تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):مؤمن شوخ و شنگ است و منافق اخمو و عصبانى.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821151825




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

من عمه تان زينب هستم


واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: من عمه تان زينب هستم
سلام عزيزانم. سلام لاله هاي خوشگل و ماه من. من عمه تان زينب هستم. عزيزكانم چطوريد؟ چطور زندگي مي كنيد؟

رقيه ام، سكينه، فاطمه، محمد باقر ام! گلهاي نو شكفته شكوهمندم! دامن من لبريز ستاره اشك بود. وقتي پدرتان يعني برادرم حسين براي آخرين بار از من وداع كرد. عزيزانم دوست دارم و از خدا مي خواهم. و آرزو مي كنم آن لحظه را فراموش كنيد و به ياد نياوريد. يا شايد چون محسنم هنوز پا به اين دنيا نگذاشته بوديد. همه تان را بياد دارم. جگر گوشه هاي برادرحسين و پـاره هاي تن عمه تان، زينب. من هميشه به ياد شمايم. ناز دانه هاي من چگونه مي توانم. مگر روزگار مي گذارد شما را تك تك شما را، فرزندانم، يوسف، سميه، الياس، ارش، محمد كاظم، زهرا، فاطمه، نسرين، نرگس، سوسن، سارا، احسان، مهدي، علي .... چطور مي توانم شما را فراموش نمايم. بعد از آن روز غمگين من به جاي همه شما گريستم. به جاي همه شما كتك خوردم. تحقير شدم. رانده شدم.

اسير شدم. با محمل بي جهاز روان شدم. همه عشقم پدرتان (برادرم حسين دردانه آسمان و زمينيان) بود.

عشق او باعث شده بود چشمهاي من جور ديگر ببيند. كه همه آن لحظه هاي سخت وغير قابل تحمل را به« ما رايت الاجميلا!» تبديل نمايم. كودكان مظلوم من بياييد و در آغوش من آرامش بگيريد. دستهاي من همچنان استوار مانده و پيراهنم لبريز بوي شماست. دامنم جايگه امني براي تنهايي شماست، پدرتان يادگار بهترينان با مرگ سرخ، مظلوم و بيكس رفت و شما يادگارهاي نازنين و ماندگار را براي من باقي گذاشت. چشمهايم را به افق مي دوزم. و سرم را بلندتر از هميشه برمي فرازم و يادتان مي كنم. همه شما را همه شما در هر كجاي عالم كه باشيد و درهرسني، و در لباسي از آن روز سالها گذشته . شما تك تك تان برومند و جوان شده ايد و مايه برق چشم عمه تان زينب .چشمهاي روشن، اميدوار من از دور صورت جذاب و گيرايتان را مثال مي زند. و براي شما زنده مي ماند. شما مايه زنده ماندن عمه هستيد. شما اميد زندگي من هستيد. پيام عشق عمه تان را بشنويد نازپرورده هاي غرورمند و غيورم. كدامين غم نداشتم. كدامين اشك، كدامين اندوه كه با ياد شما از بين نرفت. من همه عمرم را فداي شما مي كنم. سر بلندتر از هميشه بدرخشيد. يك شب كه خواب برادرم حسين را ديدم وصيت كرد: به فرزندانم گوشت بدهيد آنها گرسنه اند. واويلا، واويلا. از غم برادر.

فغان از درد برادرزاده. من به ياد گشنگي شما. گرسنه ماندم. به ياد تشنگي شما. آب نخوردم. من هميشه فرياد شكوهمند برادرم حسين و رسم عاشقي عشق خود را به گوش كر همه ددان وديوان دنيا خواهم زد.

من مي مانم جاودان سو زنده هرچند درغل و زنجير باشم. هر چند شما را درغم ببينم. هرچند شما را ناتوان ببينم. هرچند شما از تشنگي ناي گريه كردن هم نداشته باشيد. آخر من زينبم. خواهر حسين.

راستي شعر امان از دل من را شنيده ايد. همه آنها راست است و بود. چقدر از شما ممنونم كه با من همراهي كرديد و حال مرا به صورت دردنامه شعر به زبان آورديد. برايتان دعا مي كنم. هميشه من همانم كه وقتي پسرانم شهيد شدند، اخم نكردم و فرزند برادرم حسين را در آغوش كشيدم. شما را هرگز تنها نمي گذارم.حتي اگر خونخوارترين و آدمكش ترين آدمها در برابر من در مقابله با محافظت شما قد علم كنند. آخر من زينبم. جگر گوشه هاي من، اين بادهاي تند و سوزناك و اين صحراي قيامت و اين فرياد العطش و اين زنجيرها و اين خستگي، پريشاني، گرسنگي، تنهايي، بي همصدايي، .... مي گذرد.

مي گذرد. هميشه لحظه هاي شيرين را به خاطر بسپاريد. اين خواهش و درخواست عمه تان زينب است.

كودكان گرانمايه و جوانمرد برادرم. به وجودتان به باليدنتان به نامهاي بامرام و عزتتان و به خدايتان به دينتان به كرامتتان به ماندگاريتان به همه وجود سرتا پا نور وغيرت و پاكيتان افتخار مي كنم.

رقيه ام سكينه ام. باقرم.

محسن هايم. رقيه هايم، سكينه هايم. باقرهايم و... علي هايم.

همه شما يادگاري هاي نوراني برادر به خون تپيده ام را با قلب به خون تپيده خود به خدا مي سپارم. ديگر هيچوقت روي سنگ قبر پدر ننويسيد.... جان مرا نسوزانيد. من با شما مي مانم از روز واقعه تا الان تا فردا، تا قيامت، بين ما جدايي نيست و نخواهد افتاد. دستتان را از دور مي فشارم و روي صورت شما گريه شوق و اشتياق مي پاشم. مرا از ياد نبريد. هميشه بباليد و چشم فتنه را در بياوريد. شما يادگارهاي بهترين مردان و آزادترين انسانهاييد. شما ثمره محراب ودل، شب تارم پر از چهره خندان شما باد. و لحظه هاي عمرم پر ازطنين صداي «الله اكبر» و «حسبنا الله و نعم الوكيل، نعم المولي و نعم النصير» شما بهترينانم! عمه تان خيلي خوشبخت است و هر روز سر بلندتر است. شايد خدا را چه، يكروز باز هم از نزديك همديگر را ديديم. اگر روز وصال به اميد خدا زودتر رسيد.

قول بدهيد به من اين جمله را در اولين حرف بگوئيد. «سلام عليكم بما صبرتم وفنعم عقبي الدار».

شبي تاريك و موج گردابي چنين حايل

كجا دانند حال ما سبكباران ساحلها

سيده زهرا زارعي

مشهد مقدس

شنبه|ا|26|ا|بهمن|ا|1387





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: کيهان]
[مشاهده در: www.kayhannews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 335]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن