تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 20 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خانه اى كه در آن قرآن فراوان خوانده شود، خير آن بسيار گردد و به اهل آن وسعت داده ش...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

چراغ خطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827975930




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

لیکن چه چاره با بخت گمراه


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > میرفتاح، سیدعلی  - سیدعلی‌میرفتاح این روزها، روز نوشتن نیست. آدم اگر عقل داشته باشد گوشه‌ای می‌نشیند و ساکت می‌شود و چشم باز می‌کند و گوش می‌دهد و صبر پیشه می‌کند، تا ببیند فرجام کار به کجا خواهد انجامید. حقیقتاً پس از ده، پانزده روز نوشتن مداوم در باره انتخابات و شور و حال اطرافش، صلاح در این است که دست از نوشتن بردارم و به جای گفتن و نوشتن، ده گوش باشم و ده چشم و از همین کنج عزلت خویش رصد کنم و ببینم که چه پیش خواهد آمد. که البته هر چه پیش‌ آید -احتمالاً- خوش آید. . . اما چه کنم که مبنای کار من نوشتن است و اگر قلم زمین بگذارم، عاطل و باطل و دچار کسالت مفرط می‌شوم و به قول مرحوم آل‌احمد «آمبولی» می‌گیرم و سکته می‌زنم. مگر نه اینکه هر کس باید به کار خودش بپردازد؟ بناها آیا در روزهای سخت سیاسی و ابتلائات عظیم اجتماعی، دست از آجرچینی و سیمان‌کاری می‌کشند؟ نجارها آیا در مواقع حساس، دست از اره‌کشیدن و رنده‌زدن برمی‌دارند؟ پزشکان و پرستاران و مسافرکش‌ها و لوله‌بازکن‌ها و رنگرزها و رفتگران و کارمندان اداری و کارگران فنی و. . . آیا صبر می‌کنند که ببینند آخر عاقبت تنش‌های سیاسی به کجا می‌انجامد، بعداً لباس کار به تن می‌کنند؟ چه فرقی می‌کند؟ روزنامه‌نگاری هم همین است دیگر. خوب یا بد نوشتن و تحلیل کردن و خبر دادن و حتی شوخی کردن با این و آن، شغل ماست. ما بابت همین نوشتن‌ها و گزارش کردن‌هاست که سهم‌مان را از رزق مقسوم می‌گیریم. شاید بگویید که «چه شغل بدی؟» بد و خوبش را نمی‌دانم. ضمن اینکه مطمئنم که گاهی به همین شغل به دیده تحسین و تکریم می‌نگرید. اما به قول شاعر «چه کنم، حرف دگر یاد نداد استادم». برای تغییر شغل، دیگر زمانش گذشته. سر چهل‌سالگی که دیگر نمی‌شود رفت دنبال پیتزافروشی و دلالی و بساز و بندازی که. بخت ما هم این بوده که از قبل نوشتن روزی در بیاوریم. پس ناچاریم که بنویسیم. اما چه چیز را باید نوشت و چه چیز را نباید نوشت؟ درباره همه چیز می‌شود نوشت، اما می‌دانم که حوصله خواندن در باره همه چیز را ندارید؟ آیا اگر قلم به دست بگیرم و هنرمندانه درباره بهار و طبیعت و این باد و طوفان‌های دم غروب بنویسم، حوصله می‌کنید که حتی سطری از آن را بخوانید؟ درباره آخرین رمانی که خوانده‌ام چطور؟ آیا اگر شروع کنم و با آب و تاب «در‌باره الی» را نقد و بررسی کنم، به ریشم نمی‌خندید که «دل خوش سیری چند؟» آیا اصلاً خودتان حال و حوصله دیدن این فیلم را -که کلی حرف و حدیث پشت سرش بود و کلی خبر‌ساز بود و کلی دم جشنواره اتفاق برایش افتاد و می‌دانم که کلی منتظرش بودید- دارید؟ بی‌خود نگفت مرحوم سپهری که «. . . مرد بقال از من پرسید/ چند من خربزه می‌خواهی/ گفتم: دل خوش سیری چند. . .» فقط من نیستم که برای نوشتن دل خوش می‌خواهم، شما هم برای خواندن به دل خوش -بلکه خوش‌تر از من- نیاز دارید. با این همه و در این میان فقط یک طرف قضیه است که وظیفه‌اش ایجاب می‌کند که بنویسد. من ناچارم بنویسم، برای اینکه شغل من نوشتن است. اما شما که شغلتان خواندن نیست. به راحتی. . . راحت‌تر از آنچه فکر کنید، می‌توانید بی‌اعتنا به همه چیز و همه کس، از مقابل روزنامه فروشی بگذرید و نه تنها نخوانید که حتی نیم نگاهی هم به دست‌پخت من و دوستانم نیندازید. بار اول نیست که با مطبوعات قهر می‌کنید. . . قهر، کلمه خوبی نیست. جمله‌ام را اصلاح می‌کنم. اولین بار نیست که با بی‌اعتنایی شاهوار از مقابل دسته‌های بادکرده روزنامه می‌گذرید. ما بابت این نوشتن و این سیاه کردن کاغذها، حقوق می‌گیریم و چاره‌ای جز نوشتن نداریم، اما شما که بابت این روزنامه خریدن و این روزنامه خواندن حقوق نمی‌گیرید. اصلاً اعصابتان را به هم بریزید که چه شود؟ مطمئن باشید که چیز به‌درد بخور پیدا نمی‌کنید. . . فقط عیب ماجرا اینجاست که اگر شما روزنامه نخرید، خیلی زود رودخانه‌های روزی ما هم می‌خشکد و بالاجبار روزنامه تعطیل می‌شود. آن وقت است که من و دوستانم ناچاریم به سراغ شغل آبرومند دیگری برویم، اگر چه با کمال تأسف برای آموختن هرکاری، بیش از آن چه باید دیر شده است. من فعلاً از سر ناچاری می‌نویسم و می‌دانم و معترفم که این کار عاقلانه نیست. عاقلانه همان است که اول گفتم. «لیکن چه چاره با بخت گمراه». برای همین می‌نویسم برای هیچ‌کس و شاید همه‌کس. از روی دست نیچه مشق نوشتن می‌کنم و می‌نویسم برای همه‌کس و هیچ‌کس.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 459]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن