تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 3 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):مؤمن كم خوراك است و منافق پرخور.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1843627703




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خطیب جمعه های غربت و درد!


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > رجایی، غلامعلی  - این نوشته ادای دینی به آیت الله مجاهد، غلامحسین جمی است. این نوشته ادای دینی به آیت الله مجاهد ،غلامحسین جمی است. نماینده امام و امام جمعه آبادان. که اینک در قبرستان مملو از نور وادی السلام نجف درچند صدمتری مرقد مولایم امیرالمومنین علی (ع) که آرمیدن در آنجا آرزوی من است و خدا کند به لطف حضرت حیدر برآورده شود در قبری نورانی آرمیده است.  راست می­گویند که زمان، برای درک بعضی حوادث و شناخت بعضی از شخصیتها خود یک حجاب بزرگ است که تا سپری نشود پرده از روی برخی حوادث وچهره ها کنار نمی­رود! در مراسم امروز که در سالن مسجد ولی­عصر که دو سال پیش با بر و بچه­های قدیمی و پیشکسوت جنگ در آن از آقای جمی  که بر روی ویلچری نشسته بود و سخنی نمی­گفت تقدیر کرده بودیم شنیدم که آیت الله سیستانی، گفته است که در زمان اوج اختناق رژیم بعث عراق- که گوش دادن به رادیو ایران مجازات زندان و مرگ داشت - خطبه­های نماز جمعه آبادان به امامت آیت الله جمی را گوش می­داده است. در مراسم امروز، که دومین سالگرد بزرگداشت ارتحال آیت الله جمی بود و بسیاری از خوزستانی­ها وبوشهری­ها و بر و بچه­های غیر خوزستانی اما قدیمی جنگ در آن شرکت داشتند برادرفاضل، فروتن ودانای رزمنده ام سردار دکتر حسین علایی درباره جمی بگونه­ای سخن گفت که به کسی که در کنارم نشسته بود، گفتم سخن همین بود که این مرد گفت! ودیگر پس ازاین سخنرانی وسخنان، جای صحبتی برای کسی نمی­ماند و نماند!  سردار علایی برخی از مطالبش را به کتاب " نوشتم تا بماند" مرحوم جمی ربط می­داد که برادر ارجمندم آقا محسن کاظمی در فاصله کوتاهی قبل از ارتحال جمی نوشت و با دقت تمام یادداشتها و روز نوشت­های او را به صورت کتابی درآورد. کتابی که بی­شک یکی از منابع مهمی است که پژوهشگران جنگ می­توانند درباره روزها وماه­های نخست جنگ وغربت مردان خمینی به آن مراجعه کنند. به گمان من بعنوان یک دانش آموخته تاریخ همین نکته در شناخت منزلت وعظمت جمی کافی است تا دانسته شود درآن شرایط سخت غربت و درد ورنج و بی­یاوری رزمندگان خمینی و عربده کشی­های ارتش کاملا آماده تهاجم بعث از سال 58! - که جمی و هر کس که درآبادان در زیر آتش گلوله­های توپ و خمپاره مانده بود سختی آن روزها را می­داند-  نوشتن این روز نوشت­ها چه قدر و قیمتی دارد. این کار در آن شرایط سخت که فرد حتی امیدی به زنده ماندن خود در لحظات بعد را ندارد حتی از کارکشته­های تاریخ بر نمی­آید چه رسد به یک پیرمردی که در اوج هنگامه خون و آتش همه نگاه­ها و از جمله نگاه تیزبین حضرت خمینی به او و وخطبه­های مردانه­اش دوخته شده بود. در  شهرهای نزدیک به جنگ  مانند دزفول واهواز و...این همه نماز جمعه خوانده می­شد اما امام از خطبه­های جمی سراغ می­گرفت. اگر یک هفته این چریک پیر که قلب یک جوان در سینه­اش می­طپید به دلیل سفر به تهران یا.. برای پیگیری رفع مشکلات شهر،خطبه نمی­خواند امام از او علت این عدم حضورش را می­پرسید.  سردار قدر ناشناخته جنگ و مظلوم این روزها دکتر محسن رضایی در سخنان کوتاهی که در پایان این مراسم ایراد کرد و پس از آن  باشتاب به نماز جمعه رفت به نکته ناگفته­ای اشاره نمود که قدر و منزلت جمی را در نزد امام بخوبی نمایان می سازد.  دکتر رضایی می­گفت در ملاقات­هایی که مکرر با امام داشتم در چند مورد حضرت امام از من سراغ آقای جمی را می­گرفت واحوالش را جویا می­شد. آقا محسن می­گفت: در برخی مقاطع جنگ از جمله درمقطع حساسی مانند عملیات والفجر 8 که با عبور از رودخانه وحشی و پر جزر و مد اروند در میان بهت وحیرت کارشناسان نظامی دنیا به فتح بندر فاو عراق انجامید و عملیاتی بود که باید در آن از غافلگیری کامل استفاده می­کردیم دست به دامان این مرد شدم. چون با وجود آن همه آدم ساکن در شهر امکان کار اطلاعاتی و آماده­سازی مقدمات عملیات نبود و تخلیه ناگهانی مردم هم خود بخود از وقوع عملیاتی در آینده­ای نزدیک خبر می­داد. آقای جمی تا این مطلب را از من شنید گفت من این مشکل را کاملا حل می­کنم و شما از این بابت هیچ نگرانی نداشته باشید. بعد در مدتی کمتر از یک ماه سران متنفذ محلات و عشایر را تک تک خواست و بی­آنکه اصل قضیه را با آنها درمیان بگذارد تخلیه شهر را از مردم ممکن ساخت.  دکترعلایی هم می­گفت: برای درک شناخت نقش جمی باید دید اگر دشمن بعثی جزیره آبادان را بعد از محاصره آن می­گرفت در وضعیت جنگ چه پیش می­آمد و افزود اگر جمی نبود و آبادان اشغال می­شد کار باز پس­گیری این جزیره بسیار سخت و ناممکن می­شد. سردار سپس به نمونه­هایی اشاره کرد از ده هزار اسلحه در جعبه گذاشته و گریس خورده­ای که  بعث عراق در خرداد سال 58 بین نیروهای عشایر مرزی ما پخش کرد و سپاه خوزستان در دز فول وخرمشهر و آبادان و .... آنها را کشف کرد که برای نمونه فقط سه هزار قبضه آن را سپاه دزفول ازعشایری که داوطلبانه این اسلحه­ها را برای تحویل می­آوردند تحویل گرفته بود.  دکترعلایی می­گفت اگر دشمن بعثی خود را در محور جنوب به کارون و بهمنشیر می­چسباند و از طرف دیگر جاده اندیمشک به اهواز را قطع می­کرد  و در شمال خود را به دوکوهه می­رساند کار خوزستان تمام بود. اما این جمی بود که در کنار رزمندگان جلوی این هدف ایستاد و با نجات آبادان که در اجابت فرمان قاطع امام صورت گرفت که حصر آبادان باید شکسته شود دشمن را ناکام نمود.  سردارعلایی از سادگی جمی گفت و از اینکه به رغم برخورداری از آن همه امکانات در شهر و بندر نفتی آبادان با یک پیکان دست دوم که متعلق به برادرش رسول بود در شهر تردد می­کرد و هر ساعتی را در جایی بود. گاهی در کنار برادران ارتش و ساعتی بعد در کنار برادران سپاه و پس ار آن در سرکشی به نیروهای مردمی در سطح شهر و پس از آن حضور در فرمانداری آبادان یا در  رادیو آبادان تا برای رزمندگان مستقر در آبادان و جبهه­های پیرامونش پیام ایستادگی و مقاومت بدهد. این نوشته را طاقت بیان منزلت جمی نیست. همو که به رغم آن همه نقش و منزلتی که در جنگ داشت و اهمیتی که امام برای او قائل بود پس از آنکه با رای بالای مردم متدین و قدرشناس خوزستان در دو دوره مجلس خبرگان حضور یافت دردور سوم کسانی که چون لابد مواضع او را همسو با خود نمی­دیدند بهانه امتحان از او را برای حضور در سومین دوره مجلس خبرگان پیش کشیدند تا این پیرمرد تحصیل کرده در نجف را بیازارند و از صحنه برانند و کاری کنند که او خود ازحضور در این عرصه صرف نظر کند.  سخن کوتاه باید. این نوشته را با ذکر مختصری از روز نوشت 13 آبان آیت الله جمی در سال 59  که درباره شهادت برادرش رسول است به پایان می برم و امیدوارم استاندار فعلی خوزستان،که آبادانی است و قدر ومنزلت جمی را بیش از من و ما در تاریخ مقاومت آبادان سرفراز می­داند در جهت قدر شناسی از آیت الله جمی و در راستای ماندگاری نام نورانی او با هماهنگی وزارت راه درا قدامی ستودنی نام مبارک این اسطوره جهاد و پارسایی و مقاومت را برفرودگاه بین المللی آبادان بنهد و دین خود را به جمی ادا کند. 13/8/1359 "ساعت نزدیک 12 بود از رادیو آمدیم ستاد هماهنگی فرمانداری. عبدالرسول پایین ایستاد. من رفتم بالا سری بزنم دیدم آقای دکتر -عباس- شیبانی پای تلفن نشسته و مشغول صحبت است. پهلوی او نشستم. شاید دقیقه­ای طول کشید که صدای انفجاری وحشتناک تمام شیشه­های در و پنچره را خرد کرد.  بی­اختیار از اتاق بیرون آمدیم. در خیابان فریاد آقای حجازی بلند بود. به سرعت پایین آمدم. خیابان وضع وحشت انگیزی داشت. سطح خیابان مملو از شیشه خرده­هایی بود که از در و پنجره عمارت­های مجاور ریخته بود. آقای صابری یکی از اعضای فعال جهاد سازندگی را دیدم که ترکش بمب خورده و پشت رل ماشین در حال اغماست. آمدم چنب اتومبیل برادرم رسول دیدم رسول افتاده غرق خون. دل وروده هایش بیرون ریخته. مثل اینکه یک دستش هم قطع شده و در دم جان داده. نگاهی به برادر شهیدم کردم و استرجاعی- انالله و اناالیه راجعون - بر زبان جاری کردم. نوش جانش باد نعمت شهادت. چنددقیقه جسد بی­جان و غرقه درخون برادرم در سطح خیابان افتاده بود تا ماشینی آمد و او رابه سردخانه انتقال داد....او گذشته از اینکه برادرم بود برای من دوست و رفیقی شفیق و صمیمی بود. در امور زندگی فوق العاده به من کمک می­کرد. همیشه سعی داشت کوچکترین حرکتی که مایه رنجش خاطرم شود از او سرنرند. همفکرم بود. نه تنها مقلد که مثل عموم مقلدین امام شیفته و شیدای امام امت بود و در این خط حرکت می­کرد. بیش از یک سال در سلول­های ساواک محمدرضا پهلوی گذراند.. فراقش قطعا صعب ودشوار است ... من که جز خیر و سعادت و کمال او چیز دیگری نمی­خواهم چرا از مرگش ناراحت باشم؟ باید خوشحال باشم که برادر عزیزم به چنین مقامی نایل آمد... امروز که رسول شهید شد، ماشینش هم از کار ایستاد. ما هم فعلا وسیله نقلیه­ای نداریم نتوانستیم به مسجد - قدس - برویم همین جا - خانه - نماز خواندیم.... امشب نتوانستیم به مسجد برویم. چه اینک رسول نداشتیم که م ارا به مسجد ببرد. ...امشب هم گذشت البته با صدای شلیک توپ و خمپاره  و کاتیوشا ومسلسل از هر دوجبهه... 15/8/1359امروز تمام فکرم این است که برادرم رسول ر ابه منزل جدیدش منتقل و در کنار شهدا خاکش کنم....حدود هفت هشت نفری از دوستان در منزل جمعند که آمده­اند جنازه را با هم به قبرستان ببریم. جاده شهربه قبرستان نوعا زیر شلیک خمسه خمسه و خمپاره است به اضافه اینکه وسیله نقلیه­ای هم نیست و اگر وسیله­ای  یافت شود وسیله حرکتش که بنزین باشد نیست... وضع جسد شکم بکلی پاره شده دل وروده­ها بیرون ریخته یک دست بکلی از بدن قطع شده. دست قطع شده  را روی سینه گذاشته بودند. دست دیگر هم از بالای کف دست آویزان وپاره پاره شده بود.خون از بدن می­آمد. آقای شاکری او را تیمم داد. گرچه خودم قبلا با دفتر امام تماس گرفته ودرباره شهدایی مثل رسول که در کوچه وخیابان و منازل مورد اصابت خمپاره واقع شده و کشته می­شوند پرسیده بودم و امام فرمود که همگی شهیدند و احتیاج به غسل ندارند. بر جسد غرقه بخونش با همان عده قلیلی که حاضر بودند نماز خواندم و تحویل خاکش دادم. و چه خوشبخت رسول و آن برادرانی که چون رسول ما با بدن­های قطعه قطعه شده از خمپاره وخمسه خمسه­های صدام کافر به دیدار حق می­شتابند.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 474]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن