واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > تئاتر - نمایش «کافه مکادم» به کارگردانی محمود استادمحمد دقیقاً از تلقی پیچیده نویسنده از درام ضربه میخورد و او برای اینکه موقعیتش را با تلقی خود دراماتیک کند وضعیت را بیشتر دست نیافتنی میکند. علیرضا نراقی: در یک اثر مدرن نمایشی یک وضعیت به دور از فراز و نشیبهای پررنگ دراماتیک به شرط داشتن تضادهای فکری و مضمونی و کششهای شخصیتی میتواند کافی باشد. بسیاری از درامهای معاصر دقیقاً متوقف در نمایش یک وضعیت هستند و نه بیشتر؛ نمایش یک عده انسان در موقعیتی مثل یک کافه کارگری، یا یک کتابفروشی که پاتوق روشنفکران سرخورده است، به تصویر کشیدن یک پارک که مملو از آدمهایی از طبقات مختلف است و یا نمایش یک خانواده و بسیاری موقعیتهای شبیه به این خود گاهی تصویری تمام از تضادها و مملو از دیالوگهایی دغدغههای عینی و ذهنی آدمهای سازنده آن موقعیت است. برای درگیر کردن و رها نشدن مخاطب از کار تا مدتهای طولانی همین نمایش موقعیت به خودی خود کافی است. موقعیتی که نمایش «کافه مکادم» در آن اتفاق میافتد جذابیت بسیار بالایی دارد. شرایط اکثر آدمهای موقعیت نمایش آنقدر جذاب است و دغدغه هایشان درگیرکننده که شاید پندآموزی و ورود شخصیتهای مجهول بیشتر موقعیت جذاب نمایش را مشوش و مبهم کرده است. مهاجرت به عنوان امری که انسان ایرانی سالیان سال با آن درگیر است یکی از اصیلترین گونههای ادبی در ادبیات معاصر ایران است؛ یکی از بهترین رمانهای حداقل یک دهه اخیر ایران «همنوایی شبانه ارکستر چوبها» اثر رضا قاسمی از همین نوع ادبی به حساب میآید. انواع و اقسام مهاجرینی که با دلایل مختلف از سرزمین خود به اجبار یا به اختیار جاکن میشوند گویی با دریافتی تازه از زندگی مواجه میشوند. این گونه ادبی از آن جهت اصیل است که دارای زمینهها و ریشههای اجتماعی- سیاسی واقعی بوده است و به طور واقعی بخشی از جامعه ایران را ساخته است که در جهل هویتی حداقل مسائلی روشن را با خود دارد. این سنت ادبی بجز مواردی نادر آن طور که در ادبیات داستانی تجربه شده در ادبیات نمایشی ایران پرداخت نشده است. نمایش «کافه مکادم» با پرداختن به مهاجرین و پناهندگان مشخصاً سیاسی بخشی جذاب و کمتر خوانده شده از مهاجرین را مورد نظر قرار داده است. مهاجرینی که روزی همه آرمانخواه بودند و امروز در مرز شک و ایمان به آن آرمان ها و تضاد ریشهها و خواستهاشان در تلاطم اند. استادمحمد با نمایش این آدمها در کافهای که پاتوقشان است توانسته در نگاه اول وضعیت و شرایط آنها را با انتخابی خوب نشان دهد، اما با گذشتن اندک زمانی با ورود شخصیتی مبهم و کلام غیر قابل باورش برای ایجاد کنش دراماتیک وضعیت آدمها را ناقص رها کرده و بیشتر تصویری پر اعواج و بریده بریده از آن کافه و در اصل مهاجرت نشان میدهد. شخصیت علیرضا در نمایش «کافه مکادم» با ورود خود و دیالوگها نه چندان مربوطش بیشتر از ایجاد یک درام و یا تعمیق آن بین تماشاگر و وضعیت آدمهای پرداختشده نمایش فاصله میاندازد و کمکم شخصیتهای جذابتر با پیچیدگیهای واقعیتر را همچون چنگیزی، کتایون، مردوخ، عزت و تیام به حاشیه میراند. این امر از طرفی دیگر باعث از بین رفتن واقعیت کافه میشود به طوری که ما بیشتر از یک کافه با فضایی پرالتهاب و همیشه عصبی روبروییم که هیچ توجیهی برای ورود هیچ انسان عاقلی به آن وجود ندارد. در واقع به نفع درامزاییهای کاذب، استادمحمد در طول اثر حتی مکان نمایشی خود را از هویت اصلیاش تهی کرده به طوری که «کافه مکادم» دیگر اصلاً شبیه یک کافه نیست. کافه جای حرف است و از این جهت همیشه برای نمایش و تئاتر جذاب بوده است. کافه جای ورود آدمها و گذراندن گذری از زندگیشان است که با هیچ لحظه دیگری قابل مقایسه نیست. لحظههایی که در آن زندگی بیرون از تضاد کار و خانه میایستد و انگار تفکراتی که در کافه به ذهن هجوم میآورد با هر لحظه دیگری متفاوت است. اثر استادمحمد دقیقاً از تلقی پیچیده نویسنده از درام ضربه میخورد، او برای اینکه موقعیتش را با تلقی خود دراماتیک کند بیشتر وضعیت را دست نیافتنی میکند و برای همین نطقهای پندآموز اثر که بیشتر در زبان علیرضا میچرخد با مرگش در انتها به دهان کتایون میرود و نقطه پایان نمایش نطقی از کتایون است که هیچگاه نمیتواند پایانی مناسب برای درام و وضعیت نمایشی «کافه مکادم» باشد. 54143
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 614]