واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: آخرين ملاقات با «كلهر» خبرگزاري فارس: ديروز در خط مقدم جبهه مبارزه ميكرد و امروز در بستر بيماري اما لب به شكايت نگشود؛ حكمت پروردگار چنين بود كه از ميدان مبارزه با نفس سرافراز بيرون آيد و اكنون به قضاي الهي گوش جان سپارد. به گزارش خبرنگار ايثار و شهادت باشگاه خبري فارس «توانا»، ساعت 15 ديروز و قبل شهادت جانباز كلهر به منزلشان رفتيم كه دستنوشته زير ديشب و قبل از شنيدن خبر شهادت ايشان نگارش شده است؛ دلمان نيامد آن چه ديروز ديده بوديم و با اشك چشم نوشته بوديم، منتشر نكنيم: مهمانان در خانه هستند و حضور ما كمي سنگين به نظر ميرسد؛ انگار آمدهايم پيام تلخي را مخابره كنيم؛ وجودمان ميلرزد و دستپاچه ميشويم به همين دليل آهسته به آقاي كلهر اشاره ميكنيم كه دوست داريم پدر را ببينيم. او ما را به اتاقي در گوشه هال خانه راهنمايي ميكند؛ آنچه در اين اتاق 12 متري در نگاه نخست خودنمايي ميكند، حضور دليرمردي است كه با چشماني نيمهباز در مبارزه ميان مرگ و زندگي سپري ميكند هرچند كه بارها و بارها قبل از وقوع چنين روزهايي اعلام كرده بود «آرزويش شهادت است». اتاق حالت عرفاني عجيبي دارد. طوري كه براي لحظهاي سكوت ميكنيم و ميترسيم گام در اتاق نهيم؛ مردد هستيم، انگار رخصت ورود ميخواهيم و اين داماد خانواده است كه به درون اتاق هدايتمان ميكند. با قدمهاي سريع خود را به كنار تخت ميرسانيم و به چهره نوراني جانباز 65 درصد مينگريم كه آرامبخش اضطرابمان است. چشمان نيمهبازش به نقطهاي دور مينگرد و صداي نفسهايش كه از طريق دهان صورت ميگيرد چون صداي تپش قلب پيوسته و با سرعت است؛ سلام ميكنيم و به او خيره ميشويم، پسر خانواده نيم نگاهي به ما مياندازد و ميگويد «گفتم كه پدر در كماست»؛ به او مينگريم و چشمان سرخشدهمان پاسخ ميدهد كه ميدانيم، و ميدانيم كه او صداي سلاممان را شنيده و پاسخ گفته است. عكسها و يادگاريهاي جنگ بالاي سرش است؛ ديدن آنها دوباره منقلبمان ميكند. با خود ميانديشيم چرا دليرمرد روزهاي جنگ امروز در بستر بيماري است؟ انگار عكسهايش با ما حرف ميزنند و از روزهاي استقامت و دلاوري ميگويند؛ روزهايي كه ما كودكي خردسال بيش نبوديم. ناخواسته قطرهاي اشك از گوشه چشمانمان رسوايمان ميكند؛ اينان كجا و ما كجاييم! جانباز كلهر با آن پيشانيبند سبز كه نام يا «ابوالفضل عباس (ع)» بر آن حك شده است مانند همان رزمنده سالهاي پيش است تنها با اين تفاوت كه آن روز با انتخاب خود به ميدان رزم رفت و امروز با قضاي روزگار. داماد خانواده ميگويد: «پدر عاشق شهادت است و ما به حال او غبطه ميخوريم» به شمعهايي كه درست مقابل تخت روي سكويي گذاشته شدهاند، مينگريم شمعها ميسوزند و آب ميشوند و با فروغشان روشنيبخش فضا هستند؛ با خود ميانديشيم كه جانباز كلهر نيز براي ما چنين است. حتي عكسها نيز كه كنار اين شمعها قرار دارند از دلاورمردي كه چند روزيست سخن از پرگشودن به ميان آورده است، ميگويند؛ انگار همه باور دارند كه او چند روز بيشتر مهمان ما نخواهد بود. اينجا همه ذكر ميگويند و آرامش عجيبي حاكم است؛ اينجا خانه جانباز 65 درصد، جانباز كلهر است. انتهاي پيام/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 141]