واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: با کاروان عشق(7)
(پس از پنجاه سال، پژوهشی تازه پیرامون قیام امام حسین علیهالسلام)مقالات گذشته را از اینجا مشاهده نمایید. ولو بسط الله الرزق لعباده لبغو فی الارض(شوری: 26)سالی که محمد (ص) مکه را ترک گفت و مدینه را مرکز نشر دعوت خود ساخت، بیشتر مسلمانان که پیش از او و یا پس از او بدین شهر هجرت کردند تهیدست بودند. در آن روزها اسلام نه سازمان مالی داشت، نه بیتالمالی نه درآمدی که هزینه مهاجران تهیدست را فراهم سازد. انصار- مسلمانان مدینه - این مهمانان را که جایی و مکنتی نداشتند به خانههای خود بردند و شریک زندگی خود کردند. از زندگی اصحاب صفه و تهیدستی آنان همگی آگاهند و نیازی به تفصیل ندارد. در سالهای بعد جنگهای پراکنده و متشکل سبب شد تا اندک مال و یا تعدادی چارپا نصیب جنگجویان گردد. با این درآمدها هر چند مختصر گشایشی در کار آنان پدید آمد. اما چنان نبود که کفاف همگی تامین گردد. حکم زکات فطر در سال دوم هجرت تشریع شد. اما این رقم درآمد که یک نوبت در سال و مبلغ آن بسیار ناچیز بود، مسلما اثری چشمگیر در بهبود زندگی این مستمندان ننهاد. جنگهای پس از سال پنجم هجری تا حدی رقم درآمدها را بالا برد و مجاهدان از غنیمت سهم بیشتری دریافت کردند، اما چنان نبود که آن مالها کفاف زندگی آنان باشد. پس از مرگ پیغمبر تا اندی سال از خلاقت عثمان که هنوز انضباط دینی بر جامعه مسلمانان حاکم بود گاهگاه از جانب خلیفه یا شخصیتهای مهم اسلام، به مال اندوزان هشدار داده میشد و غالبا موثر میافتاد.«صدقات» در سال نهم هجری تشریع گردید. و پیغمبر عاملان خود را برای جمعآوری آن به قبیلهها فرستاد. متاسفانه تاریخ، رقم درآمدهای سالانه عصر پیغمبر را بهطور دقیق ضبط نکرده است. از اشارتهای مختصر که در کتابهای اموال آمده است معلوم میشود این درآمدها چندان مهم نبوده است. بالاترین رقم اموال موجود عصر پیغمبر را از شتر و اسب و جز آن 40000 درهم برآورد کردهاند.در خلافت عمر با فتح ایران و مصر و متصرفات امپراتوری روم ناگهان درآمد مسلمانان افزایش یافت. پیدا شدن این ثروت عمر را به فکر انداخت چه کند؟ همه مال را به مسلمانان تقسیم کند یا به تدریج بین آنان توزیع نماید؟. سرانجام با مشورت صحابه نوعی بودجهبندی به وجود آورد. نام هر یک از مسلمانان را در دفتری ثبت کردند و با رعایت سبقت وی در اسلام و یا نزدیکی او به پیغمبر برای او مقرری نوشتند.دیری نگذشت که تنی چند از بزرگان صحابه با همین درآمد به تجارت و مضاربه پرداختند. و از این راه ثروتی سرشار اندوختند. به موازات این درآمد از غنیمتهای جنگی هم که پیاپی افزایش مییافت نصیب بیشتری به آنان رسید. نتیجه آن شد که طبقهای تازه در اسلام پدید گشت که اشرافیت معنوی و مادی را با هم در آمیخت. عمر پس از آنکه دفتر مقرری را ترتیب داد، تا آنجا که میتوانست کوشید تا نگذارد این دسته به خرید خانه و مزرعه بپردازند، چه میترسید به مال اندوزی عادت کنند و فاسد گردند. اما قریش فراموش نکرده بودند که پیش از اسلام واسطه تجارت جهان بودند، تجارتی که آسیا و اروپا را به هم میپیوست. آنان از این راه مالی بسیار، و بهتر از مال، تجربهای فراوان در استثمار بدست آورده بودند. عمر می کوشید این دسته را در مدینه نگاه دارد. علاوه بر آن مراقب بود بزرگان این طایفه شغلهای مهم را بهعهده نگیرند. چنانکه تاریخ نشان میدهد، تنها تنی چند از ایشان به ولایت شهرهای بزرگ منصوب گشتند. عمر هرگاه میخواست حاکمی را به شهری بفرستد نخست میگفت تا دارائی او را صورت میگرفتند پس از مدتی به حساب او رسیدگی میشد. نوشتهاند عمر اموال ابوهریره حاکم بحرین را رسیدگی کرد و معلوم شد مالهایی اندوخته است. از وی پرسید روزی که تو را به بحرین میفرستادم جز کفش پایت چیزی نداشتی. حالا میشنوم چند اسب به هزاروششصد دینار خریدهای. بگو این پولها از کجاست؟ ابوهریره برای اینکه خود را از بازخواست برهاند گفت: اسبانی داشتم که زائیدند پولی هم داشتم سودآور. عمر گفت: «ما که مخارج تو را از بیتالمال میدهیم. این پولها برای تو زیاد است و آن مالها را از وی گرفت و به بیتالمال برگرداند.»پس از مرگ پیغمبر تا اندی سال از خلاقت عثمان که هنوز انضباط دینی بر جامعه مسلمانان حاکم بود گاهگاه از جانب خلیفه یا شخصیتهای مهم اسلام، به مال اندوزان هشدار داده میشد و غالباً موثر میافتاد.گفتهاند روزی کاروان عبدالرحمان بنعوف به مدینه رسید. این کاروان چندان بزرگ بود که ولوله در شهر افکند. عایشه پرسید چه خبر است؟. گفتند شتران عبدالرحمان رسیده است. عایشه گفت از پیغمبر شنیدم عبدالرحمان بن عوف بر صراط افتان و خیزان میرود چنانکه گویی به دوزخ خواهد افتاد. چون این خبر به عبدالرحمان رسید، گفت شتران و آنچه بر پشت دارند در راه خدا باشد. شمار آن شتران پانصد نفر بود.همچنین نوشتهاند روزی مالی برای عمر آورده بودند و او به قسمت کردن آن پرداخت. سعدابی وقاص صف مردم را شکافت و خود را به عمر رسانید. عمر تازیانه خود را بر سر او بلند کرد و گفت «پیش آمدن تو نشانه آن بود که از قدرت خدا در زمین نمیترسی خواستم به تو بیاموزم که قدرت خدا نیز از تو نمیترسد.» سیاست خشنمالی که عمر پیش گرفت بر قریش ناگوار افتاد، و سرانجام خلیفه در توطئهای که ظاهراً چندتن از سران این طایفه ترتیب دادند کشته شد. متاسفانه این قسمت از تاریخ زندگی وی هنوز در پردهای از ابهام نهفته است که اینجا مجال برداشتن آن نیست. همین که عمر کشته شد، بار سنگینی از دوش اشراف مالاندوز برخاست، آسودگی خاطر آنان وقتی به کمال رسید که پس از عمر، عثمان زمامدار مسلمانان گشت. سیاست مالی عثمان، قریش و جز قریش را بردستاندازی گشت. سیاست مالی عثمانی، قریش و جز قریش را بر دستاندازی به مال مسلمانان گستاخ کرد. او نه تنها بر مقرریها افزود، بلکه برای نخستینبار مردم شهرها را نزد خود طلبید و به آنان جایزه بخشید چنین کار تا عصر او سابقه نداشت. علاوه بر پرداخت جایزه و مقرری دستور داد در ماه رمضان سفرهها ترتیب دهند تا مسافران و نیازمندان بر سر آن بنشینند. طعام خوراندن به مستمندان، اگر چه از بیتالمال باشد، کار خوبی است اما به گفته طه حسین چه کسی تضمین میکرد که همه آنان که سرچنان سفرهای مینشینند مستمند باشند. عثمان بدین بخششها. بس نکرد بلکه مقرری آنان را که عمر مخصوصا برایشان سخت میگرفت بالا برد. به روایت ابن سعد به زبیرابن عوام ششصد هزار درهم و به طلحه دویست هزار بخشید و مروان ابن حکم را ششصد هزار دینار داد.گفتهاند روزی کاروان عبدالرحمان بنعوف به مدینه رسید. این کاروان چندان بزرگ بود که ولوله در شهر افکند. عایشه پرسید چه خبر است؟. گفتند شتران عبدالرحمان رسیده است. عایشه گفت از پیغمبر شنیدم عبدالرحمان بن عوف بر صراط افتان و خیزان میرود چنانکه گویی به دوزخ خواهد افتاد. چون این خبر به عبدالرحمان رسید، گفت شتران و آنچه بر پشت دارند در راه خدا باشد. شمار آن شتران پانصد نفر بود.ابن نوشته است هنگامی که زبیر مرد خانهها و سرزمینها در مصر و اسکندریه و کوفه و بصره بجای گذاشت. ترکه زبیر جهان میلیون و از آن طلحه سی میلیون بود. از نامههایی که علی به فرمانداران خود نوشته و از خطبههای او آشکار است که او پس از عثمان با چه مشکلاتی روبرو شده است، و چگونه از اینکه میدید سنت پیغمبر و سیرت ابوبکر و عمر دگرگون شده است رنج میبرد. او تا آنجا مراقب رعایت مساوات بین مسلمانان بود که چون شنید فرماندار او به مهمانی یکی از اشراف رفته است بر وی خرده گرفت که چرا برخوانی مینشینی که تنها توانگران را بدان خوانده و مستمندان را از آن محروم کردهاند.ادامه دارد ...منبع:پس از پنجاه سال، زنده یاد سید جعفر شهیدی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 487]