واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: حلب به معني شير دوشيده است و از آنجا كه حضرت ابراهيم (ع) روزهاي جمعه شير گوسفندانش را به فقرا صدقه ميداد و آنان ميگفتند: حلب، حلب اين نام بر شهر ماند. اين شهر در سال 17 هجري قمري به دست ابوعبيده جراح فتح شد و سال 333 هجري قمري سيف الدوله حمداني بر حلب استيلا يافت و در زمان او، پرچم تشيع در سوريه به اهتزاز درآمد. نگهبانان و حاملان سرهاي مقدس نيز پس از استقرار در اين مكان، سر مبارك امام حسين (ع) را بر روي سنگي قرار دادند هنگام طلوع آفتاب كه سر را برداشتند چند قطره خون بر اين سنگ جاري شده بود. پس از حركت كاروان مردم حلب از اين مساله با خبر شدند و اطراف آن قطرات خون جمع شده و به عزاداري و شيون و زاري بر كشتگان كربلا پرداختند. بر اساس روايات شيعه همه ساله در روز عاشورا از آن سنگ خون مي جوشيد و توجه بسياري از مردم را به خود جلب كرده بود تا اينكه وليد ابن عبدالملك بن مروان اموي دستور انتقال سنگ را از آن نقطه داد و از آن پس اثري از سنگ واقعي ديده نشد. بعدها سيف الدله حمداني شيعه مذهب بر مكان آن سنگ مسجدي ساخت و آن را مشهد الحسين يا مسجد نقطه ناميدند كه معمولا زوار ايراني كه از راه زميني به زيارت حضرت زينب (س) مي روند از اين مكان عبور مي كنند. به هنگام استراحت كاروان اسرا در دامنه كوه حلب همسر امام حسين (ع) كه باردار بود بر اثر سختي راه و فشارهاي جسمي و روحي فرزندش سقط شد. سيف الدوله حمداني در سال 351 هجري قمري شبي در خانه خود ديد كه در يك نقطه از شهر نوري به هوا برخاست چون صبح شد بود به محل مزبور شتافت و پس از حفاري آن مكان سنگي يافت كه بر آن نوشته شده بود هذا قبر محسن بن الحسين (ع) و لذا دستور داد تا مزار و مرقدي بر آن ساختند. *توصيه ام كلثوم (ع) به شمر لعين سيد بن طاووس در لهوف گويد: چون كاروان اسراي اهل بيت عليهم السلام نزديك دروازه شام رسيدند ، ام كلثوم شمر بن ذي الجوشن را طلب كرد و فرمود: مرا با تو حاجتي است. گفت: حاجتت چيست ؟ فرمود: اينك شهر دمشق است، ما را از دروازه اي داخل كن كه مردمان در آن كمتر انجمن باشند و بگو سرهاي شهدا را از ميان محمل ها دور كنند تا مردم به نظاره سرها مشغول شده و به حرم رسول خدا (ص) ننگرند. شمر، كه خمير مايه شرارت بود، چون مقصود ام كلثوم بدانست يكباره بر خلاف مقصود ايشان كمر بست و فرمان داد تا سرهاي شهدا را در خلال محمل ها جاي دهند و ايشان را از دروازه ساعات، كه محل تجمع رعيت بود، به شهر در آوردند تا مردم بيشتر بر آنها نظاره كنند. در آن حال ، شمر در نزد سر حضرت امام حسين (ع) بود و پيوسته گفت: من صاحب نيزه بلند و كشنده فرزند ارجمند سيد اوصيا و قتال كننده با دين اصيل بلند پايه مي باشم ، يكباره آتش خشمش زبانه زدن گرفت ام كلثوم كه اين سخنان را شنيد فرمود: خاك بر دهانت باد اي ملعون ! لعنت خداوند بر ستمكاران باد! واي بر تو ! آيا فخر مي كني بر يزيد ملعون كه به قتل رسانيدي كسي را كه جبرئيل در گهواره براي او ذكر خواب مي گفت و نام گراميش در سرادق عرش جليل پروردگار ، مكتوب است، كشتي كسي را كه خداوند متعال پيامبري را به جدي وي ، رسول خدا، خاتمه داد. آيا افتخار تو اين است كه به قتل رسانيدي كسي را كه پدرش نابود كننده مشركين بود؟ كجا جدي و پدري و مادري مثل جد و پدر و مادر من پيدا خواهد شد؟ خولي اصبحي كه نگران اين بيانات بود، به ام كلثوم گفت: تو هرگز از شجاعت سر بر نتابي ، همانا تو دختر مرد شجاعي هستي! فراهنگ** 1883**1588
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 513]