محبوبترینها
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1853534136
زندگى سياسى امام هفتم عليه السلام
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: زندگى سياسى امام هفتم عليه السلام
خبرگزاري فارس: با توجه به اينكه شيوه مبارزه به اقتضاى شرايط زمان متفاوت مىباشد، با دقت در تاريخ زندگانى امام هفتم عليه السلام به خوبى روشن مىشود كه آن حضرت هم مانند ساير امامان معصوم همواره در حال مبارزه با زمامداران خودكامه عصر خويش بوده است . و شهادت همه امامان معصوم - به جز امام زمان عليه السلام - نيز خود گوياى همين مطلب است .
امام موسى بن جعفر عليهما السلام سپيده دم روز يكشنبه يا سه شنبه هفتم صفر سال 128 يا 129 هجرى قمرى در «ابواء» - محلى ميان مكه و مدينه - از كنيزى به نام «حميده» زاده شد و بنا بر قول مشهور در 25 رجب سال 183 ه . ق در بغداد در زندان هارون الرشيد و به دستور وى به شهادت رسيد . در اين مقاله بمناسبتشهادت آن امام بزرگوار در دو بخش سخن خواهيم گفت; در بخش نخستشرائط فرهنگى عصر امام هفتم عليه السلام را بررسى مىكنيم و در بخش دوم به تحليل و بررسى اوضاع سياسى آن روزگار و نيز موضعگيريهاى امام موسى بن جعفر عليهما السلام در برابر زمامداران عصر خواهيم پرداخت .
اوضاع و شرائط فرهنگى و اجتماعى
پس از رحلت امام صادق عليه السلام با نص صريح آن حضرت، فرزندش موسى بن جعفر عليهما السلام در سن بيستسالگى به امامت رسيد و مدت سى و چهار يا سى و پنجسال، رهبرى امت اسلامى را عهدهدار شد . (1)
بعد از امام ششم سردرگمى عجيبى در ميان شيعيان نسبتبه رهبرى آينده پديدار گشت و اين در حالى بود كه شبهه جانشينى اسماعيل فرزند بزرگ امام صادق عليه السلام در زمان حيات ايشان مطرح بود و به همين دليل آن حضرت به مناسبتهاى مختلف، مسئله جانشينى اسماعيل را به شدت نفى مىنمود و حتى هنگامى كه اسماعيل در زمان حيات امام از دنيا رفت، آن حضرت علىرغم اينكه به شدت از مرگ فرزندش متاثر شده بود، اصرار داشت تا رواندازى كه بر پيكر مطهر اسماعيل بود برداشته شود تا مردم مرگ او را به چشم خود ببينند .
شيخ مفيد رحمه الله مىنويسد: امام صادق عليه السلام در مرگ فرزندش اسماعيل، به شدت متاثر شد، و حزن و اندوه بر وى سايه افكند و چندينبار دستور داد تا تابوت وى را بر زمين نهند و هر بار صورت او را گشود و نگاه كرد . امام عليه السلام با اين كار مىخواستند كسانى كه اسماعيل را جانشين پدر مىپندارند.به مرگ وى يقين كنند(2)
با اين حال شيعيان كه در شهرهاى دور و نزديك پراكنده بودند، پس از وفات امام صادق عليه السلام به 6 فرقه منشعب شدند; فرقه اول كسانى بودند كه به «مهدويت» امام صادق عليه السلام معتقد شدند و آن حضرت را آخرين جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله و قائم آل محمد صلى الله عليه و آله دانستند; فرقه دوم آنان كه بر مهدويت اسماعيل اصرار مىكردند و مرگ وى را باور نداشتند; فرقه سوم به مرگ اسماعيل اذعان كردند و فرزندش محمد را به امامتبرگزيدند; فرقه چهارم گروهى بودند كه «عبدالله بن جعفر» فرزند ديگر امام صادق عليه السلام را كه به «افطح» معروف بود، امام دانسته و به «فطحيه» مشهور شدند; فرقه پنجم محمد بن جعفر فرزند زيباى امام صادق كه به «محمد ديباج» معروف بود را پيشواى خود ناميدند; فرقه ششم كه گروه اكثريت را تشكيل مىدادند، به امامت موسى بن جعفر عليهما السلام گرويدند . (3)
امام هفتم در چنين موقعيت اسفبار و ناهنجار فرهنگى اجتماعى، رهبرى شيعيان را به عهده گرفت و توانست كشتى طوفان زده امت اسلامى را از گزند حوادث، رهايى بخشيده، به ساحل نجات برساند .
هشام بن سالم مىگويد: «پس از رحلت امام صادق عليه السلام به همراه «مؤمن الطاق» در مدينه بوديم، گروهى را مشاهده كرديم كه بر در خانه «عبدالله افطح» گرد آمده بودند; ما نيز نزد عبدالله رفته و براى آزمودن وى مسئلهاى درباره زكات و نصاب آن مطرح كرديم; ولى پاسخ درستى از وى نشنيديم . با نگرانى از خانه وى بيرون آمديم و در اين انديشه بوديم كه از ميان فرقههاى موجود كداميك را برگزينيم، ناگهان پيرمردى از دور به ما اشاره كرد، نخست پنداشتيم كه از جاسوسان «منصور دوانيقى» است كه به منظور شناسايى و دستگيرى شيعيان گماشته شده است; آنها، اگر كسى را دستگير مىكردند، گردنش را مىزدند، به رفيق خود كه همراه من بود گفتم كه از من دور شده، جان خود را نجات ده و خودم آماده مرگ شدم، اما برخلاف انتظارى كه داشتم، آن شخص مرا به خانه موسى بن جعفر عليهما السلام راهنمايى كرد، وقتى نزد ايشان رسيدم پيش از هر سخنى فرمود: «لا الى المرجئة ولا الى القدرية ولا الى الزيدية و لا الى الخوارج، الى الى الى; نه به سوى قدريه برويد و نه معتزله و نه خوارج و نه زيديه: بلكه به سوى من بياييد . (4) »
اوضاع و شرائط سياسى
به گواهى تاريخ، از آنجا كه بنى عباس در خود زمينه وجاهت اجتماعى نمىديدند، نخستبا شعار حمايت از علويان و خاندان على بن ابى طالب عليهما السلام روى كار آمدند و بنى اميه را از صحنه سياست كنار زدند; اما با رسيدن به قدرت و به دست گرفتن زمام امور مملكت، به گونهاى با علويان و شيعيان بد رفتارى كردند كه به تعبير ابوفراس شاعر، بنى اميه، يك دهم آن را هم انجام نداده بودند . (5)
اين وضعيت از زمان به قدرت رسيدن منصور عباسى آغاز گرديد و در سال 148 هجرى يعنى سال شهادت امام صادق عليه السلام به اوج خود رسيد; به گونهاى كه شيعيان امام كاظم عليه السلام حتى از بردن نام امام، بيمناك بودند و آن حضرت را با عناوينى، چون: عالم آل محمد، عبدصالح و الرجل ياد مىكردند . البته اين شرائط، امام هفتم و ياران آن حضرت را لحظهاى از مبارزه با ستمگران بازنداشت; بلكه آنان با شيوه «تقية» به اين وظيفه دينى جامه عمل پوشيدند . و همانگونه كه خود امامان معصوم عليهم السلام در تعليمات آسمانى خويش، بارها به پيروان واقعى خود آموختهاند كه سازش با ظلم در هيچ زمانى جايز نيست، به صورت مخفيانه با دستگاه طاغوتى جنگيدند، هرچند شيوه مبارزه به مقتضاى هر زمانى متفاوت است .
زمامداران معاصر امام هفتم عليه السلام
امام هفتم عليه السلام در مدت حدود 35 سال امامتخويش، با چهار تن از خلفاى عباسى معاصر بود:
1 . منصور دوانيقى;
2 . محمد پسر منصور كه به «مهدى» مشهور بود و حدود ده سال و يك ماه حكومت كرد;
3 . موسى فرزند مهدى كه به «هادى» معروف بود و مدت يك سال و اندى خلافت كرد; (6)
4 . هارون الرشيد (7) برادر «هادى» كه مقتدرترين آنان بود و به مدت 13 سال زمامدارى سرزمين پهناور اسلامى را در دست داشت .
وصيتسياسى و الهى
در چنان شرائط سختى كه بر جامعه اسلامى حاكم بود و منصور به عنوان خليفه عباسى با خاندان على بن ابى طالب عليه السلام دشمنى مىورزيد و به ستمگرى و كشتار بىرحمانه شيعيان مىپرداخت; (8) معرفى جانشين از سوى امام صادق عليه السلام به صورت علنى و آشكارا، امكانپذير نبود و اين وظيفه مهم الهى نيز بايد به شكل مخفيانه صورت مىگرفت .
پس از رحلت امام صادق عليه السلام منصور دوانيقى به فرماندار خود در مدينه نوشت: «چنانچه آن حضرت براى خود جانشين برگزيده است، او را شناسايى كرده و به قتل برسان .» فرماندار در پاسخ نامه خليفه نوشت: «جعفر بن محمد در وصيت نامه خود پنج نفر را به عنوان جانشين و وصى خود معرفى كرده است:
1 - منصور دوانيقى
2 - محمد بن سليمان (فرماندار مدينه)
3 - عبدالله بن جعفر (برادر بزرگتر امام كاظم عليه السلام)
4 - حميده (همسر امام صادق عليه السلام)
5 - موسى بن جعفر عليه السلام» .
روشن است كه اين وصيتيك حركتسياسى و براى حفظ جان امام موسى بن جعفر عليهما السلام بوده است و همان گونه كه منصور اذعان مىكند، راهى براى كشتن اينها وجود ندارد . (9) امام در اين حركتسياسى به وظيفه خويش يعنى مسئله مهم و سرنوشتساز رهبرى امت اسلامى نيز جامه عمل پوشيد و مردمان را به سوى شايستهترين رهبر بعد از خود رهنمون شد .
ابوحمزه ثمالى وقتى خبر رحلت امام صادق عليه السلام را شنيد از هوش رفت، پس از به هوش آمدن پرسيد: «آيا امام، كسى را به عنوان جانشين معرفى كرده است؟» گفتند: آرى ... ، ابوحمزه مسرور شد و گفت: «سپاس خدايى را كه ما را هدايت فرمود» ; وقتى از او توضيح خواستند، ابوحمزه گفت: «در واقع امام صادق عليه السلام با ذكر نام منصور در رديف بقيه، خواسته است جان وصى واقعى خود را حفظ كند; چرا كه عبدالله افطح گرچه بزرگتر است اما هم عيب ظاهرى دارد (در حالى كه امام و حجتخدا نبايد معيوب باشد) و هم نسبتبه مسائل دينى آگاهى لازم را ندارد; پس آن حضرت ما را به «موسى بن جعفر» عليهما السلام رهنمون شده است . (10)
در چنين شرايط سياسى، هرگونه مبارزه علنى به صلاح شيعيان نبود; از اينرو امام كاظم عليه السلام برنامه فرهنگى پدر بزرگوارش امام صادق عليه السلام را ادامه داد و به تربيتشاگردان و گسترش علوم و دانش پرداخت; هرچند به گستردگى دانشگاه امام صادق عليه السلام نبود . اين شيوه ادامه داشت تا اينكه بالاخره، مردم پس از تحمل 22 سال رنج و فشار حكومت منصور با مرگ خليفه ستمگر عباسى در هفتم ذىالحجة سال 158، نفس راحتى كشيدند . (11) پس از وى «مهدى» در بغداد بر تختسلطنت نشست و زمام امور را به دست گرفت .
شيوهاى نو در زمامدارى عباسيان
زمامدارى «مهدى» با استقبال گرم مردم روبرو شد، به اين دليل كه او شيوه ملاطفتآميز و نرمخويانهاى در پيش گرفت; او با يك فرمان تمامى زندانيان سياسى را آزاد كرد (12) ، اموال مردمى را كه توسط پدرش منصور مصادره شده بود به صاحبان آنها برگرداند . (13) از اين رهگذر جنبشها و قيامهايى كه از ناحيه علويان صورت مىگرفت فروكش كرد و آرامش نسبى برقرار شد .
اما از آنجا كه مهدى فردى عياش و خوشگذران بود، (14) كاخهاى متعددى بنا كرد، براى اولين بار ديوان محاسبات داير نمود (15) و ذخيره 14 ميليون دينار و 600 ميليون درهمى منصور را كه از دسترنج مردم و از راه ماليات به دست آورده بود در بين اطرافيانش تقسيم كرد . (16) در نهايت اينگونه رفتارها سبب شد كه از رسيدگى به وضع كارمندان دستگاه حكومت و نيز ساماندهى وضع مردم بازماند و انواع فساد و رشوهخوارى در ميان ماموران دولتى رواج پيدا كند . (17)
هرچند شيوه حكومت مهدى با پدرش منصور متفاوت بود، اما عداوت و دشمنى با خاندان على بن ابى طالب عليه السلام را از پدرش به ارث برده بود و در عمل اين مطلب را ثابت مىكرد . او به شخصى به نام «بشار بن برد» در قبال سرودن قصيدهاى در تمجيد عباسيان و سزاوار بودن آنان به خلافت و در نكوهش فرزندان فاطمه زهرا عليها السلام مبلغ هفتاد هزار درهم بخشيد . همچنين «مروان بن ابى حفص» در قبال سرودن صد بيتشعر با همين مضمون مبلغ صدهزار درهم از خليفه دريافت كرد . (18)
اولين برخورد امام هفتم با «مهدى عباسى»
مهدى عباسى، براى هوسبازى و عياشيها و توجيه اعمال ناپسند خويش از دانشمندان سست ايمانى كه شيفته ماديات بودند استفاده مىكرد . «ابومعشر سندى» كه به گفته خطيب بغدادى دروغگوترين فرد روى زمين بود در قبال جعل حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله در توجيه كبوتر بازى خليفه مبلغ دههزار درهم دريافت نمود و «مهدى» پس از دادن مبلغ ياد شده خطاب به حاضران گفت: «مىدانم كه او بر خدا و رسولش دروغ بست، اما مىخواستبدين وسيله نهايت ارادت خود را به ما نشان دهد (19) . (20)
مهدى در آن سالى كه وارد مدينه شد پس از زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله با امام موسى بن جعفر عليه السلام كه فقيهترين شخص زمان خود بود ديدار كرد و با پيش كشيدن بحثحلال و حرام بودن شراب گفت: «مردم مىگويند شراب از ديد قرآن حرام نمىباشد، نظر شما در اينباره چيست؟ امام در پاسخ فرمود: «خدا آن را حرام كرده است و اين مطلب از دو آيه قرآن استفاده مىشود:
1 . آيه «يسالونك عن الخمر والميسر قل فيهما اثم كبير» ; «درباره شراب و قمار از تو سؤال مىكنند، بگو در آنها گناه [و زيان] بزرگى است .» [بقره 219] و 2 . آيه «انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها وما بطن والاثم والبغى» ; «خداوند تنها اعمال زشت را - چه آشكارا باشد و پنهان - حرام كرده است و [همچنين] گناه و ستم را .» [اعراف: 33]
در آيه اول شراب را «اثم» ناميده و در آيه دوم اثم را حرام كرده است . مهدى عباسى در حالى كه از پاسخ امام خود را مسرور نشان مىداد، آن حضرت را تحسين كرد و سپس رو به «على بن يقطين» (21) كرد و گفت: «به خدا اين است فتواى هاشمى» .
على بن يقطين گفت: «سپاس خدايى را كه دانش را در ميان شما خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله قرار داد .»
خليفه در حالى كه خشم خود را فرو مىخورد گفت: «راست گفتى اى رافضى!» (22)
زندانى شدن امام هفتم عليه السلام
مهدى عباسى بهانهاى براى آزار امام نداشتبه جهت آنكه آن حضرت هيچ مدركى به دست جنايتكاران نداده بود و مبارزه خويش را با «تقيه» انجام مىداد . و همانند پدر بزرگوارش به نقل حديث و تربيتشاگردان و ايجاد ارتباط ميان شيعيان در نواحى مختلف مىپرداخت تا اينكه از ناحيه بدخواهان گزارشهايى به خليفه - در باره هدايا و بخششهاى آن بزرگوار به مستمندان - رسيد و مهدى را نگران اين مطلب كرد كه مبادا اين پولها وجوهاتى باشد كه علاقهمندان موسى بن جعفر عليهما السلام مىپردازند تا براى سازماندهى و تقويتشيعيان به كار گرفته شود و حكومت او را تهديد كند; از اينرو دستور بازداشت امام هفتم را صادر كرد .
در پى آن، فرماندار مدينه امام را دستگير و روانه بغداد نمود، خليفه نيز امام را زندانى كرد; اما پس از مدتى مهدى عباسى، يك شب، على بن ابى طالب عليهما السلام را در خواب ديد، وقتى از خواب بيدار شد بدون درنگ دستور آزادى موسى بن جعفر عليهما السلام را به نگهبان خود «ربيع» داد، ربيع آن حضرت را نزد خليفه آورد . او پس از نقل جريان خواب خود به امام از ايشان تقاضا كرد تا اقدامى عليه حكومت وى انجام ندهد و مبلغ 3 هزار دينار نيز به آن حضرت هديه كرد و بلافاصله روانه مدينه نمود . (23)
طرح مسئله «فدك»
برخورد ديگرى كه امام هفتم عليه السلام با مهدى عباسى داشت روزى بود كه خليفه براى «رد مظالم» نشسته بود . امام عليه السلام از اين فرصت استفاده كرد و فرمود: «چرا آنچه را كه از راه ستم از ما گرفته شده استبه ما برنمىگردانى؟» مهدى گفت: «آن چيست؟» امام عليه السلام فرمود: «فدك، كه ملك خالص پيامبر صلى الله عليه و آله بود و آن را به دخترش فاطمه عليها السلام بخشيده بود كه پس از رحلت آن حضرت طبق گواهى على بن ابى طالب، امام حسن، امام حسين عليهم السلام و ام ايمن، ابوبكر قصد داشت آن را به فاطمه عليها السلام واگذار كند ليكن خليفه دوم از آن جلوگيرى نمود» . مهدى گفت: «حدود آن كدام است؟» و وقتى امام محدوده فدك را مشخص كرد خليفه گفت: «اين خيلى زياد استبايد دربارهاش بيانديشم» . (24)
البته مهدى عباسى، هرگز فدك را بازنگرداند چون در آن صورت، حكومت وى در آستانه سقوط قرار مىگرفت .
زمامدارى «هادى عباسى»
سرانجام مهدى عباسى پس از آن همه عياشى و بىمهرى نسبتبه خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله در سال 169 از دنيا رفت و فرزند او موسى معروف به «هادى» به قدرت رسيد . هادى عباسى جوان بيست و پنجسالهاى بود كه از جهت اخلاقى، بىبند و بار و سبكسر و بدخوى و كجرفتار بود . (25) او از همان آغاز خلافتاش بنى هاشم را زير فشار قرار داد و حقوق آنان را از بيت المال قطع كرد و به بازداشت و دستگيرى آنان در مناطق مختلف پرداخت .
نهضت فخ
ظلم و بيدادگريهاى هادى عباسى باعثبوجود آمدن نهضت مقاومتى در مدينه به رهبرى يكى از نوادگان امام مجتبى عليه السلام به نام: «حسين بن على بن حسن بن حسن» گرديد، او به عنوان رهبر قيام تصميم داشت كه مكه - حرم امن الهى - را به عنوان پايگاه خود قرار داده و با بهرهگيرى از حضور انبوه مسلمانان در «موسم حج» پيام خود را به جهانيان برساند . اما سختگيريهاى فرماندار مدينه (عمر بن عبدالعزيز از نوادگان عمر بن خطاب) نسبتبه خاندان على بن ابى طالب عليهما السلام براى خوش خدمتى به خليفه از جمله تازيانه زدن به فرزندان ابى طالب به اتهام واهى شراب خوارى و چرخاندن آنان در كوچه و بازار، همچنين موظف ساختن بزرگان بنى هاشم براى معرفى هر روزه خود به فرماندارى، باعثشد كه آتش قيام، پيش از موعد شعلهور شود . (26)
حسين با فرماندار مدينه درگير شد و چند روز بعد، پس از تجهيز نيرو به همراه سيصد نفر از ياران خويش به سوى مكه رهسپار گشت . (27) در آن سال گروهى از عباسيان از جمله: سليمان بن منصور و محمد بن سليمان، به مكه آمده بودند; هادى از قيام حسين آگاه شد و با نوشتن نامهاى محمد بن سليمان را مامور جنگ با حسين كرد و سپاهى عظيم نيز روانه مكه نمود، در فاصله 3 ميلى مكه و در سرزمين «فخ» جنگ سختى ميان دو سپاه درگرفت، «حسين» رهبر قيام و حدود صد نفر از يارانش به شهادت رسيدند و بقيه پراكنده شدند; گروهى نيز از جمله سليمان بن عبد الله بن حسن بن على بن ابى طالب عليهم السلام، به اسارت درآمدند كه پس از انتقال به بغداد سر از بدنشان جدا كردند . بنا به نقل مسعودى جنازه كشتهها به مدت 3 روز بر روى خاك صحرا باقى ماند و طعمه حيوانات و پرندگان بيابان گرديد . (28)
اين واقعه دردناك كه به فرموده امام باقر عليه السلام پس از حادثه كربلا دردآورترين واقعه براى اهل بيتبود، (29) در روز هشتم ذى الحجه الحرام همان سال به وقوع پيوست . (30)
هادى عباسى كه از اين رويداد به شدت خشمگين شده بود و آن را از ناحيه موسى بن جعفر عليهما السلام مىدانست، تصميم به قتل آن حضرت گرفت; اما قاضى ابويوسف شاگرد ابوحنيفه كه مقرب دستگاه بود سوگند ياد كرد كه موسى بن جعفر عليهما السلام نقشى در اين واقعه نداشته است و بدين وسيله خليفه را از كشتن امام هفتم بازداشت . (31)
مزار شهيدان قيام فخ اكنون در شهر مكه در راه كسانى است كه براى عمره مجدد به مسجد تنعيم مىآيند، ولى حاكمان وهابى نتوانستند حتى محل مزار را كه به صورت تپهاى بر جاى بود تحمل كنند . در اطراف تپه ساختمان ساختهاند و اخيرا هم آنچه را كه از مزار باقى مانده بود با ديوارى بتونى محصور كردهاند .
شايد بتوان گفت دوران حكومت هارون، بدترين دوران براى شيعيان بويژه امام موسى بن جعفر عليهما السلام بود . هارون الرشيد در همان آغاز حكومتخود، امام هفتم را زندانى كرد; خليفه به هنگام سفر به حج گزارشهايى از مامورانش درباره موسى بن جعفر دريافت نمود كه حكايت از سرازير شدن اموال و وجوهات شرعيه از هر نقطه جهان به سوى موسى بن جعفر عليهما السلام مىكرد . ترس از نهضت فراگير و برچيده شدن حكومت عباسيان بر چهره خليفه سايه افكند، و وقتى به هنگام طواف «كعبه» با امام هفتم ملاقات نمود به ايشان گفت: «تو همان كسى هستى كه مردم مخفيانه با او بيعت مىكنند؟» موسى بن جعفر عليهما السلام در پاسخ وى با جملهاى حكيمانه فرمود: «تو پيشواى اجساد مردم و من امام دلهاى آنان هستم .» (32)
انديشه شوم
هارون الرشيد با همه قدرتى كه داشتبه دو جهت از امام موسى بن جعفر عليهما السلام بيمناك بود تا جايى كه اين ترس او را به اقدامى خطرناك واداشت و در انديشه قتل امام هفتم عليه السلام برآمد .
دليل اول: موقعيت اجتماعى و نفوذ معنوى امام موسى بن جعفر عليهما السلام بود كه بر دلهاى مردم حكومت مىكرد . هرچند امام، در صدد قيام و انقلاب نبود و در ظاهر كوچكترين اقدامى براى آن نكرده بود اما هارون، مانند ديگر حاكمان جور به خوبى مىدانست كه موسى بن جعفر عليهما السلام مانند ساير امامان معصوم انقلاب معنوى و فرهنگى بپا كرده است; از اينرو با هر بهانهاى سعى در كمرنگ جلوه دادن منزلت امام در ديد مردم داشت .
عنوان «فرزند رسول خدا» بودن از افتخارات و فضايل بىشمار امامان معصوم عليهم السلام است . هارون براى ايجاد ترديد در ميان مردم نسبتبه اين منقبتبه امام هفتم گفت: «چگونه به خود اجازه مىدهيد تا ديگران شما را به عنوان فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله صدا كنند، حال آنكه فرزندان على بن ابى طالب عليه السلام هستيد و تنها مادر شما «فاطمه عليها السلام» دختر پيامبر صلى الله عليه و آله است و هر كسى به جد پدرى خويش منتسب است نه جد مادرى؟»
امام فرمود: «مرا از پاسخ آن معاف بدار .» هارون اصرار كرد كه بايد پاسخ روشن و دليل محكم قرآنى اقامه كنى . آن حضرت آيه «ومن ذريته داوود وسليمان وايوب و ... عيسى ...» را تلاوت كرد، سپس خطاب به خليفه فرمود: «پدر عيسى كيست؟» هارون گفت: «عيسى پدر نداشت» . امام عليه السلام فرمود: «آنگونه كه عيسى از طريق مادرش مريم به پيامبران پيشين نسبت داده مىشود ما نيز از طريق مادرمان فاطمه عليها السلام به رسول خدا منتسب هستيم . آنگاه امام آيه مباهله را در اين رابطه قرائت و تفسير كرد كه هارون جز تحسين آن حضرت چاره ديگرى نداشت . (33)
هرچند خليفه در ظاهر سكوت كرد و امام را مورد تحسين قرار داد; اما آتش كينه و حسادت در درونش شعله مىكشيد .
در سال 179 هجرى زمانى كه هارون پس از اعمال عمره مفرده براى زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه آمده بود، در حضور گروهى از سران قريش، رؤساى قبايل و امام موسى بن جعفر عليهما السلام براى عوام فريبى و افتخار خطاب به رسول خدا صلى الله عليه و آله گفت: «السلام عليك يابن عم; سلام بر تو اى پسر عمو .» كه امام هفتم عليه السلام بلافاصله خطاب به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كرد: «السلام عليك يا ابة; سلام بر تو اى پدر» .
هارون گفت: آرى اين افتخار بزرگى است . اما او به حسادت و كينه درونىاش جامه عمل پوشيد و امام را دستگير و با خود به بغداد آورد، (34) البته براى توجيه اقدام بىشرمانه خود از رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله معذرت خواهى كرد و خطاب به پيامبر گفت: «به جهت آنكه موسى بن جعفر مىخواهد در ميان امت تو اختلاف بياندازد و خون آنان را بريزد، مجبورم او را به زندان بيافكنم» . (35)
دليل دوم: ترس هارون - مانند ديگر ستمپيشگان و زورمداران از حمايتبالاى اقتصادى شيعيان از امام موسى بن جعفر عليهما السلام بود . او به خوبى مىدانست كه اگر وضع معيشتى و توان مالى امامان و رهبران الهى بهبود يابد، دشمنان توان رويارويى با آنان را نخواهند داشت .
مامون مىگويد: «من در سفر زيارتى حجشاهد برخورد متواضعانه و محترمانه پدرم «هارون» با موسى بن جعفر عليهما السلام بودم كه چگونه از وى استقبال كرد و با تجليل بىنظير، آن حضرت را بدرقه نمود; پس از رفتن ايشان پرسيدم: «او كيست كه اينگونه احترامش كردى؟» پدرم گفت: «او امام و پيشواى مردم و حجتخدا در روى زمين است; به خدا قسم كه او از من و هر كس ديگرى براى خلافتسزاوارتر است .» گفتم: «پس چرا حكومت را به او واگذار نمىكنى؟» پدرم گفت: «اى فرزند! اگر روزى تو هم در امر خلافت من طمع ورزى كنى، چشمانت را از حدقه درخواهم آورد .» آنگاه به هنگام خروج از مدينه مبلغ دويست دينار به «فضل بن ربيع» داد تا به «موسى بن جعفر» برساند و اين در حالى بود كه به خانه ديگران مبالغ زيادى تا چهار و پنج هزار دينار زر سرخ مىفرستاد، با اينكه موقعيت و جايگاه والاى امام، اقتضا مىكرد كه بيشتر از ديگران دريافت كند . از پدرم علت اين بىمهرى را نسبتبه فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله جويا شدم . او گفت: «سياست چنين ايجاب مىكند كه اينها تنگدستباشند، چرا كه اگر امكانات اقتصاديشان زياد باشد، ممكن است فردا با صدهزار نفر شمشير به دستبر ما بخروشند . آرى! فقر آنان براى ما بهتر است . (36)
يحيى بن خالد در ضمن گزارشى از مدينه از حمايت مالى شيعيان شرق و غرب دنيا، نسبتبه امام موسى بن جعفر عليهما السلام خبر داد . هارون به قدرى نگران اين وضعيتشد كه با تصميم به قتل آن حضرت آهنگ سفر زيارت خانه خدا نمود; در مدينه وقتى امام هفتم و ياران او را در ميان انبوه استقبال كنندگان نديد، دستور بازداشت ايشان را صادر و در بغداد زندانى كرد، (37) اما پس از مدتى به خاطر خواب وحشتناكى كه ديده بود آن حضرت را آزاد نمود . عبد الله بن مالك خزاعى رئيس نگهبانان هارون مىگويد: «شبى نابهنگام فرستاده هارون الرشيد وارد شد و مرا نزد خليفه برد; من كه به شدت ترسيده بودم در برابر خليفه لرزان ايستادم . هارون گفت: «در خواب مردى حبشى را ديدم كه گرزى آهنين به دست داشت و به من دستور داد تا موسى بن جعفر عليهما السلام را آزاد كنم، به زندان برو و فورا او را آزاد كن، من به درون زندان رفتم، امام هفتم با ديدن من ايستاد و فكر كرد، من براى شكنجه او آمدهام اما وقتى خبر آزادىاش را رساندم فرمود: «پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله را در خواب ديدم كه بشارت آزادى به من داد» . (38)
فدك
نقشى كه فدك مىتوانست در بالا بردن توان اقتصادى امامان شيعه داشته باشد، در طول تاريخ همواره مورد توجه دوستان و دشمنان اسلام بوده است . هارون براى كسب آگاهى از اينكه موسى بن جعفر عليهما السلام چه فكرى در سر دارد، بارها پيشنهاد بازگرداندن فدك را به امام هفتم بازگو كرده بود، اما امام مىدانست كه او هرگز چنين كارى را نخواهد كرد; لذا روزى پس از اصرار هارون فرمود: «اگر بخواهم فدك را باز پس بگيرم همه حدود آن را مىخواهم .» هارون گفت: حدود آن چيست؟» موسى بن جعفر8 فرمود: «حدود فدك از يك طرف به «عدن» و از طرف ديگر به «سمرقند» ، از جانبى به «آفريقا» و از ديگر سو به «درياها و جزيرههاى ارمنستان» ختم مىشود .» در هنگام بيان هر يك از حدود رنگ هارون تغيير مىكرد تا بالاخره چهرهاش به سياهى گرائيد و گفت: «ديگر براى ما چيزى باقى نمىماند» . اين بود كه پس از آن تصميم به از ميان برداشتن آن حضرت گرفت . (39)
امام هفتم عليه السلام در واقع با اين بيان اعلام كرد كه دستگاه خلافت را غاصب مىداند و با اعلام مرزهاى قلمرو اسلامى به عنوان «فدك» آشكارا، حكومتبر كل قلمرو اسلامى را از هارون مطالبه نمود و اين صريحترين موضعگيرى سياسى در آن شرايط بود .
تحريم همكارى با دستگاه حكومتى
نمونه ديگرى از موضعگيرى سياسى و مبارزه با حكومت جور، تحريم هرگونه همكارى با دستگاه حكومتى بود . امام هفتم عليه السلام روزى به يكى از شيعيانش به نام «صفوان جمال» فرمود: «همه كارهاى تو نيكوست جز يك كار» ، صفوان عرض كرد: «اى فرزند پيامبر! آن چيست؟» امام فرمود: «اينكه اشترهايت را به هارون كرايه مىدهى» . صفوان گفت: «آنها را براى خوشگذرانى و تفريح كرايه ندادهام بلكه براى زيارت خانه خدا بوده، و خودم هم به عنوان همراه نرفتهام» . امام فرمود: «آيا علاقهمند هستى كه هارون زنده بماند تا از سفر حجبازگشته و پول تو را بپردازد؟» صفوان گفت: آرى، امام فرمود: «كسى كه دوستبدارد ستمگران زنده بمانند در صف آنهاست و كسى كه در صف آنهاست داخل جهنم مىشود» . (40)
همان گونه كه اشاره كرديم با توجه به اينكه شيوه مبارزه به اقتضاى شرايط زمان متفاوت مىباشد، با دقت در تاريخ زندگانى امام هفتم عليه السلام به خوبى روشن مىشود كه آن حضرت هم مانند ساير امامان معصوم همواره در حال مبارزه با زمامداران خودكامه عصر خويش بوده است . و شهادت همه امامان معصوم - به جز امام زمان عليه السلام - نيز خود گوياى همين مطلب است .
شهادت امامان ما اكثرا از ناحيه ستمگران و زمامداران وقت و بوسيله شمشير يا زهر و به دليل مسائل سياسى و حكومتى بوده است . و ويژگيهاى علمى و عرفانى آنان علتشهادت آنها نبوده كه اگر چنين بود بايد شخصيتهاى علمى معاصر امامان نيز، مورد تعرض دستگاه خلافت قرار مىگرفتند .
شهادت امام هفتم عليه السلام
هارون الرشيد كه نمىتوانست وجود امام هفتم عليه السلام را تحمل كند مجددا امام را دستگير و براى هميشه زندانى كرد .
زمانى كه ماموران خليفه، براى دستگيرى امام آمدند، آن حضرت را در منزل نيافته، به مسجد النبى صلى الله عليه و آله رفتند و امام را در حال نماز مشاهده كردند; اما مهلت ندادند كه امام نمازش را به اتمام برساند و با همان حال ايشان را بازداشت كردند . هارون الرشيد دستور داد تا امام را شبانه در يك محمل سرپوشيده به بصره برده، به حاكم بصره (عيسى بن جعفر) تحويل دهند . امام به مدت يك سال در زندان بصره بود، هارون به عيسى بن جعفر نوشت تا آن حضرت را به قتل برساند، اما او در پاسخ خليفه عنوان كرد كه من در اين مدت، جز عبادت و نيايش، چيز ديگرى از موسى بن جعفر عليهما السلام نديدهام، اگر او را از من تحويل نگيرى آزادش مىكنم .
هارون، امام را از بصره به بغداد منتقل كرده و به «فضل بن ربيع» سپرد و از او خواست تا آن حضرت را به قتل برساند اما او نيز حاضر نشد در ريختن خون امام سهيم شود . پس از آن، امام را به «فضل بن يحيى» فرزند «يحيى بن خالد برمكى» وزير هارون الرشيد تحويل دادند، او امام را محترم شمرد و موجبات آسايش آن حضرت را فراهم آورد . وقتى گزارش برخورد خوب فضل را به هارون دادند، آنچنان برآشفت كه در مجلس رسمى بر او لعن كرد و از اطرافيان نيز خواست، او را لعنت كنند و براى فرونشاندن خشم خود، صدضربه شلاق به او زد . او سرانجام موسى بن جعفر عليهما السلام را به زندان «سندى بن شاهك» انداخت . «يحيى بن خالد» از سرپيچى پسرش، نزد خليفه عذرخواهى كرد و به وى اطمينان داد تا خود كار را يكسره كند . او به بهانهاى به بغداد سفر كرد و به «سندى بن شاهك» دستور داد تا امام را به قتل برساند . (41)
در نحوه شهادت امام، مشهور آن است كه آن حضرت را با خوراندن زهر مسموم كردند; (42) اما در نقل ديگرى نيز آمده است كه «سندى بن شاهك» و چند نفر ديگر آن امام همام را در ميان فرشى پيچيده و چنان فشار آوردند تا به شهادت رسيد . (43)
اين واقعه دردناك بنابر نظر مشهور در 25 رجب سال 183 قمرى در سن 54 يا 55 سالگى امام هفتم و پانزدهمين سال خلافت هارون الرشيد واقع شد . (44)
«والسلام عليه يوم ولد ويوم استشهد ويوم يبعثحيا»
پي نوشت:
1) رجال كشى، ش 663; الارشاد، ج 2، ص 215 - 220; اثبات الوصية، ص163; بحارالانوار، ج48، ص27 - 12، ط بيروت .
2) الارشاد، ج2، ص216 (سلسله مؤلفات مفيد)
3) فرق الشيعه، ص78 - 74; الارشاد، ج2، ص209; حيات فكرى و سياسى امامان شيعه، ص383 .
4) رجال كشى، ش502; مناقب آل ابى طالب، ج4، ص315 .
5) والله ما فعلتبنوامية فيهم
معشار ما فعلتبنوالعباس» .
شيعه و زمامداران خودسر; ص207، به نقل از ديوان ابوفراس .
6) البداية و النهاية، ج10، ص167 .
7) وى در روز جمعه 14 ربيع الاول 170 هجرى به خلافت رسيد و در سال 193 مرد . ر . ك: الجواهر الثمين، ص125; مروج الذهب، ج3، ص368; البداية و النهاية، ج10، ص407; تاريخ يعقوبى، ج1، ص407 .
8) مسعودى درباره رفتار منصور با خاندان على بن ابيطالب مىنويسد: منصور فرزندان و نوادگان حسن بن على عليهما السلام را دستگير و بر كجاوههاى بدون سرپوش سوار كرد و به كوفه روانه كرد و در آنجا در زيرزمينى كه شب و روز تشخيص داده نمىشد زندانى نمود . آنان براى شناسايى وقت نمازهاى پنجگانه، قرآن را به پنج قسمت تقسيم كرده و پس از قرائت نمودن يك پنجم قرآن به نماز مىايستادند، آنان وسيله نظافت نداشته و براى قضاى حاجتبه ناچار از همان چهارديوارى محل سكونت استفاده مىكردند . با مرور زمان و در اثر بوى تعفن كثافتبه بيماريهاى سخت مبتلا شده و در اثر مريضى و نيز گرسنگى و تشنگى جان مىباختند (مروج الذهب، ج3، ص329).
9) اعيان الشيعه، ج1، ص677 .
10) همان .
11) البداية والنهاية، ج10، ص159 .
12) مروج الذهب، ج3، ص343; البداية و النهاية، ج10، ص159; تاريخ يعقوبى، ج2، ص394; حياة الامام موسى بن جعفر، ج1، ص435 .
13) تاريخ يعقوبى، ج2، ص394; حياة الامام موسى بن جعفر; ج1، ص435; مروج الذهب، ج3، ص343 .
14) براى آگاهى بيشتر به كتاب «حياة الامام موسى بن جعفر عليه السلام» ، ج1، ص442 - 439 مراجعه كنيد .
15) البداية و النهاية، ج10، ص161; تاريخ يعقوبى، ج2، ص399 .
16) مروج الذهب، ج3، ص343; حياة الامام موسى بن جعفر عليه السلام، ج1، ص435 .
17) حياة الامام موسى بن جعفر عليه السلام، ج1، ص441 .
18) همان، ج1، ص443 .
19) همان .
20) مبارزه با دانشمندان فرومايه و خود فروخته مانند «سندى» نمونه ديگرى از مبارزه امام هفتم عليه السلام بود . آن حضرت روايتى از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مىكند كه فرمود: «الفقهاء امناء الرسل مالم يدخلوا فى الدنيا; فقها امناى پيامبرانند مادامى كه در دنيا داخل نشدهاند .» سؤال شد چگونه در دنيا داخل مىشوند؟ رسول خدا فرمود: وقتى كه پيروى از حكام نمايند . در اين زمان از آنان بر دين خود بترسيد .
«بحارالانوار، ج2، ص36، ط . بيروت .»
21) على بن يقطين از شاگردان ممتاز امام موسى بن جعفر عليهما السلام و در نزد آن حضرت از موقعيت ويژهاى برخوردار بود . به سال 124 هجرى در كوفه چشم به جهان گشود و از رجال علمى زمان خويش بشمار مىرفت و با اشاره امام هفتم عليه السلام در دستگاه حكومت عباسيان نفوذ كرد و در مقام وزارت مايه اميد و گرهگشاى مشكلات شيعيان گرديد و در سال 182 قمرى در زندان هارون الرشيد بدرود حيات گفت . ر . ك: رجال كشى، فهرست .
22) بحارالانوار، ج48، ص49، ط . بيروت; عوالم العلوم، ج2، ص225 .
23) تهذيب الكمال، ص29; وفيات الاعيان، ج5، ص308; شذرات الذهب، ج1، ص304; بحارالانوار، ج48، ص148; الكامل فى التاريخ; ج6، ص58; البداية والنهاية، ج10، ص197 .
24) بحارالانوار، ج48، ص156; حياة الامام موسى بن جعفر، ج1، ص450 .
25) مروج الذهب، ج3، ص358 .
26) الكامل فى التاريخ، ج6، ص90; مقاتل الطالبين، ص443 .
27) مقاتل الطالبين، ص449 .
28) مروج الذهب، ج3، ص358 .
29) بحارالانوار، ج48، ص165، بيروت .
30) مروج الذهب، ج3، ص358 .
31) بحارالانوار، ج48، ص151 .
32) اسعاف الراغبين; حاشيه نورالابصار، ص248 .
33) بحارالانوار، ج48، ص128، ط . بيروت; عيون اخبارالرضا، ج1، ص226; نورالابصار، ص164 .
34) روضة الواعظين، ج1، ص215; الكامل فى التاريخ، ج6، ص164; اسعاف الراغبين، طبع حاشيه نورالابصار، 248; تاريخ بغداد، ج13، ص31; با اندكى تفاوت .
35) الارشاد، ج2، ص239 . (سلسله مؤلفات مفيد) ; عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج1، ص208; كتاب الغيبه طوسى، ص28; روضة الواعظين، ج1، ص219 .
36) عوالم العلوم، ج21، ص245; مجموعه آثار استاد مطهرى، ص102; عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج1، ص239 - 233 .
37) نك به: مقاتل الطالبين، ص501; روضة الواعظين; ج1، ص218; كتاب الغيبة شيخ طوسى، ص31; مروج الذهب، ج3، ص378 .
38) مروج الذهب، ج1، ص304; وفيات الاعيان، ج5، ص309; شذرات الذهب، ج1، ص304 .
39) بحارالانوار، ج48، ص144، ط . بيروت .
40) رجال كشى، ص502 .
41) مقاتل الطالبين، ص 502 - 504 .
42) وفيات الاعيان، ج5، ص310; مروج الذهب، ج3، ص38; تهذيب الكمال، ج1، ص29; بحارالانوار، ج 19، ص51 و ج48، ص212 .
43) تاريخ بغداد، ج13، ص31; مروج الذهب، ج3، ص388; الكامل فى التاريخ، ج6، ص164; سير اعلام النبلاء; ج6، ص274; اعيان الشيعه، ج2، ص5 .
44) همان .
منبع :زندگى سياسى امام هفتم عليه السلام - يوسف بيات
انتهاي متن/
يکشنبه|ا|11|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 328]
-
گوناگون
پربازدیدترینها