واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاين: اوباما بايد به جاده ابريشم فكر كند
كد خبر:3470
زمان انتشار:دوشنبه 21 بهمن 1387 - 11:04:16
Print نسخه چاپي
بين الملل > آسياي ميانه و قفقاز - ناتو و امريكاييها به دنبال كشف راهي امن، سواي از پاكستان هستند تا آنها را به كابل و دروازه هاي غربي آن برساند.
در طول هشت سال رياست جمهوري جورج بوش اين حادثه يازدهم سپتامبر سال 2001 ميلادي بود كه محور سياست خارجي اين دولت را تعيين كرد.ابتدا افغانستان و سه سال بعد عراق، دو كشوري بودند كه مردمان آن تا سالها جورج بو ش را از ياد نخواهند برد. در دولت باراك اوباما اما رئيسجمهوري جوان منتظر تروريستها نماند تا اهدافش را برايش مشخص كنند. اين بار اوباما خود به استقبال دشمن رفت. از همان ابتدا هبر بار كه نقشه جهان رودرروي اوباما قرار گرفت، انگشتان آقاي رئيسجمهور به دنبال افغانستان بود و البته پاكستان. بدين ترتيب كابل در سالهاي نخست رياستجمهوري اوباما جايگاه خود را در جبهه سياستخارجي آقاي اوباما حفظ ميكند و اما اسلامآباد جايگزين بغداد ميشود.
فرمانده كل ايالات متحده دريادار مايكل مولن و البته ژنرال ديويد پترائوس اين رزوها دائم در مسير واشنگتن - اسلام آباد يا واشنگتن - كابل در رفت و آمد هستند. معاون رئيسجمهور جو بايدن در همين مدت كوتاه بارها در سخنرانيهاي خود به نام افغانستان و پاكستان اشاره كردهاست. ريچارد هالبروك كه فاتح بحران بالكان نام گرفته است از سوي باراك اوباما بلافاصله پس از حضور در كاخ سفيد ماموريت مييابد تا راهكاري براي مهار بحران در منطقه آسيا جنوب شرقي بيابد. ميزان رفت و آمد ديپلماتهاي امريكايي به منطقه تا حدي افزايش يافته است كه بسياري از نشريات فكاهي پاكستاني در نوشتههاي آميخته به طنز خود مينويسند كه شركتهاي هوايي پاكستان يك بليط فروخته و يك بليط هم مجاني به ديپلماتها ميدهند. يعني همان اصطلاح معروف در ميان كسبه: يكي بخر،دو تا ببر .
اما به نظر ميرسد كه فكر بدي نباشد اگر ديپلماتهاي امريكايي قيمت بليط هواپيما را از شركتهايي مانند ايران اير و چين اير هم بپرسند. شايد راه كابل از اين دو مسير كوتاهتر باشد. در طول هفت سال گذشته فعاليت نظامي و ديپلماتيك امريكا در منطقه اسياي جنوب شرقي عجيب و البته بيش از حد انتظار بود. به همين دليل شايد اين ادعا كه امريكا هنوز نتوانسته، مشكل را ريشه شناسي كند،اندكي عجيب به نظر برسد. آنها كه حادثه يازدهم سپتامبر را خلق كردند حالا در همين گوشه پردردسر و البته دنج آسيا، بهشتي امن براي خود ساختهاند و شايد در فكر يازدهم سپتامبري ديگر باشند.
اوباما بايد براي حل معضلي به نام افغانستان و پاكستان نقشي نو در اندازد. دولت چهل و چهارمين رئيسجمهوري امريكا بايد براي حل اين مشكل به راهكارهايي فراتر از راهكارهاي معمول بينديشد و البته به كشورهايي وراي آنها كه در اين هفت سال در قالب متحد منطقهاي ياريش دادند. شايد اوباما مجبور باشد براي موفقيت در اين عرصه حتي به كشورهايي نه چندان دوست هم روبيندازد.
بر هيچكس پوشيده نيست كه پاكستان قطعه مهمي از اين پازل است. اما تنها براي يك لحظه تبعات اتخاذ استراتژي را در ذهن مجسم كنيد كه يك فاكتور كمك كننده منطقهاي در چنته ندارد. تصور كنيم كه سي هزار نيروي امريكايي در طول چند هفته آتي در مناطق پردردسر افغانستان مستقر شوند. در مرحله بعد فرض كنيم كه سربازان امريكايي موفق شوند شبهنظاميان را از داخل خاك افغانستان به بيرون رهنمون شوند. اما راههاي خروج به كجا ختم ميشود؟ سرزميني پنهاور به جز آنجا كه پاكستان ميخوانندش؟ بدين ترتيب با كوچ اجباري شبهنظاميان از افغانستان به پاكستان،اين سرزمين كه الان هم چندان امن نيست در ناامني عجيبتري فرو ميرود. با اين استراتژي به ظاهر يك مشكل حل اما در حقيقت دو مشكل خلق ميشود.
طالبان كه از افغانستان راهي پاكستان شوند ديگر قبايل مرزي همگام با دولت مانند لشگر هم قادر به مهار آنها نيستند. از سوي ديگر همزمان با روي كار آمدن اوباما در كاخ سفيد، ميزان حملات جنگندههاي ناتو و البته امريكايي به مقرهاي غيرنظامي هم افزايش يافتهاست. اين بدين معناست كه ارتش پاكستان هم در صورت هجوم طالبان به اين كشور چندان به نصايح ايالات متحده گوش نخواهد داد .
در چنين شرايطي نيروهاي ناتو در نخستين گام براي پايان دادن به حمله شبهنظاميان به كاروانهاي حامل تجهيزات نظامي كه از پاكستان راهي افغانستان ميشوند ، به دنبال يافتن راه فرعي ديگري هستند. راهي كه از مسير ازبكستان،قرقيزستان يا روسيه بگذرد. در حال حاضر هم درست مانند زمان پرويز مشرف،ارتش پاكستان بيش از آنكه به اولويتهاي ايالات متحده بينديشد از خريد هواپيما از اين كشور لذت ميبرد.
حالا اما، نوبت ميرسد به اشتباه استراتژيك دولت جورج بوش كه باراك اوباما بايد تمام تلاش خود را به كار گيرد تا از تكرار آن اجتناب كند. چين،عربستان سعودي و ايران سه كشوري هستند كه نقش آنها در اين معادله ناديده گرفتهشده است. اهميت اين سه كشور تنها به واسطه بحث مجاورت جغرافيايي نيست بلكه در توانايي آنها در حل اين مناقشه نفسگير نهفته است. ايالات متحده در طول هفت سال گذشته نه تنها اين قدرتهاي منطقهاي را فراموش كردهاست كه به نوعي به ميزان تاثيرگذاري آنها در حل مشكلات منطقه هم بيتوجهي كردهاست.
استراتژي بلند مدت چين در افغانستان كاملا واضح و مشخص است: چين حالا تبديل به بزرگترين سرمايهگذار خارجي در افغانستان شدهاست. چين در حال ساخت بزرگراههايي براي اتصال زميني مدرن افغانستان و ايران است. بزرگترين معدن مس در جنوب كابل هم در اختيار چينيها است. ساخت بندرگاههاي مجهز هم از جمله اهدافي است كه چين در افغانستان دنبال ميكند.
عربستان سعودي هم البته در مسير مخالف با اهداف ايالات متحده در افغانستان گام برميدارد. بسياري از منابع اطلاعاتي ادعا ميكنند كه دولت عربستان سعودي به وهابيون ساكن افغانستان كمك شاياني ميكند.
اما ايران.اين كشور براي رفع مشكل برق در پاكستان، نيروگاههايي را در دست ساخت و تكميل دارد. از سوي ديگر ساخت خطوط گازي مشترك ميان ايران و پاكستان و هندوستان هم از جمله اهدافي است كه ايران دنبال ميكند. گاز همان چيزي است كه پاكستان و هندوستان به شدت به آن نياز دارند.
تامل امريكا در خصوص همكاري جستن از اين كشورها قابل درك است. اما آقاي اوباما بايد بداند كه برخورداري از همكاري ديگران قيمت خود را دارد. ايالات متحده در حال حاضر مخالف همكاري مشترك هند و پاكستان با ايران در زمينه انتقال گاز است. دولت اوباما بايد براي ممانعت از تحقق اين امر فشارهاي بسياري را از جانب هند و پاكستان تحمل كند. بدين ترتيب عاقلانه ترين راه اين است كه دولت امريكا از ايران بخواهد كه مجوز استفاده از بندر چابهار براي انتقال تجهيزات نظامي به غرب افغانستان و از آنجا به كابل را بدهد. برخي منابع اطلاعاتي ادعا ميكنند كه تعدادي از اعضاي ناتو در حال حاضر تلاش براي جلب رضايت ايران را در اين زمينه فر اهم كردهاند. در حال حاضر امريكا براي تامين مايحتاج خود در افغانستان نياز به همان جاده ابريشم معروف دارد.
بيشك حل اين مشكل براي ايالات متحده چندان ساده نيست. يك راه براي جلب نظر شركاي منطقهاي افغانستان و پاكستان، ارائه مدل امنيتي براي منطقه است. درست مانند آنچه كه در اروپا، آسياي شرقي و امريكاي جنوبي در حال جريان است. در حال حاضر تنها كاري كه از دست دولت افغانستان برمي آيد اين است كه از توجه بيش از اندازه به مرز مشترك با پاكستان دست بردارد. افغانستان مرزهاي ديگري هم دارد كه بايد آنها را هم در معادلات خود وارد كند.
در مرحله بعد ايالات متحده بايد تن به مذاكره دولتهاي افغانستان و پاكستان با طالبان بدهد. اگر تا ديروز اين گروههاي شبهنظامي تنها در كوههاي اطراف مرز پراكنده بودند اين روزها دامنه فعاليت آنها باز هم گستردهتر از پيش شدهاست. آنها حالا در قلب شهرهاي بزرگ هر دو كشور نفوذ كردهاند.
اكنون پس از هفت سال زمان آن فرارسيده است كه امريكا براي بهبود اوضاع در افغانستان دست ياري به كشورهايي وراي مرز قاره سبز دراز كند . كشورهايي كه هم منافع مشترك با افغانستان دارند و هم البته از موهبت مجاورت جغرافيايي با آن برخوردار هستند. اعراب، تركها و مهمتر از همه آنها چينيها بايد سهم خود را در بازگرداندن آرامش به منطقه ايفا كنند. سازمان همكاري شانگهاي بايد دوشادوش ناتو براي بازسازي اقتصادي و سياسي افغانستان به جامعه جهاني كمك كند. گستردهتر كردن دامنه همكاري بيشك قفل درب بستهاي است كه مقابل امريكا قدعلم كردهاست.
فارين پاليسي ششم فوريه 2009/ترجمه:سارا معصومي
كد خبر:3470
تاريخ درج خبر:دوشنبه 21 بهمن 1387 - 11:04:16
Print نسخه چاپي
دوشنبه|ا|21|ا|بهمن|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاين]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 205]