واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: طرح جمعآوری قلیانها: غروب پاییزه ...
دوباره داغ شده است؛ زغال قلیانها را نمیگوییم، منظورمان بحث جمعآوری قلیانها و مواد دخانی و اینهاست.دوباره موافقان، مخالفان و بیطرفها دارند با چراغهای قرمز و سبز و زرد حركت میكنند. اینبار اما مثل اینكه قضیه جدیتر است و قرار شده جدیتر دنبال آن را بگیرند؛ اینبار، پای نیروی انتظامی و وزارت بهداشت و جواز كسب هم در میان است. راستی این دفعه به كجا ختم خواهد شد؟ دوباره راه خواهند افتاد یا راه نخواهند افتاد؟ یا ... تقریبا هم خود مصرفكنندگان و هم قهوهخانهچیها با ضرر داشتن اینجور چیزها موافقاند اما سیاستهای اجتماعی، بعضی وقتها ایجاب میكند كه انتخابها بین بد و بدتر باشد؛ همان چیزی كه خود صاحبان قهوهخانهها هم به آن اشاره میكنند. اگر بد است، پس تولید دخانیات و واردات آن چیست؟ اگر قرار است جمع شود، با بازار سیاه آن چه برخوردی خواهد شد؟ آیا برای تبعات این سیاست اجتماعی كه دارد اجرا میشود هم فكری شده است؟ شنیدن حرفهای یك طرف این دعوا ـ كه صاحبان قهوهخانهها و رستورانهای سنتی باشند و كافهچیها ـ هم میتواند (البته كمی) ما را به واقعیت نزدیكتر كند.چهار جا گفتیم كه خبرنگاریم، چهل جا هم نگفتیم و فقط پرسیدیم؛ همانطور كه مشتریها میپرسند. شاید بدشانسی ما بود كه مصاحبهشوندگانمان، بیشتر اهل همینجا بودند، شاید. فرحزاد سوت و كور است. البته به گفته یكی از رستوراندارها، شنبهشبهایش همیشه كم رونقتر از بقیه شبها بوده اما نه دیگر اینقدر.چند جایی میپرسیم، ندارند. یك جا را پیدا میكنیم اما به قیمت 5 هزار تومان و به شرط 45 دقیقه نشستن. 5 هزار تومان؟ عجب بازار سیاهی! «جمع شده، همه بستن دیگه. منم قرارداد اجاره دارم كه واستادم وگرنه كسی وانمیسته كه». یك نفر، هم مبلغ و هم شرط را قبول میكند و داخل میشود. بقیه هم همینطوریاند و حسابی دمغ. بعضی مغازهها و قهوهخانهها بستهاند. تعجب دارد؛ راسته فرحزاد و قهوهخانه بسته، آن هم اینموقع شب!؟ رستورانی را پیدا میكنیم و میرویم پایین. تختهایش خالی است. كسی كه او را به عنوان مسئول آنجا معرفی میكنند، برادر صاحب مغازه است (بعدا میفهمیم كه خودش هم جای دیگری توی همین فرحزاد رستوران دارد). البته غمی نیست، چرا كه یك عالم حرف برای گفتن دارد. بچه فرحزاد است و از قدیمیهای همین دور و برها. رستورانشان، از قبل هم قلیان نمیداده. اما بعضیها یادشان هست كه میداده. به رویش كه بیاوری، میگوید مال 3 سال پیش بوده. آقای برادر صاحب رستوران ـ كه حالا روزنامه خواندنش را كنار گذاشته ـ سر درددلاش باز میشود؛ حتی میگوید كه قلیان امشب تا 10 هزار تومان هم بالا كشیده! از غیربهداشتی بودن قلیان میگوید و ماجراهای دیگر؛ «كار خوبی است. ما كه كاسب اینجاییم، میگوییم خوب است. برای زن و بچه ما هم خوب است كه اینجا رفت و آمد میكنند. اجارههای كاذب و آلودگی و موارد اخلاقی و... را هم جمع میكند. هر كسی این كار را كرده، كار خوبی كرده». او از فضای فرهنگی و اجتماعی الان فرحزاد حسابی شاكی است. میگوید كه بیشتر كاسبهای اینجا، بچه خود فرحزاد نیستند و برایشان فرقی نمیكند. اما ظاهرا برای او فرق میكند كه بچه اینجاست و حسابی هم تعصب دارد به محل زندگیاش. مثل اینكه میخواهند اینجا را ببندند و به جایش كسب و كار دیگری راه بیندازند. مسئله اصلی او فضایی است كه فرحزاد برای این دور و اطراف ایجاد كرده. از موادفروشهایی كه پاتوقشان و محل قرارشان همین قهوهخانههاست میگوید، از مزاحمتهای كارگران همین قهوهخانهها برای زن و بچه مردم میگوید؛ «این دور و اطراف كلا وقفی است، زمینهای وقفی است؛ متعلق به امامحسین است.درست نیست با این وضعیت بیایند اینجا...». خلاصه اینكه به قول این دوستمان، این محله آبروی فرحزاد را برده است. كلی هم از رستوران خودش تعریف میكند كه سالم است و فضای سالمی هم دارد و این حرفها. البته میگوید كه نیازی به این كار هم نبود؛ راهحلش این بود كه با كلانتری و دادسرا هماهنگ میشد و كار به بازداشت و باطل كردن پروانه كسب میكشید، نه این چیزها. خلاصه اینكه از وضعیت آنجا دل پری دارد؛ «باید از نیروی انتظامی تقدیر كرد. از فرماندهاش باید مجسمه ساخت و زد توی شهر». نمیدانیم اسمش را بزنیم توی گزارش یا نه؛ «نه آقا، اسم نزن. اسم كه بزنی، میشم ابنملجم. بنویس یك بنده خدا». شماره بده، زنگ میزنم!از جلوی زورخانه شهدای فرحزاد رد میشویم. پارچهنوشتهای زدهاند و بابت این طرح، تشكری كردهاند. از صاحب رستورانی سراغ قلیان را میگیریم. جواب معلوم است. قیافه غمگرفتهای دارد. بعضی رستورانها، دم در كسی را گذاشتهاند تا آمار ماموران اماكن را بدهد. روش خیلی تابلویی را برای كارشان انتخاب كردهاند. جوانك خوشمشربی، هر كسی كه از آنجا رد میشود را دعوت میكند داخل و با روش عجیبی حرف میزند؛ بانمك صحبت میكند و مؤدبانه و البته هـمراه نـمـایش و تیكهانداختن؛ «یك خبر بد میخوام بدم، این لب خندانتان میدانم كه خشك خواهد شد؛ اماكن آمده. فرحزاد بدون قلیان نمیشه، ما هم به قیمت جانمان اینجا ایستادیم». میخواهد شام زوركی بدهد اما مشتری پیدا نمیشود مثل اینكه.«فكر كنم این بغلیمون داره، 10 تومنه». و این، آخرین راهنمایی و لطف او به عابرین است. سر از رستوران دیگری درمیآوریم و از قلیان سؤال میكنیم؛ «تا دیروز داشتیم؛ امروز اماكن اومد. تا 8 ـ7 روز دیگه احتمالا راه بیفته. این تلفن تماس ما، تماس بگیرین. اگه شما هم دوست دارین، شمارهتونرو به ما بدین تا تماس بگیریم». عجب فكری! دفترش را كه نگاه كنی، كلی شماره توی آن نوشته است. به محض اینكه آبها از آسیاب افتاد، تماس میگیرند با مشتریهایشان تا بیایند فرحزاد و به این رستوران.طبقه دوم رستورانی پر از دود است. دارند قلیان میكشند، دختر و پسر. یكی دو نفر آدرس یكی دو تا رستوران را میدهند كه برویم آنجا. «قلیونارو جمع كنن، همه كراكی میشن»؛ این را جوانكی میگوید كه همراه دوستانش دربهدر دنبال قلیان میگردد. بدون قلیان كسی نمیآید«ا ز صبح، یه دونه مشتری هم نداشتهام». باورش كمی سخت است. او فقط رستوران دارد و غذا میدهد اما مشتریهایش حسابی كم شدهاند. میگوید كه آمدند و آنها را كه قلیان داشتند، پلمپ كردند و بستند. میگوید كه كتبا گزارش كردند و 24ساعت مهلت دادند؛ «كلا مواد دخانی خوب نیست ولی كاسبیه دیگه. فرحزاد و اوین و دركه و دربند و... روی این چیزا میچرخه. نباشه كه خیلی ناجور میشه». اشاره میكند به رستورانهایی كه بستهاند و مشتری ندارند. او هم اشاره میكند كه یكی دم در بعضی جاها میایستد تا آمار بدهد؛ «خیلی دل و جرات دارن اما به ضررش نمیارزه». البته آنها زمستانها كمتر مشتری دارند اما به گفته او، با این اوصاف مشتریها به 20درصد خواهند رسید.رستوران بعدی، یك باغچه خانوادگی بزرگ است؛ جای باصفایی است. صاحباناش توی دفتر نشستهاند. 4 نفر توی دفتر نشستهاند. اینجا، فقط خانوادهها را راه میدهند، نه دختر و پسرها را. یكی از آن 4 نفر كه پیرتر از بقیه است، فكر میكند كه دولت، شعورش بیشتر از بقیه است و قانونش برای همه نفع دارد. بومی همینجاست. نگران دختر و پسرهایی است كه صبح زود، دنبال قلیان میآیند؛ نگران آیندهای است كه باید به دست آنها ساخته بشود؛ «كلا بد حركتی نكردهاند». میگوید كه 75 درصد مشتریهاشان كم شده اما راضی هستند. یكی دیگر از آن 4 نفر اما حرف و حدیثهایی دارد؛ «هیشكی راضی نیست. وقتی بنزین را سهمیهبندی میكنن و تو راه میمونی، میتونی راضی باشی؟ قانونی بود كه تصویب كردن و نمیشه كاریاش كرد.» او فكر میكند كه چقدر خوب است اگر قانون برای همه یكجور باشد، نه اینكه اینجا ندهند و جای دیگر بدهند و بشود یك بام و دو هوا. وقتی كه او دارد مالیات و عوارض و... میدهد، چرا مثل بقیه قلیان ندهد؛ «اگر قرار باشه یه ماه پلمپ شه، یه نامه بدن كه یه ماه پلمپ شده تا از من مالیات این یك ماه را نگیرن. مگه میبخشن این یه ماهرو؟ باید چارچوب خاص خودشرو داشته باشه. بالاخره همه كسب و كار اینجا رستورانه دیگه».... و بالاخره قلیان را پیدا میكنیم. طرف حسابی شاكی است؛ جواز كسب هم دارد. مثل اینكه اینجا هم آمده بودهاند؛ «فرحزاد اگه قلیون نداشته باشه، كسی نمییاد. طرف بغل خونهاش غذاشو میخوره دیگه». او هم كسی را گذاشته تا آمار بدهد. به قول خودش «دعا میكنیم كه خدا مواظب ما باشه. اگه اینجوری جلو بره، تعطیل میشه. طرحیه كه نمیشه كاریاش كرد». منبع: همشهری جوان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 631]