تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 6 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):من مأمورم كه صدقه (و زكات) را از ثروتمندانتان بگيرم و به فقرايتان بدهم.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

بهترین وکیل تهران

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

سایت ایمالز

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812792098




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مباني و رويكردهاي فلسفي- كلامي در مناظرات امام رضا(ع)


واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران جوان: مباني و رويكردهاي فلسفي- كلامي در مناظرات امام رضا(ع)
باشگاه خبرنگاران؛ مباحث و مناظراتي كه امام رضا (ع) با سران و نمايندگان اديان و مذاهب مختلف انجام داد، با آن همه امتيازات و خصوصيتهاي خاص خود كه محتواي آنها چيزي جز تبيين علوم ومعارف اسلامي نبود، از يك درخشش خاصي برخوردار بود و آن، تجلي بُعد منطقي و عقلاني در نوع استدلال هايي بود كه اقامه مي فرمود.


به گزارش باشگاه خبرنگاران ، با مراجعه به سخنان و مناظرات ايشان به راحتي مي توان به اين نكته دست يافت كه هر سخني از آن حضرت در خصوص اثبات مدعاي خود با اصل و يا اصول منطقي و عقلاني همراه بوده است. به گونه اي كه عنصرتعقل و خردپذيري جزو لاينفك استدلال هاي آن حضرت در مقام احتجاج با مخالفان دين و مذهب بوده است و صد البته همين نكته هم مجاب شدن مخالفان در مقابل امام (ع) و در نتيجه هدايت و مشرف شدن آنها به دين اسلام بوده است. بديهي است در مباحث اعتقادي و در باب مناظرات بايد نقطه مشترك و مقبول بين طرفين را كه همان اصول و قواعد منطقي و عقلي است توجه نمود و استدلال بر هر مدعايي را از همين طريق پي گرفت، زيرا در غير اين صورت نمي توان شاهد نتيجه مثبتي از مقدمات خود شد. شكي نيست دفاع از دين نيز هرگاه بخواهد مفيد نتيجه گردد، بايد برچنين روشي استوار باشد، زيرا دفاع عقلاني از دين، دفاع از دين است، بر اساس اصول و قواعد منطقي و عقلي، چنين دفاعي، چون به حوزه نظر و تعقل مربوط است، از اهميت خاصي برخوردار است. سواي مساعدت حكم عقل به فضيلت چنين روشي، بهترين دليل بر اهميت اين نوع دفاع ، توجه كتاب و سنت، بر اين روش است. زيرا قرآن، يكي از راههاي معرفت را تعقل و تدبر در آيات و انفس مي داند و انسان را براي رسيدن به حقايق و كشف مجهولاتش به روشهاي عقلاني توصيه مي كند. در سيره و روش اهل بيت (ع) نيز چنين امري از جايگاه خاصي برخوردار است. نمود اين رويه را، هم مي توان در كلمات آسماني آن بزرگواران دريافت و هم در سيره و روش عملي آنان. مناظرات ائمه در حوزه هاي مختلف ديني با رهبران و نمايندگان اديان و نحله هاي مختلف فكري كه بر اساس مباني عقلاني استوار است، يكي از شواهد متقن و مصاديق بارز اهميت و لزوم دفاع عقلاني از دين است.

نوشتار حاضر بر آن است تا با نگاهي اجمالي، دفاع عقلاني ازدين در مباحث و مناظرات حضرت امام علي بن موسي الرضا (ع) را از نظرگذرانده و مورد بررسي قرار دهد و البته قبل از آن توجه به نكته اي در خصوص گستردگي علم حضرت امام رضا (ع) ضروري است.

گستردگي علم امام رضا(ع):

«در مورد علم آن حضرت (ع) مي توان از جهات مختلف گفتگو نمود. حوزه هاي معلومات امام (ع) از چيزهايي است كه شخصيت امام (ع) را متمايز مي سازد. معلومات امام (ع) د ر زمينه الهيات، اطلاعات امام (ع) درباره اديان و كتابهاي آسماني، آگاهي امام (ع) از علوم و معارف قرآني، احاطه امام (ع) به بحثهاي كلامي، بحثهاي امام (ع) درباره پزشكي، طرح اصول و فقه و جز اينها همه گسترش دامنه معلومات امام (ع) را مي رساند. بحثهاي حضرت رضا(ع) با رأس الجالوت، هرابز اكبر روحاني زرتشتي و عمران صابي، متكلم معروف، مبين احاطه آن حضرت به كتابهاي آسماني و مباني توحيد و خداشناسي است. بحثهاي حضرت رضا (ع) درباره فلسفه احكام، مبين بينش عميق آن حضرت است. بحث درباره فلسفه غسل و وضو، فلسفه حرمت زنا، فلسفه زكوة، فلسفه حرمت ربا و فلسفه حرمت شراب و طرح مسايل اجتماعي و اخلاقي در زمينه احكام، برخورداري كامل آن حضرت را از فكر برهاني نشان مي دهد. بحث امام درباره مسايل پزشكي و گفتار امام درباره فلسفه احكام، حاكي از بينش وسيع امام در زمينه هاي علمي و اجتماعي است. حضرت رضا (ع) در فن خطابه و همچنين در زمينه شعر و ادب و در فصاحت و بلاغت يگانه بود. جامعيت امام (ع) مأمون را به اداي احترام نسبت به آن حضرت مجبور مي ساخت»
اكنون نوبت آن رسيده است كه با نگاهي به مباحث مطرح شده بين امام رضا (ع) و رهبران و نمايندگان ساير اديان و مذاهب، قوت روح علمي و سلوك عقلاني آن امام همام (ع) را در دفاع از دين به نظاره نشست. اما از آنجا كه بررسي تمامي مناظرات آن حضرت از حوصله اين نوشتار خارج است، به بيان فرازهايي از مناظره آن حضرت با عمران صابي (از متفكران و متكلمان بزرگ آن دوران) كه مشتمل بر با اهميت ترين اصول و مسايل الهيات است، مي پردازيم.
دفاع عقلاني از دين در مناظره امام (ع) با عمران صابي:
امام (ع) در يك جلسه مناظره، پس از آنكه هيربدان، بزرگ زرتشتيان را با برهان قاطع محكوم ساخت، رو به حاضران كرد و فرمود آيا در ميان شماكسي است كه با اسلام مخالف باشد و اگر مايل است بدون اضطراب ونگراني سؤالاتش را بپرسد؟ در اين ميان عمران صابي، كه يكي از متكلمان معروف بود برخاست و نزد امام (ع) آمد و گفت اي دانشمند بزرگ از نخستين وجود (وجود اول يعني خداوند) و مخلوقاتش با من سخن بگوي. امام (ع) فرمود:
«اكنون كه سؤال كردي پاسخ سوالات را بفهم. خداوند يگانه از اول بي همتا بوده، موجودي است كه چيزي با او نبوده، حدود و اعراض راهي به او نداشته است.»
استاد محمد تقي جعفري(ره) در شرح اين قسمت از پاسخ امام (ع) مي نويسد:
«وحدانيت مطلق خداوندي از صفات ذاتيه اوست؛ لذا به هيچ وجه قابل تغيير نيست و هيچ موجودي نمي تواند در برابر آن ذات اقدس چنان مطرح شود و تحقق پيدا كند كه وحدت مطلقه خداوندي را به واحد عددي مبدل نمايد كه موجود مفروض، دوم آن واحد بوده باشد. نظير اين وحدت را تا حدي مي توان در وحدت نفس «من» انساني شهود كرد. من انساني آن حقيقتي نيست كه در برابر امور مادي كه مديريت آنها در اختيار من است، به عنوان يك واحد بوده باشد كه امور مادي دوم و سوم ... آن من، شمرده شود.
چنان كه معلوم است سؤال عمران صابي از وجود نخستين يعني واجب متعال است كه چگونه وجودي است و امام (ع) در پاسخ مي فرمايند: خداوند يگانه از ازل بي همتا بوده، موجودي است كه چيزي با او نبوده، حدود و اعراض راهي به او نداشته اند تا ابد چنان است كه ازل تاكنون بوده است. آن چه در پاسخ امام (ع) آمده است در واقع ناظر به يك قاعده عقلاني است، يعني لزوم وحدت مطلقه واجب بالذات كه برگرفته از مفهوم واجب الوجود بالذات است زيرا تصور عدم وحدت مطلقه براي ذات واجب، مستلزم تجويز تركب در آن ذات اقدس و در پي آن احتياج و نيازمندي است كه چنين تجويزي با معنا و مفهوم واجب الوجود بالذات ناسازگار است و با توجه به همين وحدت مطلقه است كه حضرت احديت از ازل بي همتا بوده و حدود و اعراض در او راه ندارند. توضيح آن كه :
موجودات چيزي جز واجب الوجود نيستند، زيرا واجب الوجود يعني موجودي كه وجود براي او ضروري است اما از آنجا كه منشأ ضرورت وجود براي واجب يا ذات واجب است يا غير آن ذات، واجب الوجود دو گونه مي شود، واجب الوجود لذاته، يعني موجودي كه تصور انفكاك وانقطاع از وجود چه سابقاً و چه لاحقاً، نسبت به او محال عقلي است و واجب الوجود لغيره آن موجودي است كه انفكاك از وجود نسبت به او استحاله عقلي ندارد، زيرا وجود از ناحيه غير براي او ضرورت پيدا كرده است، بر اين اساس ضرورت وجود براي واجب بالغير تا زماني است كه علت تامه موجده آن اقتضاي تاثير را داشته باشد، در غير اين صورت يا موجود نمي شود و يا به نيستي مي گرايد. چنين موجودي را واجب الوجود بالغير يا ممكن الوجود نيز مي گويند.
اكنون با توجه به مفهوم هر يك از واجب بالذات و واجب بالغير مي توان خواص هر يك را با تكيه بر روش هاي عقلاني به شرح زير مورد توجه قرار داد:
الف: خواص واجب بالذات
1 واجب بالذات از هر نوع عدم و نيستي خارج است، يعني نه مسبوقيت به عدم دارد ونه ملحوقيت عدم يعني در سابق زماني نبوده است كه او نبوده باشد و در آينده هم به نيستي نمي رود.
2 احتياج در او راه ندارد، زيرا نيازمندي از مستلزمات نقص است و نقص هم نوعي عدم است و تصور عدم براي واجب بالذات با مفهوم حقيقي آن در تعارض است.
3 تركيب در او راه ندارد، زيرا مركب در قوامش نيازمند اجزاي خويش است و نيازمندي از ذات واجب به دور است.
4 تعدد بردار نبوده و شريك ندارد، زيرا در تعدد و شركت نيازمندي و افتقار به غير است.
ب: خواص ممكن الوجود
1 از آنجا كه ضرورت وجود براي او از ناحيه غير است (چنان كه گذشت)،امكان لازمه ماهيت ممكن است و بنابراين تصور نيستي در سابق و لاحق براي او معقول است.
2 احتياج از لوازم ذاتي ممكن است و اين هم ناشي از امكان نهفته در ذات ممكن است، بنابراين چون تصور مسبوقيت به عدم براي او عقلي است، در وجود نيازمند علت موجده هست.
3 وقتي امكان و احتياج كه لازمه امكان است، ذاتي ممكن شد، تمام آنچه كه ناشي از نيازمندي است، از قبيل تركيب، تجزيه ، تعدد و ...لازمه وجودي او خواهد بود.
نتيجه آنچه گذشت اين شد كه واجب الوجود بالذات، واجب الوجود از همه جهات است، يعني از هر گونه وصف امكاني منزه است و در محل خود به اثبات رسيده است كه ذات واجب بالذات يك مصداق بيشتر ندارد و آن ذات حضرت احديت است و هر چه غير از اوست همه ممكناتند.
بنابراين، وقتي امام (ع) مي فرمايد: فلم يزل كائناً واحدا»، از ازل بي همتا بوده است، اشاره به وحدانيت مطلقه، ازلي بودن و نفي مسبوقيت عدمي از ذات باري است.
«لا شيئ معه»، يعني موجودي در عرض وجود او نيست، زيرا تعدد، مستلزم افتراق و اختلافي است كه لازمه اش نقص و نيازمندي است و فرض تعدد واجب بالذات، مستلزم تجويز نقص و نيازمندي در ذات واجب بالذات است كه به حكم عقل ممتنع است. بنابراين وحدت مطلقه واجب بالذات، به معناي نفي تركيب و تعدد است .احديت او ناظر به وحدت ذاتي و تجزيه ناپذيري و واحديت او بيانگر وحدت عددي و نفي تعدد و شريك براي آن ذات مقدس است.
«بلا حدود و لا اعراض»، حدود و اعراض در ذات باري تعالي وجود ندارد، زيرا محدوديت و معروضيت از شؤونات مختصه ممكن اند و تصور آنها نسبت به ذات واجب تعالي، مستلزم تجويز تاثير پذيري ذات واجب از غير است كه مغايرت عقلي با مفهوم واجب بالذات دارد.
شيخ الرئيس بوعلي در تعريف حد آورده است:
ما ذكره الحكيم في كتاب طوبيقا انه قول الدال علي ماهية الشيئ اي علي كماله الوجوب الذاتي و هو ما يتحصل له من جنسه القريب و فصله، بنا به گفته فيلسوف ارسطو در كتاب طوبيقا (جدل)، حد تعريفي است كه ماهيت چيزي يعني كمال وجود ذاتي آن شيئ را بين مي كند و آن از جنس نزديك و فصل، فراهم مي آيد. بنابراين، از آنجا كه بشر را توان درك كنه ذات واجب نيست، اولا، تصور حد براي خدا ممتنع است، ثانياً تحديد ذات واجب، في نفس الامر امتناع عقلي دارد، زيرا مستلزم محدوديت در ذات باري است.
و همو عرض را اين گونه تعريف كرده است:
عرض اسم مشتركي است كه چند معنا دارد: به هر موجودي كه ]حال [در محلي هست عرض گفته مي شود و نيز به هر موجودي كه در موضوعي قرار گرفته باشد، عرض گفته مي شود و به هر معناي كلي مفردي كه قابل حمل بر افراد بسيار باشد، عرض اطلاق مي شود و نيز هر چه خارج از طبيعت موجودي باشد، عرض ناميده مي شود و هر معنايي كه بر چيزي ديگر كه با او مقارنه وجودي دارد، حمل مي شود، عرض است و نيز به هر معنايي كه در بادي امر وجودش متصور نباشد و بعد عروض يابد عرض گويند بنابراين، قول آن حضرت كه فرمودند بلا اعراض،دلالت بر اين نكته دارد كه به مقتضاي حكم عقل، عرضيت با ذات واجب بالذات در تعارض است، زيرا خصوصيت عرض نيازمندي محل و معروض است و احتياج از صفات ممكن است، نه واجب بالذات؛ از اين روي، عروض عرض با تمامي معاني ياد شده بر ذات واجب تعالي منتفي به انتفاي عقلي است.
سپس امام (ع) در خصوص سؤال از كيفيت آفرينش مخلوقات مي فرمايد:
مخلوقات را به طور ابداعي (بدون اينكه سابقه هستي داشته باشند) خلق كرد، آنها را برگزيده وغير برگزيده، مختلف و داراي الفت ها و رنگ ها و طعم هاي مختلف قرار داد و اين خلقت نه ناشي از نياز خداوند به آن بوده و نه براي به دست آوردن درجه فضلي كه خداوند براي رسيدن به آن، احتياج به صفت كائنات داشته باشد، بوده است و نه در امر خلقت براي خود افزايش و كاهش ديده است.
در اين قسمت از كلام امام (ع)، به بيان كيفيت خلقت و اينكه آفرينش عالم در ذات احديت تغييري ايجاد نكرده و آفرينش عالم نيز از روي نياز نبوده، پرداخته شده است و امام(ع) با بيان سه نكته به تفسير ابداعي بودن خلقت عالم پرداخته اند كه قبل از بهره گيري از آن كلام نوراني تعريف ابداع را از نظر مي گذرانيم.
شيخ الرئيس مي نويسد: ابداع نامي است مشترك، داراي دو مفهوم، يكي چيزي را نه از چيز ديگر و نه بوسيله چيز ديگر پديد آوردن و مفهوم ثاني اين است كه چيزي بدون واسطه از سببي به طور اطلاق وجود يافته باشد در حالي كه ذاتا موجوديتي نداشته و آنچه را هم ] فرضا[داشته يكسره از دست داده باشد و باز مي توان گفت:ابداع ايجاد چيزي از نه چيز يعني لاشيئ است، يعني هر موجودي كه مسبوق به ماده و حركت نباشد، وجودش بر سبيل ابداع مي باشد وآن خروج از جوف عدم صريح بمتن] به متن [وجود و ثبات در عالم دهر است و به عبارت ديگر ايجاد شيئ غير مسبوق به ماده و مدت.
اما تفسير امام(ع) از ابداع خلقت عالم:
لا في شيئ اقامه؛ خداوند دستگاه خلقت را ابداعي خلق كرد، يعني هستي را در چيزي بنا نكردو براي خلقت عالم ظرف و محلي نبود تا خلقت در آن واقع شود، زيرا در آن صورت خود آن ظرف و محل از عالم مخلوقات بوده و آنها نيز بايد در طرف و محلي ايجاد مي شدند و همين طور ادامه داشت و در نهايت به تسلسل باطل مي انجاميد.
لا في شيئ حده: خداوند ايجاد عالم را در چيزي محدود نكرد، يعني مجموعه هستي در خلقتشان به يك محدوديت مادي منتهي نمي شوند و اين از خصوصيات خلقت ابداعي عالم است.
و لا علي شيئ حذاه و مثله: خداوند اين جهان را با الهام از جهاني ديگر به وجود نياورده است، بدان گونه كه قبل از خلقت اين عالم، عالم ديگري خلق كرده باشد و با ملاحظه آن عالم قبلي، عالم حال را ايجاد كرده باشد و چنان هم نيست كه اين عالم مانند و مثل آن عالم قبلي خلق كرده باشد، زيرا همه اين ها با ابداعي بودن خلقت در تعارض است.
بنابراين، ابداعي بودن امر خلقت بدين معناست كه نه در ظرف و محلي بنا شده، نه در مقابل عالمي بوده و نه مثل و مانند عالمي ديگر انجام شده است.
لا لحاجة منه الي ذلك ...يعني خلقت ابداعي عالمي با اين پيچيدگي و در عين حال ظرافت و دقت، ناشي از نياز حضرت باري تعالي به آن ونيز براي كسب فضيلتي نبوده است و اين خلقت ابداعي موجب زيادتي ويا كاهشي در ذات واجب تعالي نگرديده است، سواي آن كه چنين اموري واجب بالذات بودن نمي تواند در وجود ذي وجود خداوند محقق باشد. در واقع آن حضرت در اين كلمات گهربار، اشاره به يك اصل مسلم عقلاني يعني كمال مطلق خداوندي دارند، زيرا كمال مطلق در حاق مفهوم واجب الوجود بالذات نهفته است، به گونه اي كه تصور واجب بالذات بدون تصور كامل مطلق، غير معقول است. زيرا نيازمندي وعدم استقلال، با كمال و بي نيازي مطلق كه در حاق معناي واجب بالذات نهفته است ناسازگار است. از اين روي، تصور اينكه خداوند با خلقت عالم خواست به تكاملي برسد و يا اينكه در آفرينش عالم مجبور بوده است، امري عبث و مستحيل است.
پس از بيان اين مطلب، امام (ع) به اقامه ادله اي به شرح زير، بر بي نيازي خداوند از مخلوقاتش مي پردازد:
1 واعلم يا عمران! انه لو كان خلق ما خلق لحاجة، لم يخلق الا من يستعين به علي حاجته.
استدلال امام (ع) در اين خصوص مشتمل بر فوايد عقليه زير است:
الف:اگر غرض از خلقت عالم رفع نياز از ذات باري تعالي باشد، اين رفع نياز از دو حال خارج نيست، يا از ناحيه نفس خلق كردن است، يعني نفس ايجاد كردن نياز او را برطرف مي كندكه در اين صورت با خلق عوالم بي نهايت، باز موضوع نيازمندي باقي بوده و رفع نياز نقطه ختمي نخواهد داشت واگر رفع نياز در نفس خلق كردن نباشد، بلكه در خلقت عالم كنوني و بالفعل باشد، يعني با خلق همين عالم رفع نياز محقق مي شود، در اين صورت مشكل ترجيح بلامرجح بروز مي كند، زيرا انتخاب خلقت اين عالم و نه عالمي ديگر به منظور رفع نياز خويش، مصداق روشن ترجيح بلامرجح است و چنين امري قبيح عقلي بوده و بر ذات باري تعالي عقلا محال است.
ب: اگر موجودات به خاطر برخورداري از امتياز رفع نياز باري تعالي خلق شده اند ، بايد قبل از خلقت كه در عدم به سر مي برده اند، از اين امتياز برخوردار باشند، بر اين اساس، منطقا وعقلاً دليلي بر خلق عالم وجود نخواهد داشت و اصل خلقت عبث خواهد بودو فعل عبث از آنجا كه قبيح است بر ذات باري تعالي ممتنع است.
ج: نقض غرض بر باري تعالي قبيح است، بنابراين اگر غرض از خلقت عالم از طرف خدا، رفع نياز او باشد، بايد نيستي و زوال در حق ممكنات ممتنع باشد، زيرا در فرض نيستي و زوال در حق آنها، هدف از خلقتشان كه رفع نياز از ذات واجب باشد، نقض مي شود.
د: لازمه چنين امري آن است كه فقط موجوداتي كه در رفع نياز از حضرت باري موثرند و مي توانند او را در اين امر ياري رسانند، خلق شوند و چنين فرضي منقوض است به مخلوقاتي كه قدرت بر هيچ گونه رفع نيازي از خدا ندارند، بلكه هيچ يك از آنها مفيد منفعتي براي ذات باري نيستند وحكما در بحث نيازمندي معلول به علت اين موضوع را به اثبات عقلاني رسانده اند كه معلول هم در حدوث و هم در بقايش محتاج علت تامه خويش است واز آنجا كه ما سوي ا... همه ممكنات بوده و معلول علت تامه خويش، يعني واجب بالذاتند، هم حدوثاً و هم بقاءً محتاج افاضه وجود از ذات باري هستند، بنابراين چگونه ممكن است موجودي كه همه چيزش را از خدا گرفته درموجوديت خدا تأثيرگذار باشد و خداوند به موجودي كه خودش او را خلق كرده است محتاج باشد. و نيز در بحث عليت اين مسأله برهاني شده است كه علت موجده (علتي كه معلول را به وجود مي آورد) به دليل اصل عقلي «معطي الشئ لايكون فاقدا له» وقتي معلول را به وجود مي آورد، بايد واجد همه كمالات معلول باشد و الا ايجاد معلول توسط آن علت امري ممتنع خواهد بود و از طرفي معلول كه سراپا فقر و احتياج به علت بوده و وجودي ربطي دارد و هر نوع توانايي كه برايش فرض شود از افاضات علت موجده آن است، اگر بخواهد در علت خويش تأثير گذار باشد (و رفع نيازي از او بكند) بايد متصف به صفتي باشد كه از جانب علت موجده به او افاضه نشده باشد و خود علت موجده هم فاقد آن باشد و چنين امري اولا، خلف فرض معلوليت معلول براي علت تامه خود است و ثانيابا قانون عقلي «معطي الشئ لايكون فاقدا له»، در تعارض است.
2. «ولكن ينبغي اَن يخلُقَ اضعافَ ما خلَقَ؛ لان الاعوان كلما كثروا كان صاحبهم اقوي» و اين برهان دومي است كه امام (ع) براي عدم نيازمندي خداوند نسبت به خلقت عالم اقامه فرموده اند و آن اين است كه: اگر آنچه را كه خداوند آفريده از روي نياز باشد، شايسته بود خداوند چند برابر مخلوقاتي كه خلق كرده مي آفريد، زيرا هر اندازه نيروهاي كمكي براي يك موجود بيشتر باشد، آن موجود نيرومندتر مي گردد، به عبارت ديگر اگر نيازمندي از صفات واجب بالذات دانسته شود با توجه به بي نهايت بودن ذات و صفات خداي تعالي، بايد خلقت موجودات تا بي نهايت و به منظور رفع احتياجات بي نهايت او ادامه پيدا كند و اين مستلزم تجويز افتقار و نيازمندي بي نهايت براي واجب بالذات است كه اين امري ممتنع است، پس آفرينش هستي نمي تواند با انگيزه نياز و احتياج صورت پذيرفته باشد.

3 «و الحاجة يا عمران لا يسعها لانه لم يحدث من الخلق شيئاً الا حدثت فيه حاجة اخري.» سپس در بيان دليل سوم مي فرمايد: اگر به وجود آوردن مخلوقات از روي حاجت بوده باشد، خلقت هر يك از آن مخلوقات موجب تثبيت احتياجي ديگر براي خداي تعالي خواهد شد، پس هر چه را كه در آينده نيز بيافريند، نسبت به آن محتاج خواهد بود و لازمه چنين امري اتصاف ذات واجب تعالي به نيازمندي بي نهايت است كه با مفهوم واجب بالذات بودن او مغايرت دارد.

سپس عمران سؤالاتي درباره علم خدا به ذات پاكش در ازل و قبل از آفرينش موجودات و چگونگي علم خداوند به آنها بعد از وجودشان جويا شد كه اگر علم او از طريق علم اكتسابي باشد، ذاتش معرض حوادث مي شود و پاسخ شنيد كه علم او به ذاتش علم حضوري است و موجودات نزد ذات پاكش حاضرند و گرنه تسلسل لازم مي آيد، زيرا اگر علم او حضوري نباشد، بايد به آن علم نيز علمي داشته باشد و همين طور براي علم بعدي و اين به تسلسل محال منجر مي شود. سپس عمران از انواع مخلوقات سؤال كرد و امام (ع) آنها را به شش گروه تقسيم فرمودند: از محسوسات گرفته تا ماوراي حس و از جواهر گرفته تا اعراض، و از ذوات گرفته تا اعمال و حركات. سپس پرسيد آيا آفرينش در ذات او تغييري ايجاد نكرده است؟ (گويي گمان كرده بود از آنجا كه انسان هر كاري كه انجام مي دهد نوعي دگرگوني در او به وجود مي آيد، خدا هم چنين است).

اما پاسخ شنيد كه يك وجود قديم و ازلي كه عين هستي مطلق است، دگرگوني و تغير در او راه ندارد و اين مطلب اشاره به اين حكم عقلي است كه واجب تعالي محل حوادث نيست كه در بحث صفات واجب به اثبات عقلاني رسيده است. همين طور پيوسته از امام (ع) سؤال مي كرد و از چشمه جوشان علم امامت بهره مي برد تا اينكه امام (ع) فرمود، آيا اين مطالب را خوب درك كردي. عمران عرض كرد آري مولاي من، خوب فهميدم و شهادت مي دهم كه خداوند همان گونه است كه شما توصيف كرديد و وحدانيتش را ثابت نموديد و گواهي مي دهم كه محمد (ص) بنده اوست كه براي ابلاغ دين حق فرستاده شد،سپس رو به قبله به سجده افتاد و از دل باختگان و عاشقان اهل بيت (ع) گرديد.

* نتايج مناظرات عقلاني امام (ع) براي اسلام و مسلمانان
1. قبل از انجام اين مناظرات رهبران اديان مختلف چه توحيدي و چه غير توحيدي و نيز ساير مذاهب و مكاتب اسلامي و غير اسلامي مدعي برتري آيين خود بودند كه با توجه به شكستي كه در اين مبارزات علمي متحمل شدند، بر آنها ثابت شد كه اين اديان و مذاهب قابليت پيروي ندارند و دين اسلام و مذهب حقه تشيع بهترين مكتب كلامي است.
2. با انجام اين مناظرات و باز شدن دروازه حقايق به روي صاحبان نحله هاي مختلف كلامي، آنها دريافتند كه اسلام ناب در اختيار آنان نيست و بايد اسلام ناب را از اهل بيت(ع) دريافت كنند.
3. بر عموم مسلمانان وغير مسلمانان ثابت شد اسلام كه مدعي است دين برتر و جاودانه است، فقط در حد يك شعار نيست، بلكه در مقام اثبات و مناظره با مخالفان از اديان و مذاهب ديگر، مي تواند اين حقيقت را به اثبات برساند.
4. امام (ع) در اين جلسات روح آزاد منشي اسلام و سماحت و وسعت نظردربحث را به همگان نشان داد و ثابت كرد كه اسلام برخلاف گفته بدخواهان ودروغ پردازان با زور سرنيزه و شمشير به مردم جهان تحميل نشده است و يك پيشواي بزرگ اسلامي به مخالفان خود اجازه مي دهد كه هرگونه ايراد و اشكالي دارند، بدون ترس و واهمه مطرح سازند، هر چند محور نفي اسلام و حتي نفي توحيد والوهيت دور بزند.
5. يك پيشواي بزرگ اسلامي بايد از تمام مكتبها آگاه باشد تا بتواند با منطق خود آنها بر آنها غلبه كند و حتي زبانهاي زنده دنيا را بداند.
6. اتخاذ روش عقلاني در ترويج و تبليغ دين، ازمخالفان سرسخت اسلام، دوستان وفادار و دل باخته اي مي سازد كه دائم در مقابل هجوم افكار غير اسلامي از اسلام عزيز دفاع مي كنند.
خلاصه و نتيجه آن كه حضرت امام علي بن موسي الرضا (ع)، مانند ساير ائمه(ع) در نشر علوم و معارف ديني با سعه صدر و با استفاده از اصول و قوانين منطقي و عقلاني وارد بحث و دفاع و تبليغ مي شد و از اين رو بر همه علما و انديشمندان ديني است كه در تبادل انديشه ها و نحله هاي مختلف فكري همين رويه را پيش گيرند، بايد به زبان دنيا آشنا شده تا بتوانند سخن خود را به جهانيان برسانند. از وسايل ارتباط جمعي براي رساندن پيام اسلام به ساير جوامع كمال استفاده را ببرند.
با پيشرفت زمان جلو رفته و از مشي منطقي و عقلاني خويش در دفاع از دين و تبليغ آن غافل نگردند كه اين سيره و روش اهل بيت عصمت و طهارت(ع) است./ق پ

دكتر حسن رضايي مهر

شنبه|ا|1|ا|بهمن|ا|1390





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران جوان]
[مشاهده در: www.yjc.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 143]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن