تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):روزه بگيريد تا تندرست باشيد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

چراغ خطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827736746




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

داماد جوان و عاشق در دام ياسمن فریبکار


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی:
داماد عاشق در دام دختر فریبکار
ياسمن که با مادرش زندگي مي کرد با رويي باز از ما پذيرايي کرد و تنها شرط آن ها اين بود که چون دخترشان مال و ثروت زيادي به ارث خواهد برد و از طرفي سايه پدر روي سرش نيست بايد مهريه سنگين تعيين شود . پدرم در برابر اين خواسته مادر ياسمن گفت: مهريه را چه کسي داده و گرفته؟ ايرادي ندارد چون دختر شما بيشتر از اين حرف ها ارزش دارد. خراسان: داخل راهرو صدايم زد و گفت: ببخشيد چند جلسه غيبت کرده ام، ممکن است جزوه خود را در اختيارم بگذاريد تا از درس ها عقب نيفتم؟ من دفتر يادداشت هايم را از داخل کيفم در آوردم و به او دادم اما در اين لحظه نگاه و لبخندي که بر چهره داشت دلم را لرزاند. فرداي آن روز ياسمن دفترم را برگرداند، ولي وقتي دفتر را ورق مي زدم ديدم اشعار عاشقانه اي برايم نوشته است. مطالعه اين مطالب احساسي باعث شد هوش و حواسم را ببازم و شيفته اش بشوم. پسر جوان در دايره اجتماعي کلانتري جهاد مشهد افزود: چند روز بعد به بهانه اي دفتر ياسمن را گرفتم و روي آن نوشتم: «مطالب خيلي قشنگي نوشته بودي، با خواندن اين اشعار در نگاه تو ذوب شدم و فهميدم يک نفر را در اين دنياي بزرگ خيلي دوست دارم». به اين ترتيب بود که من و ياسمن به هم وابسته شديم و قرار گذاشتيم پس از تمام شدن درسمان با هم ازدواج کنيم. چهار ماه گذشت و در اين مدت من که حسابي درگير هيجان و احساس و روياهاي قشنگ شده بودم هداياي زيادي براي دختري که واقعا دوستش داشتم خريدم، ولي يک روز او با چشماني گريان گفت: خواستگاري برايش پيدا شده است و مادرش مي گويد هر چه زودتر بايد تکليف خودش را روشن کند. با شنيدن اين حرف يکه خوردم و با عجله به خانه رفتم.من موضوع را با خانواده ام مطرح کردم و خانواده ام نيز که انگار منتظر چنين پيشنهادي بودند و آرزو داشتند مرا در لباس دامادي ببينند، آستين هاي خود را بالا زدند و به خواستگاري دختر مورد علاقه ام رفتند. ياسمن که با مادرش زندگي مي کرد با رويي باز از ما پذيرايي کرد و تنها شرط آن ها اين بود که چون دخترشان مال و ثروت زيادي به ارث خواهد برد و از طرفي سايه پدر روي سرش نيست بايد مهريه سنگين تعيين شود. پدرم در برابر اين خواسته مادر ياسمن گفت: مهريه را چه کسي داده و گرفته؟ ايرادي ندارد چون دختر شما بيشتر از اين حرف ها ارزش دارد. متاسفانه در کمتر از چند روز مقدمات مراسم عقدکنان بدون انجام تحقيقاتي و شايد هم بيشتر به خاطر شرايط اقتصادي خوبي که اين خانواده دارند فراهم شد و من با ملکه روياهايم نامزد شدم. ولي هنوز چند ماه نگذشته بود که فهميدم چه اشتباه بزرگي کرده ام. چون مادر ياسمن به فساد اخلاقي آلوده است و با مردان غريبه زيادي رابطه دارد. اين موضوع خيلي عذابم مي داد و در مورد ياسمن هم دچار ترديد و بدبيني شده بودم، اما لحظه اي که مي خواستم با او چند کلمه در اين باره صحبت کنم سيلي محکمي به گوشم زد و گفت: اين فضولي ها به تو نيامده و پا از گليم خودت درازتر نکن. داماد پشيمان افزود: با غرور به او گفتم طلاقت را مي دهم و از خانه آن ها بيرون آمدم، اما امروز چند آدم شرور و خطرناک جلوي مرا گرفتند و گفتند: اگر مي خواهي همسرت را طلاق بدهي بدون سر و صدا و با پرداخت مهريه اش اين کار را انجام بده در غير اين صورت فک و چانه برايت نخواهيم گذاشت و مجبور خواهي شد از اين شهر بروي و پشت سرت را هم نگاه نکني. نمي دانم چه طور شد که چنين حماقت بزرگي کردم و خانواده ام نيز به طمع مال و ثروت فريب خوردند.





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 254]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن