واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: اندیشه - دومین جلسه درسگفتارهایی از سعدی با حضور ضیاء موحد، عصر چهارشنبه در شهر کتاب مرکزی برگزار شد. موحد در این جلسه ابتدا به تاریخ پیدایش زبان و نظریات مربوط به این حوزه اشاره کرد و با تأکید بر اینکه اساس زبان بر مفهوم است بحث خود را پی گرفت. آنچه در پی میآید خلاصهای است از صحبتهای جذاب او در این جلسه. گروهی از منتقدان تأکید چامسکی بر زبان را دیدگاهی افراطی میدانند و میگویند اگر اشیا را در اختیار ما بگذارید ما زبان را میسازیم و به همین دلیل هم هست که صحبت از دستور زبان جهانی میشود، چون تمام اشیا ناگزیر از اسم هستند و هر اسم نیازمند یک صفت یا نسبتی با چیزی است و از اینجا زبان و گرامر زبان ایجاد میشود. اسم، صفت و نسبت اساس زبان است و حتی افعالی نظیر است و نیست و... نقشی نسبتاً زینتی ایفا میکنند چنان که در زبان عربی جملاتی همچون «زیدٌ قائماًْ» داریم که یک جمله کامل است و است و نیست هم ندارد. در ادبیات ژاپن شعر مهمی هست که میگوید:« آبی/ دود/ آتش اخطار/ استخوان سفید/ مردان». شاعر در این شعر با کمترین جملات و در ساختاری منسجم، کوتاه و فشرده ماجرایی را بازگو کرده که هم کامل است و هم عمیق. در دوران کودکی مفهوم کم است و به همین دلیل کودک با کثرت اشیا مواجه است، بچهای که مفهوم کلمه دارد هر رنگ سبزی را جدا میبیند چون اساساً نگاه کودک به جهان نگاه کشف است و به همین دلیل است که بعضی گفتهاند شعر زبان کودکان است. زبان علم سرشار از مفهوم است همانگونه که زبان فلسفه نیز با مفاهیم سر و کار دارد اما زبان شعر برخلاف این دو سعی در محسوس کردن معقولات دارد. الیوت گفته است شاعر در شعر معادلهای عینی برای ذهن پیدا میکند و اصلاً کار این است که مفاهیم انتزاعی را محسوس کند اهمیتی هم که زبان شعر دارد در انجام این رسالت است. شاعران در دوران روشنگری دست به عصیان زدند؛ عصیان در برابر سیطره نفوذناپذیر علم زبان مفهومی شعر را به سمت ملموستر شدن پیش برد و از این دوران به بعد تصویرسازی در مرکز شعر قرار گرفت. وقتی فرخزاد میگوید « اگر به خانه من آمدی/ برای من ای مهربان چراغ بیاور/ و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم»، دارد کار تازهای میکند و تمام حرفش را با استفاده از یک تصویر میزند. اینکه کسی بگوید برای من چراغ بیاور حرف معمول و مصطلحی است. اما به جز شاعران کسی نمیگوید برای من دریچه بیاورید و این یعنی استفاده از تصویر برای محسوس کردن امری معقول. بهره جستن از زبان احساس و به کار بردن تصویرهای محسوس در شعر قدیم ما نیز سابقه دارد، اما در شعر جدید و به خصوص در شعرهای فروغ فرخزاد این مسئله به اوج خودش میرسد و همین بزرگترین عامل استقبال از شعرا است. اما در مقایسهای میان سعدی و حافظ باید گفت؛ زبان سعدی در مقایسه با حافظ بسیار محسوستر است و چیزی مثل «ساکنان حرم سرو عفاف ملکوت» که تماماً مفهوم باشد در شعر سعدی یا بسیار کم است و یا اساساً وجود ندارد. تقریباً همه متفقاند که در غزل عاشقانه سرودن کسی به پای سعدی نمیرسد و این به دلیل نگاه ویژه سعدی به زبان است که آن را به شدت حسی میداند. سالها قبل یکی از ادبای اصفهان از من پرسید که چند سال دارم و وقتی گفتم در آستانه 40 سالگی هستم، گفت: حالا برو حافظ بخوان! این حرف اشاره ظریفی به تفاوت میان زبان سعدی و حافظ دارد. آسانیاب بودن زبان سعدی به این دلیل است که او زبان حس را به کار میگیرد و این کار را به صورتی انجام میدهد که از عهده کمتر کسی بر میآید و نمیتوان از آن تقلید کرد. زبان حافظ زبان مفهومی است. مفهوم را میتوان جایگزین کرد یعنی میتوان به جای شتاب کلمه سرعت را گذاشت اما زبان حسی سعدی غیرقابل تغییر است و نمیشود کلمه زخم را با جرأت عوض کرد. این است که تصرفات در دیوان سعدی برخلاف حافظ بسیار کم است. از طرف دیگر عاشقانههای سعدی از ابتدا تا انتها در یک حال و هواست و شور و شیدایی آن کم نمیشود اما حافظ کمتر غزلی دارد که از ابتدا تا انتهایش عاشقانه بماند او تقریباً در همه جا شور عاشقانهاش را در نیمه غزل رها میکند و به مسائل دیگر میپردازد. حافظ در میانه یک غزل به ناگاه از حال و هوای عاشقانه خارج میشود و به قول خودش «صنعت بسیار در عبارت» میکند، البته این مسئله چیزی از بزرگی او کم نمیکند و به اعتقاد من همان 100 غزل حافظانه کافی است که نام او را در ادبیات ما و جهان زنده نگه دارد. بزرگترین شاعران جهان که امروز ما در عظمتشان تردید نداریم 20-15 شعر کامل بیشتر ندارند و 100 شعر و غزل ناب رقم کمی نیست که بتوان از آن صرفنظر کرد. منظور من هم این نیست که او را در مرتبه فروتری از سعدی قرار بدهیم قصد من تنها بیان تفاوتهای این دو است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 837]