تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خداوند عزوجل مى فرمايد: هيچ مخلوقى نيست كه به غير من پناه ببرد، مگر اين كه دستش را...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816367828




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

چرا پیش نمی رویم؟


واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: چرا پیش نمی رویم؟ یافتن درد ، جست وجوی درمان

عصرایران؛ جعفر محمدی- "کارگران ژاپنی در تهران مشغول به کار هستند"؛ زیرنویس عکسی است که در سالهای نه چندان دور، در یکی از روزنامه های ایران چاپ شده بود... اما چرخ روزگار چرخید و چرخید و کار به جایی رسید که همان ژاپنی ها، برای پذیرش کارگران ایرانی، هزار شرط و شروط می گذارند. ژاپن اما، تنها کشوری نیست که در مسابقه توسعه، از ما سبقت گرفته است. زمانی که ایرانی ها در کارخانه ایران ناسیونال در کار تولید و مونتاژ پیکان بودند، کره ای ها در کارخانه "کیا" دلشان به تولید دوچرخه خوش بود و اتفاقا دوچرخه های "کیا" گذرشان به ایران هم افتاد و بخشی از دوران کودکی من نیز در آرزوی داشتن یکی از همین دوچرخه ها سپری شد. اینک اما، همان کره و همان "کیا"، خودروهایی می سازد که وقتی در خوردوی سمند وطنی ام، یکی از آنها را می بینم، به یاد می آورم که کره ای ها هم از ما سبقت گرفتند؛ می گویند سود خالص دو شرکت ال جی و سامسونگ کره جنوبی از کل فروش نفت ایران هم بالاتر است. چند روز پیش هم که مراسم باشکوه المپیک پکن را تماشا می کردم، در میان آن همه عظمت و زیبایی که محصول شگفت انگیزی از هنر و فناوری و نظم بود، به این می اندیشیدم که تا همین 30 سال پیش، چین هم حرفی برای گفتن نداشت؛ کشوری بود فقیر، دور از فناوری، پرجمعیت و هر لحظه در آستانه انفجار و مصیبت.جالب است، چینی ها سه چهار دهه پیش، حتی یک کیلومتر اتوبان هم نداشتند و اینک یکی از بزرگترین شبکه های بزرگراهی دنیا متعلق به چین است. در صفحه اقتصادی روزنامه ای که اکنون روی میزم قرار دارد نیز این تیتر نظرم را جلب می کند: "رشد اقتصاد چین در نیمه نخست 2008 به عدد 10 و چهار دهم درصد رسید." چین بدبخت دیروز، امروز به جایی رسیده که از سوزن خیاطی تا ماهواره را می سازد و ما هم دلمان خوش است که از درون لپ لپ هایی که برای بچه هایمان می خریم، کدام یک از اسباب بازی های چینی درمی آید؟! امروز چین در داخل مرزهایش نیست. وسعتی است به اندازه همه دنیا؛ باور ندارید ببینید در خانه یا دفترتان چقدر جنس چینی وجود دارد و از جمله درون کیس همین رایانه ای که با آن این مطلب را باز کرده اید! مالزی هم ماجرای کمابیش مشابهی دارد. بیست و اندی سال پیش که دکتر ماهاتیر محمد ، مطب اش را به قصد دفتر نخست وزیری ترک کرد، تابلوی کوچکی بر در مطب اش نصب کرد که روی آن نوشته شده بود: "دکتر برای معالجه به کشورش رفته است. او به زودی برمی گردد." و به زودی هم برگشت زیرا رساندن کشوری که بسیاری از مردمانش بالای درخت ها زندگی می کردند به آنجایی که هم اکنون هست، در 25 سال، کار آسانی نبود ولی مالزیایی ها و معمار کشور نوین شان، توانستند. امارات متحده عربی هم نمونه ای دیگر است. امارات هر چند کشوری صنعتی و دارای فناوری های خاص خود نیست اما دولتمردانش توانستند در کوتاه زمانی، آن را از یک صحرای لم یزرع به یکی از مراکز بزرگ تجاری - توریستی جهان تبدیل کنند. یکی از ایرانیانی که از دهها سال پیش در دوبی قهوه خانه داشت و اینک نیز دارد، تعریف می کرد که 35-30 سال پیش، اهالی دوبی کنار ساحل می ایستادند، دستهایشان را بر روی پیشانی، سایه بان چشمانشان می کردند و به دریا می نگریستند تا ببینند لنج های ایرانی، کی از راه می رسند تا برایشان آب شیرین بیاورند! ولی امروز...! ادامه دادن این فهرست و افزودن نام کشورهای دیگری مثل هند، ترکیه، سنگاپور و ... چیزی جز حسرت افزایی به دنبال نخواهد داشت ولی این سوال همچنان بی پاسخ مانده است که چرا ما نتوانسته ایم به جایگاهی که شایسته مان هست برسیم؟ پاسخ به این پرسش راهبردی، قطعا در یک نوشتار و از یک زاویه دید میسر نخواهد بود اما تلاش می کنم، آنچه به نظرم "مهمترین مانع" است را مختصروار مورد اشاره قرار دهم تا فتح بابی باشد برای ادامه بحث و البته بسیار خرسند خواهم شد چنانچه کاربران عصرایران چه در ایران و چه در سایر نقاط جهان، زوایای دیگری بگشایند و با مقالات و یادداشت های خود، به پیشبرد این "بحث ملی" کمک کنند. به نظر می رسد بزرگترین و ریشه ای ترین عاملی که باعث شده است به جایی که باید ، نرسیم، این است که هنوز تکلیف مان را روشن نکرده ایم و هنوز اجماعی بر سر مقصد حاصل نشده است. ما هنوز در بحث های کلان و تئوریک گرفتار مناظره و مجادله ایم. هنوز بر سر این دعواست که اقتصاد مان چه الگویی را پیشه کند. یک روز سخن از آزادسازی آن به میان می آید و روزی دیگر و در دولتی دیگر در همین نظام، شاهد افزایش تصدی گری دولت هستیم. هنوز در تعریف جمهوریت و اسلامیت نظام، بحث و جدل ادامه دارد. درباره نقش و میزان مداخله حکومت در شوون فردی افراد نیز اختلاف نظر فراوان است و صاحب هر دیدگاهی که قدرت را به دست گیرد در زمان تصدی اش، بر منش خویش می رود و بعد از مدتی که دیگری بر مسند قدرت می نشیند، راهی دیگر در پیش می گیرد. در سایر حوزه ها نیز همین وضعیت حاکم است. روزی در این کشور یک اثر سینمایی منتقد و نیش دار بر روی پرده سینما می رود و روزی دیگر، فیلمی ملایم تر از آن، توقیف می شود و همه حیران می مانند که بالاخره چه قاعده ای حاکم است! یا از یک سو در این کشور، سخن از نظام فدرالی و شبه فدرالی به میان می آید و حتی از طرح تقسیم کشور به 10 استان بزرگ و تفویض اختیارات حکومت مرکزی به آنها سخن گفته می شود و در همان حال می بینیم نه تنها استان ها در 10 منطقه تجمیع نشدند، بلکه به استان های کوچکتر نیز تقسیم شدند. خلاصه مطلب آنکه هنوز نمی دانیم قرار است کجا برویم. مثل ما، مثل اعضای خانواده ای است که برای تعطیلات تابستانی شان، فقط این را می دانند که می خواهند به سفر بروند (درست مانند ما که فقط می دانیم می خواهیم پیشرفت کنیم) اما درباره مقصد اختلاف دارند. یکی کیش را پیشنهاد می کند در جنوب و دیگری انزلی را در شمال. یکی از سر ایمان، سفر مشهد را پیشنهاد می کند و آن دیگری سواحل دریای آنتالیا را خواهان است و سرانجام، فرمان خودرو، به دست یکی می افتد و او راهی غرب می شود و چند کیلومتر آن سوتر، آن دیگری که سفر به شرق را پیشنهاد کرده بود، کنترل خودرو را به دست می گیرد و آن را در جهت معکوس هدایت می کند. ساعتی بعد، این خودرو رو به جنوب حرکت می کند و ساعاتی دیگر در مسیر شمال است و این قصه همچنان ادامه دارد...! بدیهی است که اعضای این خانواده، برغم آنکه کیلومترها رانندگی کرده اند و متحمل هزینه های سفر شده اند و بارها در پمپ بنزین ها پول بنزین داده اند، هرگز به جایی نمی رسند و حال آنکه اگر تصمیم جمعی بر آن می شد که مثلا به شیراز بروند، ولو آنکه برخی قلبا مایل به این مقصد نبوده باشند، می توانستند بالاخره به جایی برسند و روزگاری را خوش باشند.اما در کشورهای پیشرفته ، این اجماع و تفاهم بر سر اصول و کلیات و غایت ، حاصل شده است و البته این مهم ، جز از رهگذر تفاهم و اغماض صاحبان سلائق و علایق مختلف پدید نیامده است .از این روست که به عنوان مثال در رقابت های انتخاباتی این کشورها می بینید که رقیبان ، نه بر سر تعریف آزادی و رابطه مردم با حکومت ، که درباره یک اختلاف نیم درصدی در حوزه مالیات بر صنایع با یکدیگر مناظره می کنند.آنها ، مقصد سفر را تعیین کرده اند و اینک در مسیری که همه بر روی آن اتفاق نظر دارند، فقط بر سر این بحث می کنند که با چه سرعتی حرکت کنند یا در کدام رستوران بین راهی توقف نمایند و یا حداکثر این که فلان مسیر را با هواپیما طی کنند یا با قطار؟دقیقاً به همین دلیل است که خودروی آنها ، با طی مسافتی کوتاه تر و مصرف سوخت کمتر به مقصدهای پی در پی اش می رسد ولی خودروی ما ، همچنان در حیرانی خود ، گاه عبور از یک مسیر را بارها و بارها تکرار می کند.اما چرا تفاهم بر سر غایت ، در کشور ما بر قرار نمی شود؟ شاید ، پاسخ این سوال را بتوان در ویژگی نه چندان جالب بسیاری از ما ایرانی ها سراغ گرفت ، در این که خیلی از ما ، خود را عقل کل می دانیم و بدتر از آن ، می پنداریم که رسالتی بزرگ به نام رهانیدن بقیه ( که عقل کل نیستند) از جهالت داریم و باز بدتر از این یکی هم این است که اهل انعطاف و سر تسلیم فرود آوردن در مقابل حرف حق دیگران نیستیم ؛ این یک جمله غریب در فرهنگ ماست: حرف های شما مرا متقاعد کرد ، من از باور قبلی ام ، عدول کردم!بی هیچ تعارفی باید گفت تا این خصیصه ها ، در ما وجود دارد ، نه تفاهمی درباره مقصد به دست خواهد آمد و نه طبیعتاً توافقی درباره نحوه رسیدن به آن و جزئیات این سفر جمعی! عصرایران منتظر یادداشت های کاربران فرهیخته خود برای پاسخ به این پرسش راهبردی است که چرا آن گونه که باید و شاید ، پیش نمی رویم و چه باید کرد؟بدیهی است نوشتارهایی که با توجه به "واقعیت های موجود" قابل انتشار هستند ، در معرض مطالعه و قضاوت عموم قرار خواهند گرفت .شاید این ، کمترین کاری باشد که می توانیم برای میهن انجام دهیم: «یافتن درد ، جستجوی درمان» جعفر محمدی - سردبیر





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 351]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن