واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > میرفتاح، سیدعلی - در آن روزگار تدخین چنین زهرماری قبحی نداشته و کار از مابهتران نبوده. بقال سرکوچه و مقنی و بنا هم تا دو بست صبحگاهی را نمیزدند، سرکار نمیرفتند و روزشان شروع نمیشد جمعه شب، تصادفاً به ساعت پخش در چشم باد رسیدم و یک قسمت از سریال تاریخی آقای مسعود جعفریجوزانی را دیدم. قطعاً نباید یک قسمت از سریال را ملاک گرفت و درباره کلیت سریال قضاوت کرد. با شما هم عقیدهام که اینجا از همان جاهایی است که مشت نمونه خروار نیست و نمیشود بر مبنای یک جزء، کل را داوری کرد. من هم قصد نقد و داوری ندارم، اما راستش را بخواهید دلم برای تاریخ معاصر ایران به شدت سوخت وقتی دیدم که حتی عموجان نیز نتوانسته، یا نخواسته که نگاهی فراتر از آقای ورزی به تاریخ داشته باشد. اینطور فیلم تاریخی ساختن برای آقای ورزی نه تنها اشکالی ندارد، بلکه توقعی بیش از این هم از او نمیرود. اصلاً به خاطر همین نگاه تحقیرآمیز به دولتمردان و رجال سیاسی معاصر و نگاه سلبی به نظامیها و سیویلهای آن دوره است که کسی مثل ورزی، مجال فیلمسازی مییابد. نگاه ورزی به کنار، نگاه تلویزیون را هم میدانیم چیست و چه میخواهد بگوید و چه باید بگوید. آنچه سوءتفاهم ما بوده است، این است که گمان میکردیم عموجان جعفریجوزانی، تومنی هفت سنار با بقیه فرق دارد و اگر او آستین بالا بزند و وارد تاریخ معاصر شود، به نکاتی اساسیتر و مهمتر و جدیتر و عمیقتری خواهد پرداخت. ضمن اینکه گمان میکردیم او که قبلاً شیر سنگی و جادههای سرد و حتی در مسیر تندباد را ساخته، توانایی تکنیکی و فنی بالاتری از کسی مثل ورزی دارد که متأسفانه مثل یخ وا رفتیم وقتی قسمتی از این سریال را که کم کم نصفش را آب بسته بودند، دیدیم. اگر به جای مهر انگشتر، اسم ورزی که سهل است، اسم یک کارگردان درجه هشت را هم میدیدم، خیلی تعجب نمیکردیم، اما اسم عموجان، حقیقتاً برازنده چنین سریالی نبوده و نیست. چه به لحاظ فرم، چه به لحاظ محتوا. این از آن بدتر، آن از این بدتر. چو نتوان راستی را درج کردن، دروغی را چه باید خرج کردن. کاش یک بار برای همیشه، بیحب و بغض و بدون رودبایستی، بتوانیم تاریخ معاصر را ورق بزنیم و خوبیها و بدیهای آدمها را بگوییم. بر منکرش لعنت که بگوید رضاشاه دیکتاتور نبود، یا اینکه انگلیسیها سرکارش نیاوردند. این را هر کسی میداند، اما شاهی که شبها توی دفتر کارش میخوابد، قطعاً برای این است که -احتمالاً به دلیل همان روحیه نظامی- مدام در دسترس باشد و همه اخبار را فیالفور دریافت کند. پس این همه ترس و لرز برای بیدار کردن شاه واقعاً نمیتواند موضوعیت داشته باشد. ضمن اینکه تریاک کشیدن چنین مردی را نمیشود حمل بر تریاکی بودن او کرد. در آن روزگار تدخین چنین زهرماری قبحی نداشته و کار از مابهتران نبوده. بقال سرکوچه و مقنی و بنا هم تا دو بست صبحگاهی را نمیزدند، سرکار نمیرفتند و روزشان شروع نمیشد. تازه در احوال این مرد قلدر آوردهاند که همیشه ایستاده تدخین میکرد که مثل بقیه زمینگیر و مافنگی و بیچاره نشود. اشتباه نکنید. من از رضاشاه دفاع نمیکنم. تأکید میکنم که او را انگلیسیها به ضرب و زور روی کار آوردند، اما این دلیل نمیشود که سعید راد با آن بازی بدش در این نقش، هر کاری را بکند و هر حرفی را بزند و به او نسبت دهد. ایران اعلام بیطرفی کرد و حقاً و انصافاً کار عاقلانهای کرد. نمیگویم به مردان سیاسی آن روز مدال افتخار بدهیم، اما میگویم که از قول یدالله آنها را لجنمال نکنیم. اتفاقاً نقض این بیطرفی و آمدن قشون به ایران، خیلی هم بد نشد. کم کم حسنش این بود که مردم را از شر دیکتاتور نجات داد و رضاشاه مجبور شد دست خالی ایران را ترک کند. و بعد هم هیچ اتفاقی نیفتاده، این را نمیشود منکر شد که در آغاز سلطنت شاه جوان و بیتجربه، دورهای پدید آمد که جزو دورههایی است که روزنامهها چند صباحی طعم آزادی را چشیدند. این از همان نمونههایی است که میگویند عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. شکی نیست که این پدر و پسر به کشور خیانت کردند و زحمتی برای ملت فراهم آوردند، اما همه چیز و همه کار را که نباید با یک چوب راند. بیش از این نمیتوانم توضیح بدهم، اما همین قدر میگویم که این فیلم سطحی و نازل، از کسی مثل جعفریجوزانی چنین کاری بعید است. متأسفانه روزگار ما طوری است که آدمهایی که از اسمهایشان جا مانده بودند، حالا آنقدر جلو افتادهاند که اسمها بد جوری عقب افتاده است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 218]