واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > دانش، مهرزاد - درباره هجمه های رسانه ای علیه فرهادی این روزها در بسیاری از رسانه ها و نشریاتی که نویسندگانشان از دریچه سیاست به هر پدیده ای می نگرند، نکات نامطلوبی درباره اصغر فرهادی درج می شود که بیش از آن که حکایت از مثلا نقدی منفی در مورد فیلم هایش داشته باشد، نوعی هجمه علیه شخص و شخصیت خود او را تداعی می کند. عباراتی که این قبیل سیاست بازها درباره فرهادی به کار می برند عمدتا شامل تهمت ها و دروغ پردازی هایی است که از فرط تکرار و گسترش دارد تبدیل به موتیفی ثابت در فضای رسانه ای این قبیل جریان ها می شود. اگر جزو پیگیران جدی اخبار فرهنگی در روزهای اخیر بوده اید، لابد به صحبت هایی که به نقل از فرهادی در پاریس هنگام اکران فیلمش در بسیاری از سایت ها و ارگان های رسانه ای درج شده است برخورده اید که در آن ها به شکل صریحی از جنبش سبز حمایت شده است و شمایلی از فرهادی به دست داده است که بیش از هویت هنرمندی اش، گویی کنشگری سیاسی است که سال ها در حال مبارزه با سیستم بوده است. آن ها که فرهادی را چه از نزدیک و چه حتی از طریق فیلم ها و یا گفت و گوهایش می شناسند نیک می دانند که او اصلا اهل این جور برنامه ها نیست و هرگز در مسیرهای هنری اش، سراغ جنجال برانگیزی های این چنینی نرفته است و لحن ادبیاتی که در آن گزارش جعلی به کار رفته است، اصلا با منش و شخصیت فرهادی سازگار نیست. او حتی درباره تفسیر صریح ایده های آثارش هم امتناع می کند چه رسد به آن که عقاید سیاسی خود را به سبک سخنران های ژورنالیستی تبلیغ کند. دروغ ها منحصر به همین گزارش نیست. طرح مکرر مسأله مهاجرت او به خارج که دروغی بیش نیست و خودش هم بارها در مورد آن توضیح داده (ولی طرفه این که دروغ پردازان همچنان وقیحانه روی این مسأله کذب مانور می دهند) ویا خبر تبدیل موسسه آموزشی کارنامه به محفلی ضدانقلابی توسط او ( در هفته نامه ای خواندم که او در این موسسه صریحا و صرفا افرادی را که با نظام زاویه دارند به هنرآموزی می پذیرد!) از جمله اخبار دروغین دیگری است که واقعا معلوم نیست این رسانه های «خودعلیه السلام انگار» با آن همه ادعا و شعار درباره دین و دیانت چگونه به سادگی و سهولت اطلاعات ناصواب در اختیار مخاطبان خود می گذارند. شیوه دومی که این جریان ها در پیش گرفته اند، معرفی فرهادی به عنوان فردی ضدخانواده است که به القای ناامیدی و یأس پراکنی می پردازد. بنیاد این استدلال روی فیلم های او قرار گرفته است؛ به ویژه جدایی نادر از سیمین که در آن داستان با تلخی شدیدی به فرجام می رسد: زوج اصلی قصه از هم جدا می شوند و هر شیوه ای که برای بهبود اوضاع می شد در نظر گرفت ظاهرا به بن بست می رسد. در تلخ بودن این درام شکی نیست؛ اما مهم این جا است که هر تلخی ای لزوما به نومیدی و یأس و سیاه نمایی منجر نمی شود. تلخی فیلم فرهادی از جنس هشدار است. اگر چنین نبود پس از تماشای فیلم دیگر نیازی نبود بدان بیندیشیم. آدم های فیلم از موقعیتی که در آن گرفتار آمده اند ناخرسندند. از دروغی که می گویند کلافه و شرمسارند. این شرم و ناخرسندی حکایت از شرافتی پنهان دارد که در تاروپود اثر تنیده شده است. فیلم اگر قرار بود مبلغ و مروج دروغ باشد دیگر روی این شرم ها تأکید نمی کرد. در تعجبم که این ایرادبگیرها چگونه زیبایی های فیلم را نمی بینند. سرسختی راضیه در حفظ شرافت خانواده اش بر اساس باورهایش از زیباترین نمودهای این اثر است. عزیمت مجدد خانم معلم به دادسرا برای پس گرفتن شهادتش از دیگر جلوه های شرافتی جاری در این فیلم است. نگاه های نگران و خاموش پدر به پیرامون خود نیز همین طور. انصراف نادر از شکایتش برای آسیب های احتمالی به پدرش از راضیه به همچنین. یأس و نامیدی یعنی بی اعتقادی به هر نوع تکیه گاهی. اما در این جا نفس اصرار آدم ها برای اثبات شرافتشان خود بزرگ ترین نقطه اتکا است. و از همه مهم تر، پایانی که فرهادی برای فیلمش تدارک دیده و پاسخ دخترک را در برابر قاضی دادگاه نشان نمی دهد، خود نمودی از دعوت به مشارکت فرهادی از مخاطبان فیلمش برای اندیشیدن در مورد فرجام داستان است. غوغاسالاران دائما در بوق رسانه ای خود چنین می دمند که فرهادی خواسته نشان دهد راهی جز مهاجرت از ایران باقی نمانده است. در حالی که این نوع پایان بندی می تواند گزینه های مختلفی ( ماندن نزد پدر، رفتن با مادر، و حتی گزینه هایی دیگر مثل زندگی با مادربزرگ و پدربزرگ و...) را در بر داشته باشد و اتفاقا هر کس بنا بر منش و دیدگاه خودش یکی از این گزینه ها را برداشت خواهد کرد و جالب این که مدعیان خودشان ظاهرا بیش از هر کس ایران را غیرقابل زیست می انگارند که چنین نتیجه قطعی ای از اثر گرفته اند! من در این موج سهمگین انگ زنی به فرهادی حسن نیتی نمی بینم. ای کاش درد این آقایان واقعا اخلاق و دین بود. اصرار و تکرار بر دروغ ها منافات بر ادعای دین ورزی این حضرات دارد. فرهادی اکنون برای این جریان ها ابزاری است تا با حمله به او در واقع وجهه کسانی را مخدوش سازند که در جایگاه مدیران سینمایی کشور نشسته اند. دعوا سر لحاف ملا است. همان طور که با بزرگ نمایی نمایش هداگابلر و یا مانور روی ایده ناشران برانداز بخش های دیگری از این دعوا در ماه های قبل شکل گرفته بود تا لایه های دیگری از مدیریت فرهنگی به چالش کشیده شود. در این جنگ مبتذل قدرت، متأسفانه وجهه و حیثیت سرمایه های فرهنگی ما نظیر فرهادی دارد به بازی گرفته می شود. البته نقش برخی جریان های سیاسی ای که ظاهرا در دفاع از فرهادی به ترویج و تبلیغ مانیفست های سیاسی شان پرداختند و کار را به دوقطبی کردن برخی ساحت های سینمایی – مثل تحریم نابخردانه سیاسی اخراجی ها3 به اسم دفاع از فیلم فرهادی – سوق دادند، کمتر از این لایه های مهاجم نبود. در این فضای آلوده، واکنش ما سینمایی نویسان مستقل در دفاع از هویت سینمایی و هنری و غیرسیاسی اصغر فرهادی، کمترین سهمی است که می توانیم در قبال لذت های فراوانی که از آثارش برده ایم داشته باشیم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 513]