واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مرده ای که زنده بود!
گفتاری از آیتالله دكترمرتضی آقاتهرانیمن از آیت اللّه عراقی رحمهالله و اخیراً از جناب آیت اللّه سید عباس كاشانی دامت بركاته شنیدم كه میفرمودند:با بزرگان، آیت اللّه بروجردی رحمة الله را از منزل تا مسجد اعظم تشییع كردیم. برای خاكسپاری. فقط علما و مراجع را راه دادند و جلوی راه را برای دیگران بسته بودند. من همراه علما به داخل رفتم. فردی برای تلقین آقای بروجردی رحمهالله، داخل قبر شد. بعد از چند لحظه بالا آمد و گفت: من نمیتوانم! گفتند: چه شد؟ گفت: آقای بروجردی با من تكرار میكند؛ میترسم! به فرد دیگری گفتند تلقین را بخواند، وقتی داخل شد سریع از قبر بیرون آمد و گفت: آقای بروجردی با من تكرار میكند. ما عادت كردهایم مردههایی كه دفن میكنیم، باید مرده باشند! ولی آقای بروجردی زنده است. آقای عراقی رحمة الله گفت: من تلقین را میگویم. داخل قبر شدم و گفتم.گمان نكنیم، او الان در قبر «لا اله الا الله» میگوید، بلكه او عمری به این ذكر میزیست. ناگهانی نیست. وقتی روز عید غدیر، پسری آیه سجدهدار خواند، آقای بروجردی رحمةالله با لباس عید، به زمین افتاد و سجده كرد. بنده بود و بندگی را میدانست. باید بندگی كرد تا به انسان همه چیز را بدهند.بسیار عجیب است، زمانی كه من و شما را داخل قبر میگذارند، میگویند: «اسمع، افهم؛ بشنو و بفهم!» این گوش ما شنوا نیست. حضرت امامخمینی قدسسره بارها در كتاب «چهل حدیث» به این مضمون میفرمایند: «ای برادر، این پنبه را از گوش خود بیرون كن، میخواهم دو كلمه حرف بزنم...» حضرت آیت الله بهجت، حفظهالله به گونه دیگری میگویند: «پنبهای به یك گوش داخل كن تا آنچه را میشنوی، اندكی بماند و از گوش دیگر بیرون نرود». عیب ما همین است كه سخن انبیا علیهمالسلام را نمیشنویم. اندكی باید دل داد، او خود دلبری خواهد كرد!فردی برای تلقین آقای بروجردی رحمةالله، داخل قبر شد. بعد از چند لحظه بالا آمد و گفت: من نمیتوانم! گفتند: چه شد؟ گفت: آقای بروجردی با من تكرار میكند؛ میترسم!آن كسی كه اول بار «من» را گفت، شیطان بود. گفت: «خلقته من طین و خلقتنی من نار؛ او را از خاك آفریدهای در حالی كه من را از آتش آفریدهای». ولی نادان، چه كسی تو را خلق كرد؟ تو اگر «من» هستی، چه كسی تو را هستی داد؟ اگر آتش از خاك بهتر است، چه كسی آتش را آفرید؟ همو میگوید به خاك سجده كن!اول كار شیطان، همین است كه انسان را از برنامههای امام حسین علیهالسلام جدا میكند. ..بهراستی میخواهیم به كجا برسیم؟ قصد كجا كردهایم؟ پدری وصیت كرده بود: «پسرم اگر میخواهی قمارباز شوی، ایرادی ندارد ولی فقط با رئیس قماربازها، قمار كن!» وقتی آن پسر خواست قمار كند، رفت سراغ رئیس قماربازها. دید لباس مندرس و خانه كوچكی و... گفت: تو كه رئیسی، این چه وضعی است؟ گفت: همه را باختم. آن پسر با خود گفت: كاری كه به این جا ختم شود، دنبال نمیكنم.-----------------------------پیوند به:سلوک عرفانی مرحوم سید علی قاضی-----------------------------منبع:مجله دیدار آشنا، شماره 62
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 439]