واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی:
من به او گفتم که يک بار ازدواج کرده ام و از شوهرم به خاطر اعتيادش به موادمخدر طلاق گرفته ام، اما پسر جوان که خود را عاشق و دلباخته ام معرفي مي کرد گفت: براي من هيچي مهم نيست و ما بايد هرچه زودتر به طور موقت با هم محرم شويم تا به مرور زمان مخ پدر و مادرم را بزنم و رضايت آن ها را براي ازدواج دائم جلب کنم. خراسان: از ازدواج اولم خيري نديدم و شوهرم تمام جهيزيه ام را که پدر بيچاره ام با هزار بدبختي فراهم کرده بود، خرج بساط دود و دم خود و دوستان لاابالي اش کرد. وقتي هم کفگيرمان به ته ديگ خورد متوجه شدم همسرم قصد دارد خانه ما را علاوه بر پاتوق افراد معتاد به لانه فساد و فحشا تبديل کند و مرا نقطه هدف هاي شيطاني خود قرار دهد. براي او ديگر غيرت و ناموس معنا و مفهومي نداشت، به همين دليل به دادگاه رفتم و تقاضاي طلاق دادم. من به حکم قانون از او جدا شدم و به خانه پدربزرگم رفتم چون والدينم مي گفتند حداقل مدتي دندان روي جگر مي گذاشتي تا پدرشوهرت که پايش لب گور است بميرد و آن وقت ارثيه آن چناني او را بالا مي کشيدي بعد طلاق مي گرفتي. زن جوان افزود: ۱۹ ساله بودم که مهر طلاق، صفحه شناسنامه ام را سياه کرد و به خاطر اين که منت پدربزرگ و مادربزرگ روي سرم نباشد به سر کار رفتم. اما انگار مهر بدبختي را روي پيشاني ام نيز زده اند زيرا که بار ديگر احساساتم به بازي گرفته شد و به راحتي فريب پسر مدير فروشگاهي که در آن کار مي کردم را خوردم. «مهران» ۲۵ ساله بود و از لحظه اي که همديگر را ديديم او ابراز عشق و علاقه کرد و به قول معروف، خواستگار از آب درآمد! سمانه در دايره اجتماعي کلانتري آبکوه مشهد افزود: من به او گفتم که يک بار ازدواج کرده ام و از شوهرم به خاطر اعتيادش به موادمخدر طلاق گرفته ام، اما پسر جوان که خود را عاشق و دلباخته ام معرفي مي کرد گفت: براي من هيچي مهم نيست و ما بايد هرچه زودتر به طور موقت با هم محرم شويم تا به مرور زمان مخ پدر و مادرم را بزنم و رضايت آن ها را براي ازدواج دائم جلب کنم. متاسفانه اين پسر جوان با وعده هايي که داد توانست مرا خام کند و من که فکر مي کردم هرچه سريع تر بايد از بلاتکليفي دربيايم به خواسته او تن دادم و ما به طور مخفيانه ازدواج موقت کرديم. حدود يک سال از اين ارتباط پنهاني گذشت و در اين مدت چندين بار با مهران به مسافرت رفتم و خيلي به او وابسته شدم، اما حدود يک هفته قبل او به تمام وعده هايي که داده بود پشت پا زد و گفت: قصد دارد با دختري در تهران ازدواج کند و بهتر است همديگر را فراموش کنيم. در برابر اين برخورد تحقيرآميز سکوت کردم و خودم را عقب کشيدم، اما حالا مهران خواسته ديگري دارد و مي گويد يا بايد با يکي از دوستانش رابطه برقرار کنم و يا تمام فيلم هايي که از من گرفته است را منتشر خواهد کرد. نمي دانم چرا به چنين سرنوشتي دچار شدم. در ازدواج اولم، پدر و مادرم به طمع مال و ثروت يک خانواده مرا بدبخت کردند و در اين ازدواج پنهاني نيز من فريب يک مشت حرف پوچ و وعده و وعيد را خوردم. اگر آدم در هر کاري با افراد آگاه و معتمد مشورت کند چنين مشکلاتي برايش درست نخواهد شد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 196]