واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: پرواز از دل خاک
شهید مصطفی اردستانیآن روز، قاسمآباد بر خود میبالید که گهواره طفلی شده است که فردا روز، آسمان را در سیطره مردانگی خویش فرو میبرد.مصطفی نام گرفت تا در صف سربازان روحالله، بتشکنی را در تارک آخرالزمان به تکرار در آورد. ورامین، نقطه آغاز حیات علمی او شد سربازی که رفت، در قالب سپاه دانش، رسالت تعلیم را بر دوش گرفت و نهال بیداری را در دل مردم اسفراین کاشت.سال 1350 زاویه دید او آسمان را نشانه رفت و دانشکده خلبانی را برای فردایی که افق رهایی را برایش ترسیم میکرد، برگزید. او از همان آغاز میدانست که روزی میباید برای سلالهای از نسل زهرا(س) آسمان را در نوردد و سینه دشمنان را بشکافد. آموزش مقدماتی را در ایران به پایان رساند و برای تکمیل دوره به آمریکا رهسپار شد و عقاب تیز پرواز آسمان، همانجا توانست به جرگه خلبانان بپیوندد، با عزمی استوار به وطن بازگشت؛ ارادهای که چندی بعد در لبیک به امام تجلی یافت. او از همان آغازین روزهای فعالیت به عنوان خلبان هواپیمای «اف- پنج» فعالیت خویش را در جبههای دیگر آغاز کرد؛ جبههای که مردی میطلبید چون مصطفی اردستانی که شعلههای انقلاب را در دل جوانان زنده دارد.همیشه پرچمدار بود و خطدار شجاعت و استقامت. نیروی هوایی، وامدار مصطفی و دهها مصطفایی است که بذر تسلیم و ولایتپذیری را در نهادشان به ودیعت سپرد تا در اولین حضور انقلاب خویش فریاد لبیک را به حضرت امام نثار دارند.***او که حلقه گمشده خویش را در مبارزه با ظلم و جور میجست، با آغاز جنگ تحمیلی، پروازهای جنگی خویش را آغاز کرد و حماسهها آفرید. سال 1360 فرماندهی پایگاه پنجم شکاری را عهدهدارشد اما هیبت فرماندهی او را هیچگاه از آرمانی که از دیر باز برای خویش برگزیده بود، غافل نساخت. با ادارهای پولادی، نیروها را در عملیاتها همراهی میکرد و عموما عملیاتهایی که ما حضور مصطفی همراه بود، با موفقیت کامل همراه میشد.معاونت عملیاتی پایگاه دوم شکاری، عرصه حضور دیگری بود که او را به میدان رزم فرا خواند. سه سال در این مسئولیت بود تا موج شایستگیها او را تا مدیریت آموزش عملیات نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران پیش برد؛ مسئولیتی که اقتدار فرماندهی را در چهره او نمایان ساخت؛ اما این مقام نیز نتوانست مصطفی را به خود مشغول دارد. او همواره در خط مقدم پرواز حضور داشت و داوطلبانه مأموریت دیگران را نیز پذیرا میشد. در ذرات وجودش خدا جریان داشت. هیچکس او را نمیشناخت. حتی من که مکبر نماز جمعه بودم. روز قدس یکی از دوستانم ورقهای به من رساند که بخوانم، نوشته بود: از حضور تیمسار خلبان، مصطفی اردستانی از فرماندهان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی هستند و همیشه در صفوف فشرده نماز جمعه شرکت میکنند، تشکر و قدردانی میشود. هر چه دقیق شدم کسی را با هیبت تیمسار نیافتم. با تردید حضورشان را اعلام کردم، بعد از نماز فردی در لباس ساده و معمولی کنار تریبون آمد و گفت: چه کسی به شما گفت از اردستانی تشکر شود؟از این پس اگر از این برگهها به دستتان رسید و نام اردستانی در آن بود، اعلام نکنید و بعدها فهمیدیم او خود اردستانی است.***جسور بود و از هیچ کس جز خدا باکی نداشت و علم و حلم را در پرتو سیره نبوی با هم آمیخته بود. برای عروسی دعوتش کرده بودم؛ اما به علت مشغله کاری نتوانسته بود بیاید. روزی او را در خیابان دیدم. گفتم: تیمسار! چرا شما را عروسی دعوت کردیم، نیامدی؟ چون ما کشاورز هستیم، دوست نداشتی منزل ما بیایی؟! گفت: دستانت را ببینم.دستانم را ورانداز کردم و با تعجب بالا گرفتم، اردستانی دستانش را در میان دستانم گرفت و به آنها بوسه زد و گفت: این دستان پینه بسته را پیامبر(ص) بوسه میزند. من کی باشم به خاطر کشاورز بودن شما به منزلتان نیایم. مگر من کشاورززاده نیستم.***بعضی روزها تا هفت بار مواضع دشمن را هدف قرار میداد؛ اما خستگی برای او معنایی نداشت. هوا که رو به تاریکی مینهاد، به قرارگاه جنوب میرفت تا با یار دیرینهاش، عباس بابایی، صفحات جنگ را ورق زند و تجربه را به مدد فرا خواند. این دیدارها، گاه تا نیمههای شب به درازا میکشید. شب میعادگاه آن دو بود و سحر، میعادگاه مصطفی با دو یار. خلوت سحرگاهش هیچگاه ترک نمیشد. نافله و اشک دو یاری بودند که او را تا پایان همراهی میکردند.بابایی که رفت، مصطفی تنهای تنها ماند و جای خالی او را در معاونت عملیات نیروی هوایی پر کرد. مردان بزرگ را عهدی است که جز با عروج سرخ معنا نمییابد. مصطفی نیز خود را مهیا کرده بود تا به یاران شهیدش بپیوندد. سرانجام روح بلند مصطفی، قفس خاکیاش را بر نتافت و در پانزدهم دی ماه سال 73 آسمانی شد. منبع:مجله امتداد
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 241]