واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: وداع غمانگيز با درس و زندگي زن با چشمان اشكبار گوشهاي بهت زده نشسته، در باورش نميگنجد كه ديگر پسرش را نخواهد ديد، ديگر دستانش موهاي سياه او را نوازش نميكند. ديگر صداي خندهاش را نخواهد شنيد، ديگر .... ایران: صدايي، آرام نجوا ميكند. جملهاي كه در دورها هم شنيده بودمش، باز هم تصادف مرگبار در بلوار. گوينده صورتش را كه خيس اشك است با دست ميپوشاند و فقط جملهاش در گوشم امتداد مييابد و... آن طرف بلوار چمران، پائين دست بيمارستان، سه جسد پيچيده در كيسه مخصوص زيپ دار كنار خيابان دلت را ميلرزاند. نور قرمز و سفيد آمبولانسها، رفت و آمد امدادگران آتشنشاني و اورژانس و مأموران پليس كه تلاش ميكنند سرنشينان زنده خودروي مچاله را از ميان آهنپارهها بيرون بكشند هم در كانون نگاههاي مضطرب مردم است. عكاسهاي خبري سرگرم تهيه عكس از صحنههاي تصادف دلخراش هستند و تصوير چهره مضطرب مادران و پدران دانشآموزان و راننده سرويس مدرسه در جاي جاي صحنه هست. چشمها را فشار ميدهم تا پرده اشك از مقابل ديدگانم كنار برود. ناگهان نگاهم به 5كوله پشتي جا مانده در صندوق عقب پرايد خيره ميماند، صداي بچهها در گوشم ميپيچد. راستي كه چه وداع تلخي با همكلاسيها و پدر و مادر است. بلوار چمران در نخستين روز هفته خلوت نيست. پرايد حامل دانش آموزان آرام مسير مدرسه را به سمت خانههايي كه مادران دل نگران به انتظار رسيدن فرزندانشان چشم به در دوختهاند طي ميكند، بچهها ميخندند، قرارشان پس از امتحان آخر است تا شيريني نمرههاي خوب را به كام راننده سرويس هم بچشانند. دانش آموزي كه جلو نشسته تلفن همراه راننده را قرض ميگيرد تا به دلهره مادر پايان دهد. هنوز آخرين شماره را نگرفته كه ناگهان صداي مهيبي به گوش ميرسد و لحظهاي بعد همه جا تاريك ميشود. صداي زنگ تلفن بارها در ميان چهارديواري خانه ميپيچد و مادر براي چندمين بار بيآنكه صداي دلبندش را بشنود، گوشي را با نگراني قطع ميكند. حالا ديگر اضطراب بند بند وجودش را پر كرده. به شوهرش تلفن ميزند شايد او راهي براي فرار از اين حس لعنتي انتظار بيابد. اما افسوس... ساعتي بعد خانواده چند تن از پسراني كه حالا سرويس مدرسه تابوت مرگشان شد دور هم جمع شدهاند. ديگر دلداريها اثري ندارد، تلفنهاي مدرسه را هم هيچكس پاسخ نميدهد، تلفن همراه راننده سرويس جواب نميدهد، هيچكس نيست كه اين انتظار را به پايان خوشي متصل كند و... بلوار باز هم شلوغ است، باز هم ترافيك، باز هم تصادف و باز هم پرونده زندگي انسانهايي كه در يك چشم به هم زدن بسته شد. كولهپشتيها را خون گرفته، رد خون در ميان آب و روغن و بنزين راه به جايي نميبرد. خيابان پر از ازدحامي تلخ است، از آدمهايي كه همه انگشت حسرت بر دندان گزيدهاند. اما راستي حالا ديگر تفاوتي نميكند چه كسي مقصر بود. فرقي نميكند كه شايعهاي، راننده را به برخي مسائل متهم كند يا رئيس پليسي نبود شمشاد ميان خيابان را علت اصلي مرگ بچهها بداند. گوش مادر پر شده از آخرين صداي فرزندش كه صبح روز حادثه با مادر وداع كرد و از او خواست دعا كند تا از امتحان آخر هم موفق بيرون بيايد. چشم پدر پر است از تصوير پسر عزيزش كه چه خوابها براي جواني و دامادياش نديده بود. زن با چشمان اشكبار گوشهاي بهت زده نشسته، در باورش نميگنجد كه ديگر پسرش را نخواهد ديد، ديگر دستانش موهاي سياه او را نوازش نميكند. ديگر صداي خندهاش را نخواهد شنيد، ديگر .... و فريادي جگرخراش تمام خانه را ميلرزاند، فريادي كه خدا را ميخواند، پسرش را صدا ميزند، دلش در همين چند ساعت به اندازه يك دنيا براي او تنگ شده است. براي بازيگوشيهايش، براي درسخواندنش، براي لحظه لحظههاي زندگي با جگرگوشهاش دلش تنگ شده، تنگ تنگ تنگ، .... ديگر مهم نيست كه چه كسي ديگري را مقصر جلوه ميدهد. ديگر چه اهميتي دارد كه رئيس شورا چه ميگويد، عضو شورا، پليس را زير سؤال ميبرد و پليس شهرداري را براي نكاشتن درخت متهم جلوه ميدهد. مهم اين است كه ديگر صداي خندههاي آنها در ميان ديوارهاي خانه نميپيچد. مهم نيست كه چه كسي مقصر اصلي خوانده ميشود، مهم اين است كه ديگر راننده سرويس مدرسه غصه قسطهاي ماشينش را نميخورد، ديگر نيست كه هر روز نگران سالم رسيدن پنج جگر گوشه مردم به خانه و مدرسه باشد. مهم اين است كه چندين خانواده گرفتار ماتم و اندوهي سنگين هستند. به يقين اين حادثه هم با آمدن حادثه بعدي تمام ميشود. فردا ديگر حتي خاطرهاي هم از آن به جا نميماند، همانطور كه خاطره آن دختر بچههايي كه در سرويس مدرسه با زندگي خداحافظي كردند محو شد و هنوز هم مقصرش معلوم نيست. اما اي كاش طراحان و سازندگان بلوار چمران يكبار ديگر از ميان دوربينهاي نقشهبرداري و طراحيشان، پيچ و خمها را واكاوي ميكردند. كاش بارديگر هدف از احداث اين خيابان را از خود ميپرسيدند، كاش، همه ما اشتباهمان را قبول كنيم و بدانيم در مرگ اين عزيزان مقصريم. همين و بس! نميتوان در بلوار ديوار برلين ساخت! يك عضو كميسيون عمران شوراي اسلامي شهر شيراز نيز با رد هرگونه ايراد فني در بلوار چمران، گفت: نميتوان بين دو معبر بلوار چمران ديوار ساخت، مگر يك ديوار بتني به ارتفاع 4 متر مانند ديوار برلين تا از پرواز خودروها جلوگيري كند. سيدمحسن معين با اعلام اين مطلب افزود: تنها كمبودي كه در بلوار چمران بشدت حس ميشود، حضور مداوم پليس است نه دوربينهاي ترافيكي. البته حضور پليس برسر پيچها و كوچهها بهصورت مخفي براي گرفتن رانندگاني كه كمربند ايمني نبستهاند، بسيار نيكو است! به گزارش ايسنا وي با بيان اين كه نظر برخي دوستان درخصوص ترميم بلوار چمران غيرفني و غيرتخصصي است، گفت: سرعت مطمئنه در اين بلوار حداكثر 80 كيلومتر است و اغلب تصادفهايي كه در اين مسير رخ داده و به طور معمول هم جرحي و منجر به فوت ميشود، بهدليل رعايت نكردن سرعت مطمئنه است. عضو شوراي اسلامي شهر شيراز گفت: بلوار چمران يكي از شريانهاي اصلي شيراز است كه از عرض كافي برخوردار است. اما بهرغم اين كه سرعت مطمئنه در اين مسير مشخص شده، هر 10 روز شاهد وقوع يك حادثه منجر به فوت و جرح به دليل رعايت نكردن سرعت قانوني هستيم. معين اضافه كرد: اين كه بعد از هر تصادفي تا مدتي موضوع مطرح شده و بعد هم به فراموشي سپرده شود، درست نيست بلكه بايد فكر عاجلي براي حل اين مشكل بشود. گفتني است، روز شنبه يك دستگاه خودروي «گل» كه از شمال به جنوب بلوار چمران شيراز در حركت بود، بر روي يك دستگاه پرايد- كه در مسير مقابل حركت ميكرد- سقوط كرد كه در اين حادثه سه دانشآموز به نامهاي محمدامين عربي، مجيد اديب و محمدحسين كرميزاده به همراه راننده پرايد- سرويس مدرسه- جان باختند. علت اصلي حادثه سرهنگ محمد ضيايي، رئيس پليس راهنمايي و رانندگي شيراز هم علت حادثه سرويس مدرسه را سرعت غيرمجاز خودروي گل دانست كه راننده آن يك خانم پزشك است. تسليت رئيس شوراي آموزش و پرورش شيراز حسين قاسمي فرماندار و رئيس شوراي آموزش و پرورش شيراز نيز در پيامي، درگذشت حادثه ناگوار و دلخراش تصادف سرويس دانشآموزان شيرازي را تسليت گفت.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 411]