تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 25 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):بهترین چیزی که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهی تقرب پیدا می کند، ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1806596109




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نگاهي به عصر حسنين(ع) از ديدگاه شهيد مطهري


واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: نگاهي به عصر حسنين(ع) از ديدگاه شهيد مطهري
گروه خبرنگاران افتخاري / جمشيد غضنفري: در مطلب ذيل به صورت مختصر عصر مقايسه عصر حسنين(ع) از ديدگاه شهيد مطهري بررسي و به مقايسه گذاشته شده است كه همزمان با سالروز شهادت امام حسن مجتبي(ع) پيشكش مخاطبان مي‌شود.
در اين مطلب از استاد شهيد مرتضي مطهري(ره) با استفاده از كتاب‌هاي ايشان سئوالاتي پرسيده و پاسخ داده مي‌شود.

1- اين ‏كه فرموديد: «اگر امام حسن(عليه السلام) صلح نمي‏كرد، تاريخ او را ملامت مي‏كرد كه چرا با اين ‏كه مي‏توانستي شرايط خود را در صلحنامه بگنجاني، اين كار را نكردي؟» درست به نظر نمي‏رسد، زيرا مردم فرستادن كاغذ سفيد امضاء براي امام حسن(عليه السلام) را يك نيرنگ تلقّي مي‏كردند؛ چرا كه اين كار بدين معني است كه تو هرچه مي‏خواهي بنويس، من كه حرف‏هاي تو را قبول ندارم. معاويه را مردم در زمان حضرت علي(عليه السلام) شناخته بودند.

جواب: اتفاقا در آن (كاغذ) سفيدامضاء، معاويه مي‏توانست نيرنگ ديگري به ‏كار ببرد و آن اين است كه ببيند شرايطي كه امام حسن(عليه السلام) مي‏نويسد، يك شرايط اسلامي است يا شرايط غيراسلامي؟ چون معاويه از نظر وضع و موقعيّت خودش ـ از نظر واقعيّت هم همين‏طور ـ مي‏خواست روشن شود كه امام حسن(عليه السلام) چه مي‏خواهد؟ (هم امام حسن(عليه السلام) مي‏خواست اين كار بشود و هم معاويه) آيا شرايط او به نفع خودش است يا به نفع مسلمين؟ ما ديديم همه شرايط به نفع مسلمين بود، و غير از اين، امام حسن(عليه السلام) نه مي‏توانست بكند و نه مي‏كرد. شما مي‏گوييد كه: مردم اين را نيرنگ تلقّي مي‏كردند. اتّفاقا مردم مي‏گفتند: چه آدم خوبي است! و به امام حسن(عليه السلام) مي‏گفتند: حرف‌هايت را بزن، ببينيم آخر تو چه مي‏خواهي؟ آيا حرفت فقط اين است كه من بايد خليفه باشم يا حرف ديگري داري؟ اگر حرف ديگري داري، اين ‏كه حاضر است كه واقعا مسلمين را به سعادت برساند.

شما بعد فرموديد كه: معاويه را مردم در زمان حضرت امير(ع) شناخته بودند. اتّفاقا قضيّه اين طور است كه مردم معاويه را بدآدمي شناخته بودند و خوب حاكمي و اين ‏كه مردم كوفه سست شدند، يكي به همين خاطر بود ... آنهايي كه معاويه را شناخته بودند، به اين صورت شناخته بودند كه درست است كه آدم بدي است امّا حاكم خوبي است، اگر او حاكم شود، هيچ فرقي ميان مردم كوفه و غير كوفه نخواهد گذاشت. مخصوصا معروف شده بود به حلم و بردباري.

معاويه يك حلم سياسي داشت و مورّخين به او عيب گرفته‏اند كه نتوانست حلم سياسي خود را در مورد كوفه عملي كند و اگر مي‏كرد، از نظر معنوي هم پيروز مي‏شد. معاويه معروف بود به حلم سياسي. مردم مي‏رفتند به او فحش مي‏دادند، مي‏خنديد و در آخر پول مي‏داد و آنها را جلب مي‏كرد. مي‏گفتند: براي حكومت بهتر از اين، ديگر نمي‏شود پيدا كرد؛ حالا آدم بدي است، آدم بدي باشد.

امام حسن(عليه السلام) هم بر همين اساس (تصميم به صلح گرفت و گويي به مردم مي‏گفت:) بسيار خوب، ما اين آدم بد را آورديم كه كارها را خوب انجام دهد، حال ببينيد آن طور كه شما انتظار داريد كه اين آدم بد، كارها را خوب انجام دهد، انجام خواهد داد يا انجام نخواهد داد.

هرگز معاويه به ‏عنوان يك حاكم جائر شناخته نشده بود، به‏ عنوان يك مرد جاه‌طلب شناخته شده بود نه بيش از آن. معاويه را واقعا دوران صلح امام حسن(عليه السلام) شناساند، از نظر اين‏ كه چگونه حاكمي است.(1)

معاويه با آن دستپاچگي كه داشت، تمام شرايط صلح را پذيرفت، نتيجه‏اش اين شد كه معاويه فقط از جنبه سياسي پيروز شد؛ يعني نشان داد كه يك مرد صد در صد سياستمداري است كه غير از سياستمداري هيچ چيز در وجودش نيست. زيرا همين قدر كه مسند خلافت و قدرت را تصاحب كرد، تمام موادّ قرارداد را زيرپا گذاشت و به هيچ كدام از اينها عمل نكرد و ثابت كرد كه آدم دغل‌بازي است.

معاويه وقتي كه به كوفه آمد، صريحا گفت: مردم كوفه! من در گذشته با شما نجنگيدم براي اين ‏كه شما نماز بخوانيد، روزه بگيريد، حج كنيد، زكات بدهيد؛ «وَلكِنْ لاَِتَأَمَّرَ عَلَيْكُمْ؛ من جنگيدم براي اين ‏كه امير و رئيس شما باشم.» بعد چون ديد خيلي بد حرفي شد، گفت: اينها يك چيزهايي است كه خودتان انجام مي‏دهيد، لازم نيست كه من راجع به اين مسائل براي شما پافشاري داشته باشم.

شرط كرده بود كه خلافت، بعد از او تعلّق داشته باشد به حسن بن علي(عليه السلام) و بعد از حسن بن علي، به حسين بن علي(عليه السلام). ولي بعد از هفت هشت سال كه از حكومتش گذشت، شروع كرد مسئله ولايتعهدي يزيد را مطرح كردن. شيعيان اميرمؤمنان(ع) را كه در متن قرارداد بودند را براي اين كه مزاحمشان نشود، به حدّ اَشد، مزاحمشان شد و شروع كرد به كينه‏توزي نسبت به آنها.(2)

2- حال كه بحث به اينجا كشيده شد، بفرماييد واقعا چه فرقي ميان معاويه و عثمان هست؟

جواب: هيچ فرقي نيست، ولي عثمان كم و بيش مقام خودش را در ميان مسلمين(غير شيعه) حفظ كرد به‏ عنوان يكي از خلفاي راشدين كه البتّه لغزش‏هايي هم داشته است؛ ولي معاويه از همان اوّل به ‏عنوان يك سياستمدارِ دغلباز معروف شد كه از نظر فقها و علماي اسلام عموما (نه فقط ما شيعيان؛ از نظر شيعيان كه منطق، جور ديگر است) معاويه و بعد از او، از رديف خلفا، از رديف كساني كه جانشين پيغمبرند و آمدند كه اسلام را اجرا كنند، به كلّي خارج شدند و عنوان سلاطين و ملوك و پادشاهان به خود گرفتند.(3)

3- آيا نمي‏توان براساس روايتي كه از پيامبر اكرم(صلي‏الله‏عليه‏و‏آله)‏ نقل كرديد، منطقي رسا براي امام حسين(عليه‏السلام) منظور كرد كه اين منطق براي امام حسن(عليه‏السلام) وجود نداشت؟

معاويه با آن دستپاچگي كه داشت، تمام شرايط صلح را پذيرفت، نتيجه‏اش اين شد كه معاويه فقط از جنبه سياسي پيروز شد؛ يعني نشان داد كه يك مرد صد در صد سياستمداري است كه غير از سياستمداري هيچ چيز در وجودش نيست. زيرا همين قدر كه مسند خلافت و قدرت را تصاحب كرد، تمام موادّ قرارداد را زيرپا گذاشت و به هيچ كدام از اينها عمل نكرد و ثابت كرد كه آدم دغل‌بازي است.

جواب: (بله، براي) امام حسين(عليه السلام) يك منطق بسيار رسا و يك تيغ برنده‏اي (وجود) داشت. ... «مَنْ رَأي سُلْطانا جائِرا مُسْتَحِلاًّ لِحَرامِ الله‏ِ ... انَ حَقّا عَلَي الله‏ِ اَنْ يُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ...»؛ اگر كسي حكومت ستمگري را ببيند كه چنين و چنان كرده است و سكوت بكند، در نزد پروردگار گناهكار است.

امّا براي امام حسن(عليه السلام) اين مسئله هنوز مطرح نيست. براي امام حسن(عليه السلام) حدّاكثر اين مطرح است كه اگر اينها بيايند، بعد از اين چنين خواهند كرد. اين‏ كه «اگر بيايند، بعد از اين چنين مي‏كنند» غير از اين است كه يك كاري كرده‏اند و ما الآن سند و حجّتي در مقابل اينها بالفعل داريم.

اين است كه مي‏گويند: «صلح امام حسن(عليه السلام) زمينه را براي قيام امام حسين(عليه السلام) فراهم كرد.» لازم بود كه امام حسن يك مدّتي كناره‏گيري بكند تا ماهيّت اموي‏ها كه بر مردم مخفي و مستور بود، آشكار شود، تا قيامي كه بناست بعد انجام گيرد از نظر تاريخ، قيام موجّهي باشد.

پس از همين قرارداد صلح، كه بعد معلوم شد معاويه پايبند اين موادّ نيست، عدّه‏اي از شيعيان آمدند به امام حسن(عليه السلام) عرض كردند: ديگر الآن اين قرارداد صلح كَأنْ لَمْ يَكُنْ است ـ و راست هم مي‏گفتند زيرا معاويه آن را نقض كرد(4) و بنابراين، شما بياييد قيام كنيد. فرمود: نه، قيام براي بعد از معاويه. يعني كمي بيش از اين، بايد به اينها مهلت داد تا وضع خودشان را خوب روشن كنند، آن وقت، وقت قيام است. معني اين جمله، اين است كه اگر امام حسن(عليه السلام) در آن وقت نبود و بعد از شهادت اميرالمؤمنين، امام ‏حسين(عليه السلام) خليفه شده بود، قرارداد صلح امضا مي‏كرد، و اگر امام حسن(عليه السلام) تا بعد از معاويه زنده بود، مثل امام حسين(عليه السلام) قيام مي‏كرد، چون شرايط مختلف بوده است.(5)

4. اگر اميرمؤمنان به جاي امام‏حسن(عليه‏السلام) مي‏بود، آيا صلح مي‏كرد يا نه؟

جواب: اين سؤال را كه اگر حضرت امير(عليه السلام) در جاي حضرت امام حسن(عليه السلام) بود، صلح مي‏كرد يا نه؟ به اين شكل نمي‏شود جواب داد. بله، اگر شرايط حضرت علي(عليه السلام) مثل شرايط حضرت امام‏حسن(عليه السلام) مي‏بود، صلح مي‏كرد، اگر بيم كشته شدنش در مسند خلافت مي‏رفت. ولي مي‏دانيم كه شرايط حضرت امير(عليه السلام) با شرايط امام حسن(عليه السلام) خيلي متفاوت بود، يعني اين نابساماني‏ها در اواخر دوره حضرت امير پيدا شد، و لهذا جنگ صفّين هم جنگي بود كه در حال پيشرفت بود و اگر خوارج از داخل انشعاب نمي‏كردند، مسلّم اميرالمؤمنين پيروز شده بود. در اين جهت، بحثي نيست.(6)

5- حضرت علي(عليه السلام) مي‏فرمود: «من حاضر نيستم يك روزِ حكومت معاويه را تحمّل كنم.» چگونه امام حسن(عليه السلام) راضي به حكومت معاويه شد؟

جواب: اين‏ كه شما فرموديد: چرا اميرالمؤمنين حاضر نيست يك روزِ حكومت معاويه را قبول كند ولي امام حسن حاضر مي‏شود؟ شما اين دو را با همديگر مخلوط مي‏كنيد. حضرت امير حاضر نيست يك روز، معاويه به ‏عنوان نايب او و به ‏عنوان منسوب از قِبَل او حكومت كند، ولي امام حسن(عليه السلام) كه نمي‏خواهد معاويه را نايب و جانشين خود قرار دهد، بلكه مي‏خواهد خود كنار برود. صلح امام حسن(عليه السلام) كنار رفتن است نه متعهّد بودن. در متن اين قرارداد هيچ اسمي از خلافت برده نشده، اسمي از اميرالمؤمنين برده نشده، اسمي از جانشين پيغمبر برده نشده، سخن اين است كه ما كنار مي‏رويم، كار به عهده او، ولي به شرط آن كه، اين ‏كه شخصا صلاحيّت ندارد(معاويه)، كار را درست انجام دهد و متعهّد شده كه درست عمل كند.

پس اين دو خيلي تفاوت دارد. اميرالمؤمنين گفت: من حاضر نيستم يك روز كسي مثل معاويه از طرف من و نايب من در جايي باشد. امام حسن(عليه السلام) هم حاضر به چنين چيزي نبود، و شرايط صلح نيز شامل چنين چيزي نيست.(7)

6- آيا اميرمؤمنان(عليه السلام) راجع به چگونگي برخورد با معاويه، وصيّتي به امام حسن (عليه‌السلام) كرده بودند؟

جواب: يادم نمي‏آيد كه تا به حال برخورد كرده باشم در وصيّت‏هاي حضرت امير كه چيزي راجع به اين جهت گفته باشند، ولي ظاهرا وضع روشن بوده؛ اگر در متن تاريخ هم نيامده باشد، وضع روشن بوده است. اميرمؤمنان خودش تا آخر طرفدار جنگ با معاويه بود و حتّي همان اواخر هم كه وضع اميرمؤمنان نابسامان بود، باز چيزي كه اميرمؤمنان را ناراحت مي‏داشت، وضع معاويه بود و معتقد بود كه بايد با معاويه جنگيد تا او را از ميان برد. شهادت اميرالمؤمنين مانع جنگ جديد با معاويه شد. آن خطبه معروفي كه در نهج‏البلاغه است كه حضرت مردم را دعوت به جهاد كرد و بعد از اصحاب با وفايش كه در صفّين كشته شدند، ياد كرد و فرمود: اَيْنَ اِخْوانِيَ الَّذينَ رَكِبُوا الطَّريقَ، و مَضَوْا عَلَي‏الْحَقِّ، اَيْنَ عَمّارٌ؟ وَ اَيْنَ ابْنُ التَّيِّهانِ؟ وَ اَيْنَ ذُوالشَّهادَتَيْنِ؟(8) و بعد گريست، اين خطابه را در نماز جمعه خواند، مردم را دعوت كرد كه حركت كنند؛ و نوشته‏اند: هنوز جمعه ديگر نرسيده بود كه ضربت خورد و شهيد شد.

امام حسن(عليه السلام) هم در ابتدا تصميم به جنگيدن با معاويه داشت(9) ولي اموري كه از مردم كوفه ظهور و بروز كرد مانع شد كه امام به جنگ ادامه دهد. حتّي امام لشكرش را به همان مقدار كمي هم كه آمدند، بيرون از شهر برد، گفت: برويد در نُخَيله كوفه. خودش هم خطبه خواند، مردم را دعوت كرد. و وقتي هم كه خطبه خواند، يك نفر جواب مثبت نداد تا «عديّ بن حاتم» بلند شد و مردم را ملامت كرد و بعد گفت: من خودم كه راه افتادم. و خودش راه افتاد، يك هزار نفري هم داشت، بعد ديگران راه افتادند، و بعد خود امام حسن(عليه السلام) راه افتاد رفت به نخليه كوفه، ده روز آنجا بود، فقط چهار هزار نفر جمع شدند.

بار دوم حضرت آمد مردم را بسيج كرد. اين بار جمعيّت زياد آمدند، ولي باز در همان‏جا ضعف نشان دادند، به يك عدّه از رؤساي‏شان پول دادند، شب فرار كردند و رفتند، يك عدّه به شكل ديگر، و يك عدّه به شكل ديگر؛ حضرت ديد زمينه، ديگر زمينه جنگيدن افتخارآميز نيست.(10)

7- آيا امام حسين(عليه السلام) هم صلحنامه را امضاء كرده‏اند يا خير؟ و آيا ايشان به صلح امام حسن (عليه السلام) اعتراضي داشته‏اند يا خير؟

جواب: من جايي نديده‏ام كه امام حسين(عليه السلام) هم صلحنامه را امضاء كرده باشد، از باب اين ‏كه ضرورتي نداشته كه امام حسين(عليه السلام) امضاء كند، چون امام حسين(عليه السلام)، آن وقت به ‏عنوان يك نفر تابع بود و تسليم امام حسن(عليه السلام)، و هر چه كه امام حسن مي‏كرد، آن را قبول داشت و متعهّد بود. حتّي يك عدّه‏اي كه با صلح امام حسن(عليه السلام) مخالف بودند، آمدند نزد امام حسين(عليه السلام) كه: ما اين صلح را قبول نداريم، آيا بياييم با تو بيعت كنيم؟ فرمود: نه، هرچه برادرم امام حسن(عليه السلام) انجام داده، من تابع همان هستم.

امام فرمود: نه، قيام براي بعد از معاويه. يعني كمي بيش از اين، بايد به اينها مهلت داد تا وضع خودشان را خوب روشن كنند، آن وقت، وقت قيام است. معني اين جمله، اين است كه اگر امام حسن(عليه السلام) در آن وقت نبود و بعد از شهادت اميرالمؤمنين، امام ‏حسين(عليه السلام) خليفه شده بود، قرارداد صلح امضا مي‏كرد، و اگر امام حسن(عليه السلام) تا بعد از معاويه زنده بود، مثل امام حسين(عليه السلام) قيام مي‏كرد، چون شرايط مختلف بوده است.

از نظر تاريخ، مسلّم اين است كه امام حسين(عليه السلام) صد درصد تابع صلح امام حسن (عليه‌السلام) بود؛(11) يعني كوچك‏ترين ابراز مخالفتي از امام حسين(عليه السلام) نسبت به اين صلح ابراز نشده، و ديده نشده كه جايي اعتراض كند كه من با اين صلح موافق نيستم، و بعد كه ببيند امام حسن(عليه السلام) مصمّم به صلح است، تسليم شود؛ نه، هيچ اعتراضي از او ديده نشده است.(12)

8- چرا امام حسن(عليه السلام) صلح كرد، يا چرا امام حسين(عليه السلام) صلح نكرد؟ اصلاً چرا ما درباره اين دو امام بگوييم، قدري جلوتر برويم. چرا علي بن ابي‏طالب در زمان خلافت ابوبكر قيام نكرد؟ چرا در زمان خلافت عمر قيام نكرد؟ چرا در زمان خلافت عثمان قيام نكرد؟ ولي بعد از عثمان كه آمدند با او بيعت كردند، محكم ايستاد، در صورتي كه از نظر علي بن ابي‏طالب همان‏طوري كه ابوبكر غاصب بود، معاويه هم غاصب بود؟!

جواب: براي اين‏ كه آنچه كه در نظر اسلام اصالت دارد، مطلب ديگري است و آن، اين است كه آن اقدامي كه حفظ حوزه اسلام با او بشود، بر هر اقدام ديگري مقدّم است. حال اگر مردم و صحابه پيغمبر به حرف پيغمبر گوش مي‏كردند و با علي(عليه السلام) بيعت مي‏كردند و علي در يك همچو شرايطي خليفه مي‏شد، منظور پيغمبر حاصل بود؛ يعني تصدّي خلافت، سبب تقويت اسلام بود. ولي پيغمبر، حضرت علي(عليه السلام) را براي خلافت نامزد كرده است، يك دفعه بعد از پيغمبر به فكر مي‏افتند كه از اين قضيّه استفاده بكنند. در همان حال مردمي تازه مسلمان هستند كه هنوز اسلام در دل آنها نفوذ نكرده است، تازه شهرت اسلام به دنياي خارج عرب كشيده شده است. حالا مصلحت اسلام ايجاب مي‏كند كه يك آرامش كاملي برقرار باشد. اوّلاً بايد غائله مرتدها خوابانده شود. ثانيا آنها كه از دور مي‏آيند كه اين حساب‏ها سرشان نمي‏شود. از نظر آنها علي بن ابي‏طالب و ابوبكر علي‏السّويّه هستند. مصلحت اسلام اين‏طور ايجاب مي‏كند كه حالا كه اينها عمل ناشايستي مرتكب شده‏اند، آن كسي كه در اينجا ذي حقّ است، دندان روي جگر بگذارد البته نه به‏ خاطر جان خودش، بلكه به‏ خاطر مصلحت اسلام.

مصلحت اسلام اين طور ايجاب مي‏كند كه علي(عليه السلام) دندان روي جگر بگذارد و در صف مأمومينِ ابوبكر هم شركت بكند و با عمر نيز همين طور رفتار كند و به سؤالات و اشكالات مردم جواب بدهد. چيزي كه از نظر علي(عليه السلام) اصالت دارد، حيثيّت و آبروي اسلام است. در اينجا دندان روي جگر گذاشتن، بهتر آبروي اسلام را حفظ مي‏كند يا لااقلّ كمتر آبروي اسلام را مي‏برد.

امّا قضيّه مي‏گذرد، اوضاع زمان تغيير مي‏كند، اسلام جهانگير مي‏شود. زمان معاويه پيش مي‏آيد، معاويه، حيثيّت عمر و ابوبكر را ندارد. او كسي است كه خودش و پدرش سالها عليه اسلام جنگيده‏اند. حساب‌ها عوض شده است. در اينجا علي(عليه السلام) با معاويه مي‏جنگد. زمان امام ‏حسن (عليه‌السلام) پيش مي‏آيد. در اين زمان در اثر جريان‌هاي زيادي كه در زمان اميرمؤمنان پيش آمد و از همه بالاتر، آن حالت سست عنصريي كه اصحاب امام حسن(عليه السلام) به خرج دادند، اگر امام حسن(عليه السلام) مقاومت مي‏كرد، كشته مي‏شد ولي نه كشته شدنِ شرافتمندانه و افتخارآميز، آنگونه كه حسين ‏بن ‏علي(عليهماالسلام) كشته شد.

حسين بن علي(عليهماالسلام) با هفتاد و دو نفر كشته شد، يك شهادت آبرومندانه و در يك وضع و شرايط خاصّ كه هزار و چهارصد سال دارد اسلام را آبياري مي‏كند. در زمان امام حسن(عليه السلام) يك حالت رخوت و سستي و خستگي در شيعيان پيدا شده بود كه اگر اين كار (مقاومت در مقابل معاويه) ادامه پيدا مي‏كرد، يك وقت خبردار مي‏شدند كه حضرت را دست بسته تحويل معاويه داده‏اند. هنوز صابون معاويه و بني‏اميّه درست به جامه مردم نخورده بود. بيست سال معاويه حكومت كرد، «مغيرة بن شعبه» و «زياد بن ابيه» كه به جان مردم افتادند، آن وقت مردم فهميدند كه اشتباه كردند كه در زمان حضرت علي(ع) دعوت او را لبّيك نگفتند، اشتباه كردند كه امام حسن (عليه‌السلام) را تحويل معاويه دادند. لهذا بعدها (بعد از حادثه كربلا) عدّه‏اي پيدا شدند و «توّابين» را به وجود آوردند كه همان‏ها بودند كه دور «مختار» را گرفتند.

اين امر؛ يعني آگاه شدن مردم از ماهيّت حكومت اموي، از عواملي بود كه شرايط را براي قيام امام حسين(ع) مساعد مي‏كرد. گذشته از اين، وضع يزيد با وضع معاويه فرق مي‏كرد. معاويه در لباس نفاق كار مي‏كرد، يزيد در لباس كفر. معاويه لااقل روي كارهايش سرپوش مي‏گذاشت، علنا شراب نمي‏خورد، علنا سگ بازي نمي‏كرد، صورت ظاهر را حفظ مي‏كرد، ولي يزيد جواني بود ديوانه و پرده‏در كه حساب موقعيّت خودش را نمي‏كرد كه هر چه هست بالأخره مردم او را خليفه پيغمبر مي‏دانند. اين قدر شراب مي‏خورد تا مست مي‏شد و در حضور جمعيّت به پيغمبر ناسزا مي‏گفت. واقعا اگر قضاياي كربلا نبود و امام حسين (ع) قيام نمي‏كرد و سبب نمي‏شد كه يزيد از بين برود و او همان بيست سالي را كه معاويه خليفه بود، خلافت مي‏كرد، اصلاً حوزه اسلام منقرض مي‏شد.

پس «شرايط زمان» خيلي فرق مي‏كند. بنابراين، امام حسن(ع) همان برنامه را اجرا كرد كه امام حسين(ع) اجرا كرد و امام حسين(ع) همان برنامه را اجرا كرد كه امام حسن(ع) اجرا كرد، فقط شكل كارشان با هم فرق داشت، ولي روح هر دو يكي بود.(13)

******************************************************************

پي‏نوشت‏ها:

1. سيري در سيره ائمّه اطهار(ع)، صص 106 ـ 108.

2. همان، ص 94 و 95.

3. همان، ص 95.

4. همين كه (معاويه) روي كار آمد و سوار شد، در اوّلين خطابه‏اي كه مي‏خواند، مي‏رود بالاي منبر و اعلام مي‏كند: ايّها النّاس! از حالا به شما بگويم تمام موادّ قراردادي را كه با حسن بن علي بسته بودم، زير پا گذاشتم. با پايش هم روي آن كوبيد و گفت: اين طور زير پا گذاشتم. گفتند: عجب آدم سياستمداري است، آنجا كه مصلحتش است كه پيمان ببندد، پيمان مي‏بندد، امضاء بكند، امضاء مي‏كند، قسم بخورد، قسم مي‏خورد، وقتي كه به اصطلاح خرش از پل گذشت، مي‏گويد: همه را زير پا گذاشتم. آن زرنگي نيست، اسمش را زرنگي و زيركي نگذاريد، آن بي‏ديني است. فرق است ميان بي‏ديني و زيركي. آدم ديندار همه اين راهها را مي‏داند ولي نمي‏كند، امّا آدم بي‏دين اين كارها را انجام مي‏دهد. تفاوتش در پابند نبودن است، نه اين‏ كه او چيزي درك مي‏كند كه ديندار درك نمي‏كند. (آشنايي با قرآن، ج 3،ص154).

5. سيري در سيره ائمّه اطهار(ع)، ص 95 و 96.

6. همان، ص 102.

7. همان، ص 102 و 103.

8.نهج‏البلاغه، ترجمه ‏فيض‏الاسلام، خطبه181، ص596 .

9. سيري در سيره ائمّه اطهار(ع)، ص 103 و 104.

10. همان، ص 105 و 106.

11. از نظر تاريخ عرض مي‏كنيم و الاّ از نظر امامت كه ما نمي‏توانيم تفكيك كنيم.

12. سيري در سيره ائمّه اطهار(ع)، ص 108.

13. اسلام و مقتضيات زمان، ج 1، ص 224 ـ 227.

برگرفته از كوثر، ش 58، سيد سعيد روحاني.

سه|ا|شنبه|ا|6|ا|اسفند|ا|1387





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[مشاهده در: www.iqna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 206]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن