واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > رجایی، غلامعلی - جمعهای که گذشت، توفیقی دوباره دست داد تا در آستانه اربعین حسینی به عتبات مشرف شوم. جمعهای که گذشت، توفیقی دوباره دست داد تا درآستانه اربعین حسینی به عتبات مشرف شوم. سفر 8 روزه من از جمعه اول بهمن بود تا جمعه دیروز نهم بهمن درمعیت 7نفری که حضرت حق مقدر فرموده بود . جرقه این سفر در سال قبل زده شد. آنگاه که درمسیر بغداد به کربلا نزدیک به سی کیلومتر را با راه پیمایان عاشق امام حسین پیاده تا کربلا طی کردم و چنان حلاوتی چشیدم که هنوز اثر آن درعمق جان و دل من مانده و خواهد ماند. بزرگداشت اربعین حسینی درکربلا نزد مردم عراق حتی از روزعاشورا که امام دراین سرزمین - که رسول خدا درباره آن فرموده کربلا نهری ازبهشت است- به شهادت رسیده با شکوهتر است. این شکوه آنقدر جلوه دارد که بدون شک مراسم بزرگداشت روز اربعین کربلا را باید در زمره عجائب موجود در جهان شمرد. رانندهای که ما را از مرز شلمچه به نجف میبرد با من از مسلمان شدن چند چینی و آلمانی در همین روزها در اثر دیدن این صحنههای باشکوه پیاده روان سخن گفت. میگفت یکی از آنها پس از اینکه در حضور نماینده آیت الله سیستانی شهادتین را بر زبان جاری کرده است گفته است اینکه بعد از هزارو چند صد سال این همه مردم با پای پیاده به زیارت کسی بروند که در یک جنگ کشته شده است حتما حقیقتی بزرگ را در خود نهفته دارد که نمیتوان به آن ایمان نیاورد. جلوههای مختلف عظمت و شکوهمندی این روز را، نه میتوان گفت و نوشت و نه حتی آنگونه که هست دید. حتی اگر همه وجود انسان چشم شده باشد باز جلوههایی از این شکوه و عظمت بیمانند نادیده میماند. جمعه ازبصره به نجف رفتیم و پس از دو روز که به زیارت امیرالمومنین علی (ع) مشرف شدیم صبح روز یکشنبه از میدان تشرین نجف که درابتدای راه کوفه به نجف است و قبر دو برادر از خاندان بزرگ حکیم - شهید سید محمد باقر و مرحوم سید عزیز- در یکی از اضلاع آن در مجتمع بزرگی که سالهاست در دست ساخت است قرار دارد پیاده به سوی مشهدالحسین حرکت کردیم. مسیرنجف به کربلا هشتاد کیلومتر است ولی با احتساب مسیر طی شده در داخل دوشهر نزدیک به صد کیلومتر پیاده راه رفتیم که درست 48 ساعت به درازا کشید و جالب اینکه درست روز اربعین مانند اهل بیت غمزده و از شام برگشته اباعیدالله (ع) به کربلا وارد شدیم. در بیرون ازشهر نجف بر روی پایههای برق مسیر که در وسط جاده بیشتر دوباندهای است بر روی تابلوهای کوچکی که از دور هم خوانده میشوند با رنگی قرمز تعداد پایههایی را که به کربلا مانده است نوشته اند. آخرین پایهای که درست در محوطه بیرون حرم عباس قرار دارد عدد 1453 را نشان میدهد. راه پیمایان همه از کنار جاده آسفالته نجف به کربلا حرکت میکنند. بیشتراین مسیر آسفالته است. هر چه جمعیت راه پیمایان به جلو میرود باندهای جاده بنفع آنان تنگتر و تنگتر میشود و ماشینهای عبوری در ترافیکی سنگین و با کندی زیاد به حرکت خود ادامه میدهند. هیچ کس از این تاخیر و توقف ناراحت نیست. سال قبل بعضی کاروانها مسیر دو ساعته بغداد به نجف را در 8 ساعت طی میکردند. در 25 کیلومتری کربلا که پست بازرسی اصلی کربلا - سیطره مرکزی - وجود دارد ماشینهای حامل زوار ایرانی و عراقی بناچار مسافران خود را پیاده میکنند چون ماموران راه را بر عبور ماشینها میبندند و به این ترتیب توفیقی را نصیب آنان میکنند. چند کیلومتر بعد از سیطره دوباره راه باز میشود در مسیر از داخل شهر نجف تا داخل شهر کربلا دهها هزار چادر در کنار هم که هر کدام برخود نامی از ائمه یا خاندان پیامبر را نهادهاند و متعلق به هیئتهای عراقی است که به آنها مواکب گفته میشود بر پا شدهاند. در مسیر، متولیان این چادرها با اصرار و التماس از پیاده روان میخواهند اندکی در چادرهای آنان درنگ کنند و چیزی بخورند. در مسیرهمه نوع خوردنی به زائران در حال حرکت داده میشود. ازبستههای کوچک وبزرگ آب معدنی تا میوههایی مانند پرتقال و سیب و نارنگی و موز و نوشیدنیهایی مانند چای و نوشابه و قهوه وشربت و دوغ تا غذاهای محلی مانند برنج و خورشت و آب نخود و کتلت و نان و پنیر و ماهی و خرما ارده و... در مسیر که میآمدیم کسی در وسط راه را بر ما گرفت و به زبان فارسی با لهجه عربی در حالی که به سفره دراز پهن شدهای اشاره میکرد به ما گفت بفرمایید چلوماهی. در کنار این چادرها که تماما مردمی و غیر دولتیاند حسینیههایی بنا شدهاند. بعضی از آنها بسیار معمولی وعشایری و بعضی بسیار تمیز و شیک هستند. عشیرهها و قبیلهها درعراق حرف اول را میزنند و هیچ حکومتی در هیچ زمانی نمیتواند بدون در نظر گرفتن مقتضیات آنان در عراق حکومت کند. در داخل یکی از این حسینیهها که برای ساعتی در آن استراحت کردیم پارچهای نصب بود که بر روی آن نوشته بود حسینییه عشیره آلکایشیین. پرچم عشیره که نماد هویت و عزت قبیله و عشیره است یا در کنار چادرها قراردارد یا بر پایه بلندی که از دور دیده میشود بر پا شده است. بر روی یکی از این پرچمهای بزرگ در حال اهتزاز نوشته شده بود فرزندان مالک اشتر در این حسینیه در کنار ما دو جوان لبنانی از شهر بندری صور هم استراحت میکردند که پیاده از نجف به کربلا میرفتند. در طول راه با فاصلههای کوتاه معینی چادرهایی از سوی وزارت بهداشت عراق بر پا شده که در آنها به مراجعه کنندگان قرص و پماد زخم و...میدهند و در صورت لزوم آمپول میزنند. گاه در چادرهای مسیر دستگاههای شوک خفیف الکتریکی وجود داشت که کف دوپا در درون آن قرار میگرفت که تا حدودی با لرزشی که داشت خستگی را از کف پاها خارج میکرد. شوک دهندههای دیگری هم دیده میشد که مانند اطو بر روی عضلههای ران و کمر زوار کشیده میشود. در مسیر روز اول که برای نماز ظهر و عصر در حسینیهای توقف کردیم پیرمرد هفتاد سالهای را دیدم که مرد میانسالی را ماساژ میداد. پس از سقوط رژیم امریکایی بعث عراق، هر سال در این عرصه عظیم، توفانی وزیدن میگیرد که نه، سیلی از انسانها ازسرزمینهای مختلف عراق و غیرعراق به سوی مشهد امام حسین جاری میشود که اگر همه شرکت کنندگان در این حماسه بزرگ برای دیدن آن چشم شوند با نمیتوانند کرانههای گسترده آن را به نظاره بنشینند. اینکه گفتم از شهرهای غیر عراق برای این بود که خوشبختانه با گذشت زمان بتدریج پای ایرانیان دلداده حسینی هم به این عرصه شکوهمند باز شده است. در راه پیمایی امسال درصبح روز اربعین جوانی که کمی بعد فهمیدم خرمشهری است را - در آخرین لحظات راه پیماییام از نجف و در اولین دقایق ورودم به کربلا- با هیبتی خاص دیدم که با پای پیاده به همراه کاروان اهل بصره که بیش از نیمی از آنان را زنان تشکیل میدادند به سوی حرم عباس (ع) گام برمیداشت . از طلایه دار کاروان پرسیدم از کجا میآیید و چند روز در راه بوده اید؟ پاسخ داد از بصره و 14 روز است در راه هستیم. بعد با اشاره دست و چشم جوان خرمشهری را به من نشان داد و گفت این جوان را که میبینی از محمره (خرمشهر) - مرز شلمچه - به راه افتاده و 17 روز در راه بوده است. بعدها فرزندم علی که در این سفر پا به پای من این راه نزدیک به صد کیلومتری - از داخل نجف تا درب ورودی حرم این دو برادر را آمد میگفت در نجف دوستانی از شهرشادگان را دیده که از شهر زبیر- که از شهرهای کوچک مسیر بصره به نجف است - با پای پیاده به نجف آمده بودند تا به خیل ره پویان عشق بپیوندند واز آنجا به کربلا بروند. عراقیها ازشهرهای مختلف در چهار مسیر اصلی 1- نجف ، 2-بغداد ،کاظمین 3- کوت، حله4 -بصره ( زبیر ناصریه دیوانیه .سماوه و..) پیاده به سوی کربلا میشتابند. زن ومرد؛ تک تک و گاه دو به دو کوچک و برزگ سالم و بیمار. حتی کسانی که فلج هستند نیز نمیخواهند این توفیق را از کف بدهند. اینان بر روی ویلچری که دیگران از دوستان و آشنایانشان آن را به جلو حرکت میدهند مینشینند و اینگونه در جمع این عاشقان حسین حضور پیدا میکنند. در مسیر، بسیار کسان از پیرمردان و پیرزنانی را دیدم که با عصایی چوبی در دست پیاده راه میرفتند. در مسیر،مکرر میدیدم که اهل خانوادهای پنج نفره همه باهم و در کنار هم پیاده راه میروند با سه فرزند خردسال که یکی در آغوش پدر و دیگری در آغوش مادر قرار داشت و فرزند سومی هم بدنبال آنها میدوید. بعضی خانوادهها با کالسکههایی که با خود آورده بودند دو فرزند کوچکشان رابا هم به جلو میراندند. چقدر من از دیدن این صحنههای پیاده روی طفلانی دوسه ساله در کنارخودم آن هم در دل شب از خودم که خیال میکردم با شرکت دراین راه پیمایی عشاق الحسین کار بزرگی کردهام خجالت کشیدم خدا میداند. قبل ازسپیده دم روز اربعین که پس از استراحتی چند ساعته شبانه در یکی از دهها هزار چادر بر پا شده که توسط مردم نجف و دیگر شهرها و کشورها برپا میشود به راه زدیم پیرمردی را دیدم که با پرچمی بر دوش با صلابت خاصی تند وتند گام بر میداشت. نردیک به 14 کیلومتر از راه مانده بود. از او پرسیدم از کجا می آید و چقدر در راه بوده است؟ گفت از دیوانیه و 7 روز در راه بوده است. با شنیدن حرفهای او رو به دوستانم کردم و گفتم این نیمه شب انگار خدا این پیرمرد عاشق را در کنار ما قرار داد تا روی ما راکم کند! او هم تنها راه میرفت و هم ده پانزده سال از من که مسنترین فرد این کاروان 8 نفره بودم بیشتر سن داشت و هم بیش از سه برابر ما راه آمده بود. نیم ساعت نکشید که ما را جا گذاشت و آنقدر با ما فاصله گرفت که از زاویه دید ما که با حیرت و شگفتی به گامهای بلند او مینگریستیم خارج شد.... (پایان قسمت اول )
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 678]