واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > میرفتاح، سیدعلی - علی میرفتاح هیچ خوب نیست که ستوننویس روزنامه، این همه اتفاق و مسئله و خبر را ندیده و نشنیده انگارد و درباره موضوعات پیش پا افتاده و غیرجذاب و یا درباره خودش بنویسد. اما حکما گفتهاند که احتیاط، شرط عقل است و نباید بیگدار به آب زد. از مصادیق روزگار فتنه که بزرگان ما فرمودهاند، یکی همین روزهای عجیب و غریبی است که آدم چیزهایی میشنود که قبلاً نشنیده بود و صحنههایی میبیند که قبلاً ندیده بود. البته کار سختی نیست که آدم جانب احتیاط را کنار بگذارد و چیزی بگوید و بنویسد که برای خودش و برای دوستانش و برای روزنامهاش دردسر درست کند. این روزها کار سختی نیست که آدم خود را - و مهمتر از خود، روزنامه خود را- به مخاطره بیندازد. حتی کوچکترین سوءتفاهم نیز میتواند موجبات دردسرهای جدی را فراهم آورد. در واقع کار سخت، آن است که بتوانیم خود و دوستان خود و رسانه خود را از صراط مستقیمی که در شرایط حاضر از تیغ تیزتر است و از مو باریکتر ، به سلامت عبور دهیم. این کار سخت فقط متوجه من و دوستان روزنامهنگارم نیست، بلکه شما نیز به حکم شرع و عقل موظفید که خود و خانواده خود را از صراط مستقیم عبور دهید.نزدیک یک هفته است که ستون روزانه «کافه» را خودخواسته تعطیل کردهام. دلیل عمدهاش شاید این بود که میدانستم توی این حال و احوال کسی حوصله و دل و دماغ کافه آمدن و گپزدن ندارد. مردمی که فعلاً رغبت شدید پیدا کردهاند که شعار (هر شعاری) بدهند، یا میل شدیدی دارند که خبرهای پنهانی و دستنیافتنی و بودار را بشنوند، کجا حوصله میکنند که در گوشه صفحه هفت مقابل من بنشینند و درباره چیزهای عادی و معمولی گپ بزنند؟ شاید بیآنکه به زبان بیایند و بیآنکه جوانب کار را بسنجند از من و دوستانم متوقعند که ما هم له یا علیه این و آن داد بزنیم و یقه بگیریم و پیرهن بدرانیم، اما این چاره کار نیست، یا لااقل ما را برای این کارها نساختهاند. هر کسی را به هر کاری ساختهاند و ما را شاید برای اینکه کار که تلاش کنیم و به سختی تلاش کنیم که به هر مشقتی هست، دوباره چراغ کافهمان را روشن کنیم و دوباره در این گوشه جهان، مقابل هم بنشینیم و بیآنکه رگ گردن برای هم باد کنیم و بیآنکه با مشت توی سر هم بکوبیم و بیآنکه با سنگ و گلوله به جان هم بیفتیم، درباره هرچیزی که دلمان خواست، گپ بزنیم. آیا این گپزدنهای هر روزه ما «دیگران» را به زحمت خواهد انداخت؟ آیا ممکن است که این خبرهای ساده و تحلیلهای پیچیده ما، منافع دیگران را به خطر بیندازد؟ آیا هستند دیگرانی که چشم دیدن ما را نداشته باشند؟توی سطح شهر کما بیش، هنوز درگیریهایی جریان دارد. این را به اعتبار خبرهای تلویزیون خودمان میگویم. درگیری - اگرچه پراکنده- هنوز توی شهر دیده و شنیده میشود. دو طرف ماجرا هم تکلیفشان معلوم است هر کدام معلوم است چه میگویند و چه میخواهند. ابزار جنگشان هم آشکار است. معلوم است برای چه میجنگند و با چه ابزاری میجنگند، اینکه کدام یک قوت و قدرت بیشتری دارد و کدام یک کمتر، بحث دیگری است، برابر یا نابرابر، موضوع بحث ما نیست، موضوع اینجاست که هم دشمنیشان آشکار است و هم نحوه و نوع نزاعشان، اما هستند دیگرانی که با ما نزاع دارند و با ما دشمنی میکنند و آرزو دارند تا ریشه ما را بزنند، بیآنکه بدانیم دلیل این دشمنی چیست؟عرض کردم که روزگار، روزگار فتنه است، اما فتنه برای اهل رسانه - و خاصه در مملکت ما، روزنامه - هزار چندان است. دلیلش را بپرسید نمیدانم، اما میدانم که روزنامهها، در حکم همان مرغ معروفی هستند که در عزا و عروسی سر میبرند. روزنامهها را با بهانه و بیبهانه، هم این طرفیها و هم آن طرفیها و حتی روزنامههای دیگر قربانی میکنند و همه تقصیرها را دست آخر به گردن آنها میاندازند. ما در حکم مصائب تمام نشدنی انوری هستیم که درباره هر بلایی که از آسمان فرو آید - حتی اگر به نام دیگری باشد - فرمود «به زمین نارسیده میپرسد، خانه انوری کجاست؟» بلایای سیاسی هم - از هر قبیل - به زمین نارسیده سراغ محل کار و منزل ما را میگیرند. حتی اگر مسبب تمام این غائلهها خودش با زبان خودش بیاید و اعتراف کند و از کرده و نکردهاش عذر بخواهد، باز هستند گروه خشنی که با بهانه و بیبهانه پای روزنامه و روزنامهنگاران را وسط میکشند و پدر صاحب بچهشان را در میآورند. از همین روست که میگویم گذر از جاده رستگاری برای اهل مطبوعات، مثل عبور از پل صراط است. ی ک اشتباه کوچک، یک خطای سهوی، یک بازیگوشی کودکانه از سوی نویسندهها و روزنامهنگاران، در حکم گناه نابخشودنی غیرقابل اغماضی است که به قعر دوزخ سرنگونشان میکند. توی مملکت ما - و شاید توی خیلی از مملکتهای دیگر - هر اتفاق ناگواری که رخ دهد، چه حاکمیت و چه مردم، پیش از هر اقدامی، اول میپرسند که خانه روزنامهها کجاست؟ متأسفانه اینجا روزنامه مترادف دشمن است و هر کس هر چقدر که بتواند، یک مشت یا لگدی به سر این دشمن فرضی میکوبید. اینجا حتی مأموران هلالاحمر نیز میلی به حمایت از ما کتک خوردگان ازلی و ابدی ندارند. چرا؟ نمیدانم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 489]