واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: دستان نوازشت روي سرم تعبير جاوداني و رسايي از خوشبختي است. نگاه ميکنم در چشمان روشنت تا، تعريف کنم واژهاي را که هيچ کلمهاي، تاب خلاصه کردنش را ندارد. اي مادر ، تو ماوراي تصوري ، آن چنان که خورشيد را هيچ چشمي نميتواند به نظاره بنشيند. تو نيز در چارچوب محدود و حقير واژگان جاي نميگيري ، آنچنان که خورشيد را نميتوان در چارچوب مستاصل پنجرهاي جاي داد. سلام بر تو اي قداست محض، اي ناب ترين واژه آسماني. سلام بر تو که بوي بهشتي جاودانگيات، دلهاي ما را به آسمان ميبرد. سلام بر تو که مهر و عطوفتت در جامه پرستاري، دل کودکان معصوم را شاد ميکند. تو هرجا که باشي، روشن از نجابت و مهرباني هستي. سلام بر تو که در کسوت آموزگاري، کودکان را به سرزمين کلمه و روشني ميبري و به آنها الفباي زندگاني ميآموزي. سلام بر تو اي مادر. صبحگاهان، چشم در چشم آسمان ميگشايي و طلوع عشق را در کوچههاي مادرانگيات به تصوير ميايستي. آه اي مهربان مادر، زمين را ياراي تحمل حديث صبوريات نيست و ستارهها، شبانههاي بيقراريات را هر شب در گوش مهتاب زمزمه ميکنند. تو اي مادر، به ققنوسي ميماني که هر روز بال و پر عاشقياش را شعلههاي سوزان عشق، خاکستر ميکند و دوباره و دوباره از خاکسترش ققنوس عاشق زاده ميشود. اميد، تکثير نگاه توست که هر سپيده به جستجوي آفتاب ميرود. عشق، تنها واژه قاموس زندگيات و ايثار، قانون هميشه دستهاي مادرانه تو است. موج در موج اقيانوس، حکايت وسعت دلي است که چون صدف، زيباترين مرواريدهاي مهر را در خود جاي داده است. اي مهربان مادر ، نگاهت که ميکنم، آرامشي عميق در تار و پود جانم ريشه ميدواند و صدايت که در کوچههاي پر پيچ و خم وجودم ميپيچد، گرماي آفتابي بهاري را بر سلول سلول خاطرم حس ميکنم. بزرگي و جاودان. غنچههاي نجابت، در دامان پر عطوفت تو به گل مينشينند. جادههاي آبي محبت زير گامهاي تو است. اي مادر ، بهار عاطفه با آهنگ قلب تو آغاز ميشود. لبخندهايت، مسير هفت آسمان را چون پرندهاي سپيد بال ميگشايد و نفسهاي معطرت، از سمت همان بهشتي ميوزد که روزي پذيراي قدمهايت خواهد شد. باران، طراوت وجود توست. چهار فصل زمين، در قلب بيتاب تو خلاصه ميشود. از دامن توست که مردان و زنان بزرگ، پا به عرصه وجود ميگذارند. اي مادر ، بغضهايت را در گلو ميفشاري تا اشکهاي گرمت، خانه را مه آلود نکند. اي وسيع خستگيناپذير، ناملايمات روزگار هرگز نميتواند بر رودخانه پرخروش محبت تو سدي باشد. متبرک باد نام بلندت که تا، هميشه بر پيشاني تاريخ عاشقانههاي جهان ميدرخشد. چشم وا ميکنم؛ پنجرهاي را گشوده ميبينم که تصوير خورشيد را در سينه خويش جاي داده است و شعاع نرم پاي نورش را بر فرشي از تبسم و ترانه ميگستراند. در امتداد بيدريغ نور، هرچه ميبينم، روشنتر از تمام لبخندهاي عالم است؛ لبريز مهرباني، لبالب از محبتي که جز از عمق دستهاي مادر نميتراود. اي مادر ، تو امتداد فاطمهاي، فاطمهاي که مادرانهترين واژهها را جان داد تبسمهاي بيريايش. در دستان او به تلاطم در آمدند کلماتي که روح خدايشان به تکاپو وا داشته بودشان در عرصه عشق. مادر! تو تصويري از مهرباني فاطمهاي که خود، مادر پدر خويش بود و مادر عزت و افتخار و عفت. اي مادر ، کدام بهشت موعود زير گامهايت جوانه زده است؟ تو را در کدام فرا دست آفريدهاند از سرشاري نور و لبخند؟ نوازش دستهاي مهربانت، وزش نسيم مهربانيست و لبخندت، راز شکوفايي بهاران تا هميشه. اي مادر ، از عميقترين لايههاي تنم، مهربانيات را فرياد ميزنم و در چشمهاي زلالت به دنبال چراغهاي تا هميشه روشن ميگردم. آه از اين غروبهاي تا هميشه، اگر دستهاي مادرانهات بر سرم کشيده نشود، اگر دروازههاي شفق، رو به رويم بسته شوند و نگاهت را از من بگيري! اي مادر ، همه ذراتم از تو رنگ گرفته است، مباد حسرت روزهاي سپري شده، مشامم را بيازارد مباد شبها و روزهاي بي تو اي مادر . چقدر عطر نفسهايت، فضاي خانه را معطّر ميکند، همه جا را بوي گل و گلاب و آينه پر کرده است. دستهاي صميميات، سفره عاطفه را پهن و خوشطعمترين غذاي دنيا را بين ما تقسيم ميکند. سفرههاي تو هميشه بوي عشق و طعم ريحان ميدهند. در کرانههاي بيدريغ مهربانيات ايستادهام و نجوايت ميکنم با کلماتي از جنس نسيم. چه خوش گفت پروين اعتصامي : هميشه دختر امروز مادر فرداست ز مادر است ميسر بزرگي پسران اگر فلاطن و سقراط بودهاند بزرگ بزرگ بوده پرستار خردي ايشان به گاهواره مادر به کودکي بس خفت سپس به مکتب حکمت، حکيم شد لقمان چه پهلوان و چه سالک، چه زاهد و چه فقيه شدند يکسره شاگرد اين دبيرستان وظيفه زن و مرد اي حکيم داني چيست؟ يکي است کشتي و آن ديگري کشتيبان. 7490/1654/589
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 595]