واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > شکیبا، شهرام - شهرام شکیبا دیروز در روزنامه «خبر» مطلب عجیبی خواندم: «فدراسیون فوتبال با تصویب هیأترئیسه از این پس به کمیته انضباطی این اختیار را داد تا همراه با سایر جرائم انضباطی بتواند به تخلفهای مربوط به دلالی، تبانی و مهمتر از همه «پیشنهادهای بیشرمانه» رسیدگی کند.» طبیعتاً بخش بحثبرانگیز و مبهم ماجرا بخش «پیشنهادهای بیشرمانه» آن است. لذا چند مورد را مثال میزنم. مورد اول: پیشنهاد بیشرمانه آقاهوشنگ به آقارسول آقا رسول راننده تاکسی است و آقاهوشنگ همسایه آنها.آقا هوشنگ: سلام آقارسول خوبی؟آقا رسول: بله.آقاهوشنگ: آقا رسول یه خواهشی دارم، نه نمیگی که؟آقا رسول: شما جون بخواه آقاهوشنگ.آقاهوشنگ: میشه این کارت بنزینت رو یه شب به من قرض بدی؟ میخوام برم شمال.آقارسول: حرف دهنت رو بفهم مرد حسابی. برو کارت بنزین شوهر عمهتو بگیر باهاش برو شمال. مورد دوم: پیشنهاد بیشرمانه آقای ر.ر به خانم د.م همانطور که مستحضرید غرب را فساد ورداشته و کانون اصلی این فساد فراگیر نیز هالیوود است. گویا آقای ر.ر به خانم د.م و آقای و.ه پیشنهاد بیشرمانهای داده که خیلی هم سروصدا کرده است. مورد سوم: پیشنهاد بیشرمانه یک نوکحمله به یک دروازهبان نوک حمله: سلام چطوری دروازهبان.دروازهبان: خوبم نوکحملهجان، تو چطوری؟نوک حمله: منم خوبم. میخواستم یه پیشنهادی بهت بدم. میشه تو بازی فردا بذاری من دو تا شوت بزنم توی دروازهات که گل بشه؟دروازهبان: خجالت بکش مرتیکه [...] مورد چهارم: پیشنهاد بیشرمانه سردبیر به طنزنویسسردبیر: این مطلب خوب نیست. بیا روی این سوژه کار کن.طنزنویس: من مطلب سفارشی نمینویسم. مورد پنجم: پیشنهاد بیشرمانه x به yX: بیا بریم اونجا که شباش بوی تو باشه تو هواش. باد که میاد رد شه بره بریزه سرت ستارههاش.Y: من عمراً نمییام با هم بریم اونجا که شباش بوی من باشه تو هواش و باد که میاد رد شه بره، بریزه سرم ستارههاش. مورد ششم: پیشنهاد بیشرمانه غلام به خشایار و کامبیز غلام: بچهها میاین بریم شیشه بکشیم، اِکس بزنیم بعد بریم به کروبی رأی بدیم؟خشایار و کامبیز: نه خیر. ما اهل خلاف نیستیم. ضمناً ما میخوایم به محسن رضایی رأی بدیم. آخر و عاقبت هرکدام از پیشنهادهای بیشرمانه عاقبت مورد اول: آقاهوشنگ برای آقارسول توضیح داد که اساساً عمه ندارد که بتواند کارت بنزین شوهرش را بگیرد. سرانجام آقارسول کارت را داد. آقاهوشنگ کارت بنزین را برد شمال و 100 لیتر بنزین زد. البته چون پولش را داد، آقا رسول اصلاً ناراحت نشد و گفت هر وقت بازم کارت خواستی بگو.فقط شب جمعهها کارت رو نمیدم، چون خودم لازم دارم. با بچهها و مادر بچهها میریم سر پل تجریش نون و کباب بخوریم، بنزین میخوام.عاقبت مورد دوم: خانم د.م. و آقای و. ه پیشنهاد آقای ر. ر را پذیرفتند و یک فیلم سراسر کشمکش و (البته مثل سایر آثار هالیوودی) بیناموسی ساخته شد به همین نام.عاقبت مورد سوم: بازی فردای دو تیم با نتیجه دو بر صفر به نفع تیم نوک حمله تمام شد و دروازهبان هم یک پرادوی صفر خرید.عاقبت مورد چهارم: همین مطلبی که میخوانید عاقبت پیشنهاد بیشرمانه مورد چهارم است.عاقبت مورد پنجم: فردای آن روز y به همراه x به همان جایی رفت که شبها بویش در هوایش بود و باد که میآمد رد بشود و برود ستارههایش روی سر y میریخت. اسم بچهشان را هم گذاشتند w. (البته برهمگان واضح و مبرهن است که محل مذکور دفتر ازدواج میباشد!)عاقبت مورد ششم: چون غلام و خشایار و کامبیز زیادی شیشه کشیدند و اِکس زدند، رفتند به میرحسین موسوی رأی دادند و بعد شیشه بانک را شکستند و آشوبهای اخیر را کردند و الان زندانی شدهاند و فیلم اعترافاتشان نیز موجود میباشد.از همه آنچه گفته شد نتیجه میگیریم که هیچ کاری «نشد» ندارد. لذا باید حواسمان به پیشنهادهای بیشرمانه جمع باشد که اقلاً پولش را بگیریم که سوخت نشود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 169]