واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: کتاب - فارس نوشت: «جورج واکر بوش»، رییس جمهور پیشین آمریکا از جمله شخصیتهایی است که در زمان وی و بعضاً بهواسطه خودش اتفاقات بسیار مهمی در عرصه جهان بهوقوع پیوست. شاید حوادث 11 سپتامبر مهمترین این اتفاقات باشد که خود بعدا منشأ تحولات بسیار مهمی در عرصه بینالمللی از جمله دو جنگ در منطقه خاورمیانه شد. این تحولات و شخصیت خود بوش که عده بسیار زیادی او را مستحق ریاست جمهوری آمریکا نمیدانستند و بهعلاوه نفرت زیادی که در افکار عمومی جهان در زمان وی از آمریکا بهوجود آمد، سبب شد تا خبرگزاری فارس دست به ترجمه و انتشار خاطرات او بزند. بههرحال این کتاب، بیان مسایل از نگاه بوش است و طبعاً تمام آن مورد قبول نخواهد بود ولی شخصیت بوش و خاطرات وی میتواند از جمله اسنادی باشد که به محققان و مخاطبان علاقهمند به این حوزه کمک فراوانی کند. قسمت چهل و چهارم از متن کامل خاطرات جورج واکر بوش به خوانندگان محترم تقدیم می شود: *بعد از سخنرانی برای ملت با تیم امنیت ملی جلسه گذاشتم بعد از سخنرانی، به مرکز عملیات اضطراری ریاست جمهوری [PEOC] رفتم تا با تیم امنیت ملی خود دیدار کنم. میخواستم که سریعاً خود را به تازهترین تحولات برسانم و واکنشی که میبایست روز بعد از آن نشان دهم را طرحریزی کنم. به اعضای تیم امنیت ملی گفتم که با این اتفاقات وظیفهای بر دوش ما نهاده شده که هیچ یک از ما فکرش را هم نمیکردیم یا انتظارش را نداشتیم. اما کشور برای نیل به آن به پا خواهد خاست. گفتم: آزادی و عدالت پیروز خواهند شد. *جلسه تا 10 شب طول کشید، تمام روز سرپا بودم و میبایست خوب میخوابیدم نشست ساعت حدود 10 شب تمام شد. من از اول بامداد سرپا بودم و تمام روز را با تمام شتاب کار کرده بودم. "کارل تراسکات " رئیس یگان حفاظت ریاست جمهوری به ما گفت که بهتر است در اتاق کوچکی که خارج از اتاق کنفرانس قرار دارد، بخوابیم. آن سوی دیوار کابین کوچکی با تختی تاشو قرار داشت. به نظر میرسید که خود «هری ترومن» [رئیس جمهوری اسبق آمریکا] آن تخت را آنجا قرار داده است. میتوانستم تصور کنم که تمام شب بیخوابی خواهم کشید و با تشک و میلههای محافظ تخت کلنجار خواهم رفت. فردا میبایست تصمیمات مهمی میگرفتم و لازم بود که خوب بخوابم تا بتوانم خوب فکر کنم. به کارل گفتم که «هیچ جور نمیتوانم اینجا بخوابم».او میدانست که من کوتاه نخواهم آمد و بعد ادامه داد: در اقامتگاه بخوابید. اگر مشکلی پیش آمد ما به سرعت خودمان را به شما میرسانیم. *خواب به چشمم نمیآمد مرتب تصاویر آن روز پیش چشمم بود به این راحتی خوابم نمیبرد. ذهنم همه تصاویر آن روز را مرور میکرد. هواپیماهایی که به ساختمانها میخوردند و برجهایی که فرو میریختند. پنتاگون را در آتش میدیدیم. به احساس درد و رنجی فکر میکردم که بسیاری از خانوادهها داشتند. من همچنین به دلاوریهای مردم فکر کردم. دلاوری خدمه پروازی هواپیماهای ربوده شدهای که با آرامش به سوپروایزهای پرواز میگفتند که وضعیتشان چیست و دلاوری نخستین کسانی که خود را سریعاً به سمت شعلههای مهیب مرکز تجارت جهانی و پنتاگون رساندند تا کمک کنند. *تقریبا در چرت بودم که یکی آمد و فریاد زد: به کاخ سفید حمله شده! داشت چرتم میگرفت که سایه مردی را پشت در اتاق خواب دیدم. به سختی نفس نفس میزد و فریاد میزد: آقای رئیس جمهوری! آقای رئیس جمهور! به کاخ سفید حمله شده، بیایید برویم!به لورا گفتم که باید بجنبیم. او آن قدر وقت نداشت که لنز چشمی خود را بردارد از این رو خودش را به من چسباند. جامهاش را گرفتم و او را در یک بازویم و در بازوی دیگرم «بارنی» سگ خانگی اسکاتلندیمان را جا دادم. بعد از «اسپات» سگ پشمالو از نژاد اسپرینگر انگلیسی خودمان را صدا کردم تا دنبال ما بیاید. پابرهنه بودم و یک شورت به تن داشتم و یک تیشرت. میبایست در یک چشم به هم زدن آماده میشدیم. *روز 11 سپتامبر با فرار من از حمله احتمالی به کاخ سفید تمام شد مامورین مخفی ما را به سرعت از اقامتگاه خارج و به پناهگاه زیرزمینی بردند. همین که وارد تونل شدیم، صدای بسته شدن محکم دری سنگین و صدای چرخش سریع قفل را شنیدم. مامورین ما را با عجله به اتاق دیگری بردند و به انتهای راهروی آخر رفتیم و از افرادی که بیرون مستقر بودند، گذشته و وارد مرکز عملیات اضطراری شدیم. چند دقیقه بعد یکی از سربازها به اتاق کنفرانس مرکز آمده و حقیقت امر را به ما گفت: آقای رئیس جمهور! یکی از هواپیماهای خودی بود. معلوم شد که یک هواپیمای اف-16 هنگام رهگیری سیگنالی اشتباه تا سطح رودخانه «پوتومک» پایین آمده بود. روزی که با دویدن در زمین گلف شروع شده بود با دویدن به سمت پناهگاه و فرار از حمله احتمالی به کاخ سفید خاتمه یافت. *دوره ریاست جمهوری من معطوف مقوله جنگ شد وقتی که روز 12 سپتامبر از خواب بیدار شدم، آمریکا به کشوری متفاوت از قبل بدل شده بود. همه هواپیماهای تجارتی از پرواز منع شده بودند. خودروهای زرهی در خیابانهای واشنگتن در حال گشت بودند. یکی از ضلعهای ساختمان پنتاگون با خاک یکسان شده بود. بازار بورس نیویورک بسته شده بود و دیگر اثری از برجهای دوقلوی نیویورک نبود. تمرکز دوره ریاست جمهوری من که خودم انتظار داشتم بر سیاست داخلی متمرکز باشد، اکنون به مقوله جنگ معطوف شده بود. تغییرات آن روز نشان داد که سرنوشت تا چه حد سریع میتواند عوض شود و وظایفی که یک رئیس جمهور با آن مواجه است تا چه اندازه غیرمنتظره است. *همه به گونهای رفتار میکردند که گویی حتماً حمله دیگری در راه است روحیه و روان ملت متزلزل شده بود. خانوادههای آمریکایی ماسکهای ضدشیمیایی و بطریهای آب انبار میکردند. برخی از مردم نیز از شهرها به اطراف و حومه شهرها فرار کردند از ترس این که مبادا ساختمانهای مرکزی شهر هدف حمله قرار گیرد. دیگر افرادی که کارشان در آسمانخراشها بود، نمیتوانستند خود را راضی کنند به کارهای خویش بازگردند. بسیاری از آدمها برای چندین هفته و چندین ماه از سوار شدن بر هواپیما خودداری میکردند. به نظر میرسید، همه مطمئن هستند، حمله دیگری در کار است. خانوادهام در آن روزهای سخت امتحان کمک حالم بودند هیچ کتاب و راهنمایی درباره نحوه آرام کردن ملتی که از دشمنی ناشناس زخم خورده، نوشته نشده بود. تکیه من به معلومات و زمینههای قبلی بود. خوشبینی من که خاص مردمان غرب تگزاس است به من کمک کرد که اطمینان خود را باز یابم. برخی از اوقات نیز خیلی تند و صریح حرف میزدم. یکی از آنها موقعی بود که میگفتم بن لادن را "زنده یا مرده " میخواهم. افرادی که در آن روزهای آزمون در کنارم بودند، خیلی کمک حالم بودند. تیم کاخ سفید بسیار ثابت قدم و روحیهبخش بودند. لورا همچون کوهی از استواری و عشق بود. برادرم ماروین و خواهرم "دورو " که هر دو در منطقه واشنگتن زندگی میکردند، بارها به ما سرزدند. مادر و پدر نیز به طور مرتب از ما حمایت میکردند. خانوادهام تلاش داشتند به من آرامش داده و ذهن من را از فشارها پاک کنند. *تدوین سه هدف کوتاه مدت برای روزهای بعد از حمله 11 سپتامبر من همچنین بخاطر ایمانم و مطالعه تاریخ، قوت قلب داشتم. خواندن انجیل به من آرامش خاطر میداد. کتابی که «آبراهام لینکلن» آن را «بهترین هدیه خدا به بشر» توصیف کرده است. من به اراده و شفافیت اخلاقی آبراهام لینکلن احترام میگذاشتم. او میگفت: «نزاع میان آزادی و ستم موضوعی است که تنها در جنگ میتوان آن را آزمود و بعد از پیروزی نسبت به هر یک نظر داد». به نظرم جنگ با تروریسم نیز همینطور است. من سه هدف را برای روزهایی اولیه بعد از آن حملات تدوین کردم. اول این که مانع از حمله مجدد تروریستها شویم. دوم این که برای آمریکا و دنیا روشن سازیم که ما وارد نوع جدیدی از جنگ شدهایم. و سوم این که به احیای مناطق تحت تاثیر از حملات کمک کرده و اطمینان دهیم که تروریستها نخواهند توانست که کشور را به تعطیلی کشانده و جامعه ما را دچار چنددستگی کنند. *تونی بلر گفت که صد در صد در جنگ با تروریسم در کنار آمریکا است در 12 سپتامبر طبق ساعات عادی و حدود 7 صبح به دفتر ریاست جمهوری رفتم. اولین دستوری که دادم این بود که به تماس همه رهبران دنیا که تماس گرفته بودند تا مراتب همدردی خود را با آمریکا ابراز کنند، پاسخ دهیم. نخستین تماسم با «تونی بلر» نخستوزیر انگلستان بود. تونی حرف خود را با این جمله شروع کرد که «شوکه شده» و این که در جنگ با تروریسم «صد در صد» در کنار آمریکا خواهد ایستاد. هیچ ابهامی در کلامش نبود. این مکالمه به شکلگیری نزدیکترین روابطی که میتوانستم با یکی از رهبران دنیا داشته باشم، کمک کرد. با گذشت سالها و سختتر شدن تصمیمات دوره جنگ، برخی از همپیمانان ما تزلزل نشان دادند اما تونی بلر هرگز این کار را نکرد. *همدردی بسیاری از رهبران کشورهای جهان با آمریکا هر یک از رهبرانی که با من تماس میگرفتند حمایت خود را ابراز میداشتند. «ژان کرتین» نخستوزیر وقت کانادا در یک جمله ساده حمایت خود را اعلام کرد و گفت که «ما در کنارتان هستیم». این تعهدی بود که شهروندان کانادایی قبل از آن نیز داده بودند. آنها از هزاران آمریکایی سرگردان بعد از این که [در 11 سپتامبر] مسیر پرواز هواپیماهایشان به سمت کانادا تغییر یافته بود، مهماننوازی کرده بودند. «سیلویو برلوسکونی» نخستوزیر ایتالیا نیز به من گفت که «مثل یک پسر بچه گریه کرده و نمیتوانست جلوی اشکهای خود را بگیرد» و قول همکاری داد. «جیانگ زمین» رئیس جمهور چین، «گرهارد شرودر» صدراعظم آلمان، «ژاک شیراک» فرانسوی نیز قول دادند هر موقع بتوانند به آمریکا کمک میکنند. «جونیچیرو کویزومی» نخست وزیر کشوری که در حمله به پرل هاربر به آمریکا ضربه زده بودند، گفت که «حمله 11 سپتامبر تنها یک حمله به ایالات متحده آمریکا نبود بلکه حمله به آزادی و دموکراسی بود». *شکل گیری ائتلاف ارادهها در جنگ با تروریسم برای نخستین بار در تاریخ چهل و دو ساله سازمان پیمان آتلانتیک شمالی [ناتو] همه اعضای این پیمان رای به تایید مجدد ماده پنجم از منشور این پیمان دادند که در آن آمده است: «حمله به یک عضو به منزله حمله به همه اعضاء است». ائتلاف ارادهها در جنگ با تروریسم در حال شکل گیری بود. و حداقل در آن زمان و عجالتاً همه تمایل داشتند که به آن ائتلاف بپیوندند. 6060
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 475]