهی سپاه را نیز بر عهده داشته باشند، اغلب اوقات انقلاب منجر به حکومت استبدادی میشود. اما در الیگارشیها، علت انقلاب بیش از هر چیز ستم حکومت بر اکثریت مردم است. در این موارد معمولاً یکی از میان مردم شورش میکند و قهرمان خلق میشود. علت دوم، ممکن است نارضایتی توانگرانی باشد که از حکومت کنار گذاشته شدهاند. اینان میتوانند رهبری مردم را به دست بگیرند و منشأ انقلاب گردند. نفاق بین توانگران حاکم نیز علت دیگری برای انقلاب در حکومت الیگارشی است. علت دیگری که میتواند موجب انقلاب در حکومتهای الیگارشی شود، ستم توانگران به خودشان است، به این معنا که وقتی توانگری به حکومت میرسد چنان اسراف و ریختوپاش کند که در نهایت از ثروتش، و در نتیجه از قدرتش، چیز چندانی باقی نمیماند. پس از آن، ارسطو از انقلاب در اریستوکراسیها و جمهوریها میگوید و به بررسی علل انقلاب در این دو نوع حکومت میپردازد، که در واقع حرف تازهای هم نمیگوید. دیدیم که اریستوکراسی شکلی از الیگارشی، و جمهوری گونهای دموکراسی است، و بررسی علل انقلاب در این دو نوع حکومت چندان تفاوتی با بحث اخیر او ندارد. به نظر میرسد این تکرار مکررات به دلیل مثالهای تاریخی باشد. ارسطو، که احاطهی حیرتانگیزی به تاریخ دارد، هر انقلابی را با مثالهای گوناگون توضیح میدهد، و از حکومتهایی سخن میگوید که هیچ اثری ازشان به ما نرسیده است. تقسیمبندی الیگارشی و اریستوکراسی، و جمهوری و دموکراسی، به ارسطو فرصت ارائهی مثالهای متنوعتر، و غوری دقیقتر در تاریخ را میدهد. اما بحث بعدی او، ایمن نگه داشتن کشور از گزند انقلاب است. ارسطو بیش و پیش از هر چیز بر قانون تکیه دارد و رعایت قوانین و جلوگیری از قانونشکنی، حتی در ابعادی بسیار کوچک را راز ماندگاری حکومتها میداند. پس از آن، ارسطو بر خودداری حاکم از ستم تأکید بسیار دارد، و راهحلی که برای جلوگیری از ستم به مردم در نظر دارد، راه جالبی است: ارسطو معتقد است همهی حکومتها باید برخی آداب و قواعد دموکراسی را رعایت کنند تا ستم پدید نیاید. شیوهی بعدی او، بلافاصله ما را به یاد سیاستهای امریکا در عصر بعد از یازده سپتامبر میاندازد. ارسطو بر لزوم خطرات گهگاهی برای وحدت بخشیدن به مردم تأکید دارد، معتقد است هر از چند گاه حکومت باید به دروغ شایعهی خطری یا جنگی را بپراکند و از این طریق مردم را متحد و رام کند. نکتهی بعد، محدود کردن قدرت افراد، و ممانعت از جمع شدن قدرت در دست یک نفر است. ارسطو قدرت را مستقیماً مرتبط با ثروت میداند، و به خصوص در الیگارشی، معتقد است جمع شدن ثروت در دست عدهای محدود فساد به همراه دارد که نتیجهاش، بیتردید نارضایتی مردم خواهد بود. حاکمان اگر به فکر حفظ قدرت خویشاند، بهترین راه پرهیز از ثروتاندوزی و قناعت پیشه کردن است. به عنوان جمعبندی، ارسطو سه صفت را برای فرمانروایان ضروری میداند. نخست، فرمانروا باید به قانون اساسی موجود پایبند باشد. دوم آن که برای اجرای وظایف خویش توانا باشد، و سوم بهرهمند از فضیلت و پیرو آیین دادگری باشد. اما اغلب هر سه صفت را در یک تن نمیتوان یافت، در این صورت ارسطو افرادی را در اولویت میداند که صفات نادرتر را داشته باشند. مثلاً بین کسی که فنون نظامی را خوب میداند و کسی که نیکسرشت یا قانع است، اولویت با فرد نظامی است، چرا که اقل مردم از فضیلت او بهرهمنداند. نکتهی دیگر، مسألهی تعلیم و تربیت است. ارسطو معتقد است تربیت صحیح نطفهی انقلاب را خفه میکند. اگر حکومتی دموکراسی است مردم باید بر اساس روح و قوانین دموکراسی پرورش یابند، و در مورد الیگارشی نیز وضع همین است. نظام الیگارشی، که در آن توانگران تحصیل میکنند و در نعمت بزرگ میشوند، و تهیدستان به کارهای یدی مجبور میگردند، خود عاملی مهم در بسته شدن نطفهی انقلاب است. اما ارسطو دوباره دور میزند و به آغاز بحث برمیگردد و میخواهد انگیزههای انقلابیون را شرح دهد. روش ارسطو، حداقل در این کتاب، مشخص است که حرکتی است دایرهوار حول موضوعات، به این معنا که اول هر آن چه را در هر کتاب از «سیاست» میخواهد به بحث بگذارد، در آغاز طرح میکند و بعد، در ادامه متناوباً به بسط اجزای آن میپردازد. در کتاب پنجم هم رویه حاکم همین است، و ارسطو برای بار چندم به بحث انگیزههای انقلابیون بازمیگردد. ارسطو در بین عوامل داخلی دو دسته را برمیشمرد، یکی افرادی که در پی غنیمت و مقام دست به قتل پادشاه میزنند، و دوم کسانی که به دنبال نام و افتخار چنین میکنند، و رفتارهای این دو، و راه مقابله با آنان، از هر نظر متفاوت است. عامل بیرونی اما کشور همسایهای است که مخالف با حکومت کشور باشد و به زعم خود، از آن نیرومندتر باشد، به این ترتیب است که جنگ آغاز میشود. بار دیگر جهت بحث تغییر میکند، و ارسطو پس از بحثی کوتاه دربارهی نحوهی حفظ حکومتهای پادشاهی، به راههایی اشاره میکند که حکومتهای استبدادی برای حفظ سلطنت خود در پیش دارند: نخست، به عقیدهی او این حکومتها میتوانند با از بین بردن مردان برجسته، که عامل آگاهی بخشیدن به مردم و انسجام آنان اند به این هدف دست یابند، یا میتوانند با جاسوس و خبرچین مردم را بترسانند و چاکرمآب کنند، یا بین آنان به هر طریق نفاق بیندازند، مردم را بیپول وگرسنه نگه دارند تا معاش فرصتی برای فکر کردن به چیز دیگر باقی نگذارد، و از سویی امکان تهیه اسلحه هم فراهم نباشد، برقرار کردن جنگهای کاذب تا به بهانهی آن سرکوب رخ دهد و ... میبینیم که بسیاری از دیکتاتورهای عصر مدرن با چه دقتی آموزههای او را عملی کردهاند. اما مجموعهی دیگری از راهها برای جلوگیری از انقلاب وجود دارند، که ارسطو تحت عنوان میانهروی دستهبندیشان میکند: مهمترین کار پرهیز از ولخرجی، به خصوص ولخرجی شخصی است. حاکم باید خود را حافظ پول مردم، یا همان بیتالمال بنمایاند و این تصور را پدید نیاورد که نسبت به خرج پولی که چنین زحمتی برای کسبش کشیده شده بیاعتناست. همچنین، ارسطو به شدت حاکم را توصیه به دوری از فسق و فجور و لذتطلبی و عیاشی میکند، و توصیه میکند که حتی اگر دیندار نیست، تظاهر به دینداری را فراموش نکند. او همچنین حاکم را به شدت از کینه بر حذر میدارد، و معتقد است بزرگترین دشمن هر حکومت آن کسی است که کینهای به دل گرفته باشد، کسی که به هر دلیلی عزیزی از او را دولتیان کشته باشند. اما کتاب ششم، به بحثی پیرامون نحوهی سازماندهی حکومتها اختصاص دارد، و ارسطو با نوع حکومت دموکراسی آغاز میکند. بارها در این کتاب ارسطو به دموکراسی اشاره کرده و دربارهاش نوشته است، اینجا اما مفصلترین و کاملترین شرح او از دموکراسی را میتواند خواند. ارسطو ابتدا اصول دموکراسی را برمیشمرد. ابتدا آزادی است، و طرفداران دموکراسی معتقداند مزیت اصلی این نوع از حکومت و غایت آن در آزادی است. اما ارسطو معتقد است در دموکراسی برتری «عددی است نه ارزشی»، و همین است که عملاً تهیدستان برتر از توانگران خواهند بود و بر آنان حکم خواهند راند. دیگر اصل مدنظر دموکراتها، رهایی زندگی از دخالت دولت است، که ارسطو گویا موافق است، یا حداقل در رد آن چیزی نمیگوید. بعد ارسطو اصول بنیادین حکومت دموکراسی را ذکر میکند، که ذکر نعل به نعلشان ضروری به نظر میرسد: 1- همهی مردم حق برگزیدن همهی فرمانروایان را از میان همگان دارند. 2- خواست همهی مردم از خواست یک تن برتر است 3- باید کسانی را که برای منصب خود نیاز به دانشی خاص ندارند، به حکم قرعه برگزید. 4- ثروت در انتخاب فرمانروا نباید شرط باشد 5- یک نفر هیچ وقت نباید بیش از یک بار منصبی را تصاحب کند 6- مدت اشغال هر منصب تا حد ممکن کوتاه باشد. 7- همهی شهروندان برای رسیدگی به امور قضایی صاحب صلاحیتاند. 8- شورای ملی باید بر امور مربوط به منافع و مصالح کشور حاکم باشد. 9 شهروندان باید به خاطر مداخله در امور کشور مزد دریافت کنند. 10- نشانههای دموکراسی تبار پست و تهیدستی است. 11- هیچ کس تا پایان عمر نباید فرمانروا باشد. اینها اصولی است که از لابهلای حرفهای ارسطو میتوان بیرون کشید، و بسیاریشان هنوز در حکم آرمانهای دموکراسیاند. اما کماکان ارسطو معتقد است که بنیان دموکراسی بر بیعدالتی است، و برای حل این مشکل تعریفی غیرکمی از اکثریت ارائه میدهد: اکثریت آن گروهی است که مجموع اموالش از مجموع اموال گروههای دیگر بیشتر باشد. به این ترتیب، حق بنیانی اقتصادی مییابد، ودر نهایت اقلیتی که ثروت بیشتری دارند همواره در اولویت قرار میگیرند. ارسطو بهترین نوع دموکراسی را دموکراسی کشاورزان میداند، به این دلیل که بیش از منصب و قدرت از کارشان لذت میبرند و اگر سودشان به زور ستانده نشود، همیشه راضیاند. در این بهترین نوع دموکراسی، مردم باید از سه حق برخوردار باشند: انتخاب فرمانروایان، بازخواست از آنان و دادرسی. این گونه دموکراسی اگر شرط نیکنهادی را برای فرمانروا در نظر داشته باشد، بیتردید بهترین نوع خواهد بود. اما غیر از دموکراسی کشاورزان، انواع دیگری از دموکراسی نیز وجود دارد، که برای ارسطو در مراتب پایینتر قرار میگیرد. بهترین نوع دموکراسی از آنان چوپانان است که شباهت بسیار به کشاورزان دارد، اما بیزاری ارسطو از بیکارگان است، تنپرورانی که کاری جز پرسه زدن در میدان عمومی شهر ندارند. اما ارسطو از آن دموکراسی میترسد که سعی کند تمام مردم را در بر بگیرد، اعم از والاتباران و افراد نژاد پست، کاری که معمولاً عوامفریبان میکنند. از دید ارسطو، این عامل پاشیدن بذر فساد در جامعه است. اما بحث نسبتاً مفصل ارسطو درباره دموکراسی پایان مییابد و او باز به الیگارشی برمیگردد، البته با حفظ زمینهای که در بحث دموکراسی ساخته بود. ارسطو معتقد است بهترین الیگارشی باید از بهترین دموکراسی الگو بردارد، به این معنا که حد نصاب قابل قبولی برای ثروت بگذارد و از این طریق، اکثریتی قابل توجه از مردم را درگیر کار حکومت کند. کمی جلوتر ارسطو شباهت را بیشتر هم میکند، و معتقد است این معیار را میتوان به صورت شایستگی درآورد: هر که شایستهتر باشد، صلاحیت بیشتری برای حضور در حکومت خواهد داشت. سپس، ارسطو به مسأله مقامات کشوری میپردازد، و میخواهد نشان دهد که تقسیمبندی مسؤولیتها و مقامات در الیگارشی مدنظر او چگونه باید باشد. مهمترین نهاد برای او بازار است، و برای همین، معتقد است حتماً باید مقامی بالا از حکومت، بر روابط بازار و قراردادها نظارت داشته باشد. پس از او، نیاز به مقامی هست که حافظ جان و مال مردم باشد، و ارسطو او را «شهربان» مینامد، پدیدهای که در قالب «شهربانی» و کلانتریها در عصر ما هم وجود دارد. مرحلهی بعد روستابان است، که همین وظیفه را در روستا عهدهدار میشود. پس از او مقام قضایی اهمیت بسیار دارد، کسی که به امور ثبت شکایات و رسیدگی به دعواها اشتغال دارد. مقامی نیز نیاز است که به مجازات بزهکاران، گرفتن طلب دولت از بدهکاران و نظایر آن بپردازد، که از دید ارسطو کاری بسیار دشوار است و کسی که چنین مسوولیتی را عهدهدار میشود باید پاداش کلان بگیرد. اینها مقامات دولتی، یا بهتر بگوییم، مقامات «کشوری» بودند. دستهی دوم از مقامات لشکریاند، و به امور سپاهی و نظامی اختصاص دارند. صدر این فهرست از آن سردار است که به امور زمینی کشور و هدایت برج و باروها اشتغال دارد، و دریاسالار که بر امور دریایی نظارت دارد. مقامات دیگر محاسبان هستند، که وظیفهشان حسابداری است و حجم کلانی از پول مملکت در دست ایشان است. منصب دیگر کاهنان هستند، یا اصولاً هر آن کس که به نوعی با مسألهی دینی درگیر باشد. اینان وظیفهی هدایت پرستشگاهها و ساختن بناهای دینی را بر عهده دارند. هفتهی آینده کتابهای هفتم و هشتم «سیاست» را خواهیم خواند. منتظر ایمیلها و کامنتهای شما هستیم. [email protected]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 224]
صفحات پیشنهادی
بنیان دموکراسی؛ بیعدالتی
بنیان دموکراسی؛ بیعدالتی-اندیشه - . توضیح: در این سلسله یادداشتها وقفهای تقریباً یک ماهه افتاد که علتش فقط قصور نگارنده بود. از دوستانی که این بحث را دنبال ...
بنیان دموکراسی؛ بیعدالتی-اندیشه - . توضیح: در این سلسله یادداشتها وقفهای تقریباً یک ماهه افتاد که علتش فقط قصور نگارنده بود. از دوستانی که این بحث را دنبال ...
چگونه بی عدالتی گسترش می یابد
بنیان دموکراسی؛ بیعدالتی-اندیشه - . ... باشد، و بی توجه به مردم رشد و گسترش یابد، احتمال انقلاب در آن بیشتر میشود. .... نشان دهد که تقسیمبندی مسؤولیتها و مقامات ...
بنیان دموکراسی؛ بیعدالتی-اندیشه - . ... باشد، و بی توجه به مردم رشد و گسترش یابد، احتمال انقلاب در آن بیشتر میشود. .... نشان دهد که تقسیمبندی مسؤولیتها و مقامات ...
تاتو پرچم كشورهاي جهان روي بدن
تاتو پرچم كشورهاي جهان روي بدن دانلود بازي استراتژيك كامپيوتر ريسك2 RISK II · دیدار شفیع زاده با علی آبادی · بنیان دموکراسی؛ بیعدالتی · کرم هاي موبر · مايكل ... ...
تاتو پرچم كشورهاي جهان روي بدن دانلود بازي استراتژيك كامپيوتر ريسك2 RISK II · دیدار شفیع زاده با علی آبادی · بنیان دموکراسی؛ بیعدالتی · کرم هاي موبر · مايكل ... ...
دانلود بازي استراتژيك كامپيوتر ريسك2 RISK II
دانلود بازي استراتژيك كامپيوتر ريسك2 RISK II · دیدار شفیع زاده با علی آبادی · بنیان دموکراسی؛ بیعدالتی · کرم هاي موبر · مايكل مورادامه «فارنهايت ١١/٩» را ... ...
دانلود بازي استراتژيك كامپيوتر ريسك2 RISK II · دیدار شفیع زاده با علی آبادی · بنیان دموکراسی؛ بیعدالتی · کرم هاي موبر · مايكل مورادامه «فارنهايت ١١/٩» را ... ...
پاورقي آشتي اسلام ، دموكراسي و غرب
24 آگوست 2008 – پاورقي آشتي اسلام ، دموكراسي و غرب-پاورقي آشتي اسلام ، دموكراسي و غرب در ... خود را از جانب خداوند خواهد گرفت؛ بدون شك خداوند دوستدار بيعدالتي نيست. ... اذيت مردم مكه هجرت كردند و اولين نظام سياسي اسلامي را در شهر مدينه بنيان نهادند.
24 آگوست 2008 – پاورقي آشتي اسلام ، دموكراسي و غرب-پاورقي آشتي اسلام ، دموكراسي و غرب در ... خود را از جانب خداوند خواهد گرفت؛ بدون شك خداوند دوستدار بيعدالتي نيست. ... اذيت مردم مكه هجرت كردند و اولين نظام سياسي اسلامي را در شهر مدينه بنيان نهادند.
چهارمين فصلنامه تقويم همايشهاي علمي بينالمللي در قم منتشر شد
... بخش اسلام، مدعيان دروغين دموكراسي، نژاد پرستان كاپيتاليست، اربابان كارتلها و ... تمدني كه بر پايهي ظلم و بيعدالتي بنيان نهاده شده است غير از اين انتظار نميرود.
... بخش اسلام، مدعيان دروغين دموكراسي، نژاد پرستان كاپيتاليست، اربابان كارتلها و ... تمدني كه بر پايهي ظلم و بيعدالتي بنيان نهاده شده است غير از اين انتظار نميرود.
شهر چیست؟ شهروند کیست؟
اینها اما در مورد حکومت دموکراسی صدق میکند، و وجود چنین صفاتی برای شهروند در ... شهروند آغاز میکند که به نوعی بنیان لیبرالیسم سیاسی است: رابطه انسان و شهروند. ... ارسطو معتقد است عدالت برابری بین همه انسانها نیست، این خود عین بیعدالتی است.
اینها اما در مورد حکومت دموکراسی صدق میکند، و وجود چنین صفاتی برای شهروند در ... شهروند آغاز میکند که به نوعی بنیان لیبرالیسم سیاسی است: رابطه انسان و شهروند. ... ارسطو معتقد است عدالت برابری بین همه انسانها نیست، این خود عین بیعدالتی است.
آينههاي حق نما
... بر چهره ملتهاي مظلوم ، آنان را در ورطه فقر و بيعدالتي کشانده يا به قربانگاه آتش و خون ... است · آدم ربایی 200 ميليون توماني · انتخابات کمیته المپیک دموکراتیک نیست . ... علیهرگز به علی خدا نمی باید گفتلیک آینه ی خدا نما بود علی***بنیان کـَن ِ .
... بر چهره ملتهاي مظلوم ، آنان را در ورطه فقر و بيعدالتي کشانده يا به قربانگاه آتش و خون ... است · آدم ربایی 200 ميليون توماني · انتخابات کمیته المپیک دموکراتیک نیست . ... علیهرگز به علی خدا نمی باید گفتلیک آینه ی خدا نما بود علی***بنیان کـَن ِ .
تاريخنگاري و انديشة سياسي فريدون آدميت
توضيح آن كه سير تاريخ دموكراسي نشان ميدهد قوام و ثبات حكومت ملي، منوط به سه شرط ..... لزوم از بيعدالتي و ستمكاري حكام و مأمورين دولتي نسبت به مؤمنين دفاع ميكنند. .... بنيان حقوقي محاكم شرع ومبناي قانوني احكام صادره از سوي مجتهدان، كتاب و سنت ...
توضيح آن كه سير تاريخ دموكراسي نشان ميدهد قوام و ثبات حكومت ملي، منوط به سه شرط ..... لزوم از بيعدالتي و ستمكاري حكام و مأمورين دولتي نسبت به مؤمنين دفاع ميكنند. .... بنيان حقوقي محاكم شرع ومبناي قانوني احكام صادره از سوي مجتهدان، كتاب و سنت ...
/دومين دور از سفر استاني به خراسان شمالي/ رييسجمهور در ...
8 ا کتبر 2008 – ... عامل تمامي اين جنگها مدعيان ليبراليسم، دموكراسي و جدايي دين از زندگي بشر ... از ميان 7 ميليارد جمعيت جهان همه از بيعدالتي، تبعيض و خفقان حاكم از ناحيه ظالمان در فريادند. ... بنيان كرامت انسان، خانواده و شخصيت انسان آماج حمله است.
8 ا کتبر 2008 – ... عامل تمامي اين جنگها مدعيان ليبراليسم، دموكراسي و جدايي دين از زندگي بشر ... از ميان 7 ميليارد جمعيت جهان همه از بيعدالتي، تبعيض و خفقان حاكم از ناحيه ظالمان در فريادند. ... بنيان كرامت انسان، خانواده و شخصيت انسان آماج حمله است.
-
گوناگون
پربازدیدترینها