واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: خوراك و پوشاك على علیه السلام
ألا و ان امامكم قد اكتفى من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه. (نهج البلاغه از نامه 45) اگر على علیه السلام را در خوراك و پوشاك با دیگران قیاس كنند كسى را نمی توان یافت كه در این مورد همانند او باشد، زیرا خوراك آن حضرت بسیار ساده و كم و بطور كلى نان جوینى بود كه سبوس آن را پاك نمی كردند و در مدت خلافتش حتى مقدار سابق هم به حداقل خود رسید . على علیه السلام هرگز دو خورشت یكجا صرف نكرد چنانكه در شب شهادتش نیز به دخترش ام كلثوم كه براى او نان و شیر و نمك فراهم كرده بود فرمود مگر نمیدانى پدرت تا كنون بیش از یك غذا نخورده است؟ شیر را بردار و همین نان و نمك كافى است! حضرت باقر علیه السلام فرمود به خدا سوگند شیوه على علیه السلام چنان بود كه مانند بندگان غذا می خورد و بر زمین مىنشست، دو پیراهن سنبلانى می خرید و غلامش را مخیر مینمود كه بهترین آنها را بردارد و خود آن دیگرى را مىپوشید و اگر آستین و یا دامنش بلندتر بود آن را قطع میكرد. در مدت پنج سال خلافتش طلا و نقرهاى نیندوخت به مردم نان گندم و گوشت می خورانید و خود به منزلش می رفت و نان جو با سركه می خورد و هر گاه با دو كار خدا پسند روبرو می شد سختترین آنها را انتخاب می كرد و هزار بنده از دسترنج خود آزاد كرد كه در آن دستش خاك آلود و صورتش عرق ریخته بود و كسى را تاب و توان كردار او نبود. (1) ابن جوزى می نویسد روزى عبدالله بن رزین به خانه على علیه السلام رفت و دید آن حضرت كمى گوشت و آرد جو با آب مخلوط كرده و در كاسهاى می جوشاند! عبدالله عرض كرد یا امیرالمؤمنین این چه غذائى است كه شما می خورید؟ شما خلیفه مسلمین هستید و تمام بیت المال در دست شما است و شما مجازید كه به اندازه سد جوع از اغذیه قوى طعام بخورید. على علیه السلام فرمود براى والى مسلمین بیش از این جائز نیست! سوید گوید دلم به حال آن حضرت سوخت به فضه كه خادمه منزل بود گفتم از خدا نمیترسى كه سبوس جو را نمی گیرى؟ گفت به خدا سوگند خودش دستور فرموده كه سبوسش را نگرفته نان بپزم! حضرت متوجه صحبت ما شد و فرمود به فضه چه گفتى؟ عرض كردم به او گفتم چرا سبوس غله را نمی گیرد. فرمود پدر و مادرم فداى رسول خدا صلى الله علیه و آله باد كه سبوس طعامش را نمی گرفت و از نان گندم سه روز سیر نشد تا خداوند او را قبض روح فرمود. عبدالله بن ابى رافع گوید روز عید به خدمت على علیه السلام رفتم انبانى كه مهر شده بود نزدش آوردند و در داخل آن نان جوین خشگ و كوبیده بدیدم كه آن حضرت از آن تناول فرمود، عرض كردم یا امیرالمؤمنین این انبان را براى چه مهر می كنید؟ فرمود: خفت هذین الولدین ان یلینا بسمن او زیت؛ یعنى براى آن مهر می كنم كه می ترسم این دو فرزندم (حسنین علیهماالسلام) آن را با روغن و یا زیت نرمش كنند! و هر وقت نان و خورشى خواستى به سركه و یا نمك اكتفاء كردى و اگر از این برتر خواستى به سبزى و یا كمى شیر شتر قناعت نمودى و گوشت بسیار كم می خورد و می فرمود: لا تجعلوا بطونكم مقابر الحیوان شكمهایتان را گورستان حیوانات قرار می دهید. (2) در كتاب ذخیرة الملوك است كه على علیه السلام در مسجد كوفه معتكف بود موقع افطار عربى نزد آن حضرت آمد على علیه السلام از انبان نان جو كوبیده شده در آورد و مقدارى به عرب داد عرب آن را نخورد و به گوشه عمامهاش بست و آمد به خانه حسنین علیهماالسلام و با آنها غذا خورد و گفت در مسجد مرد غریبى دیدم كه جز این نان كوبیده جو چیزى نداشت و دلم برایش سوخت كمى از این غذا براى او ببرم كه بخورد! حسنین علیهماالسلام گریه كردند و گفتند او پدر ما امیرالمؤمنین علیه السلام است كه با این ریاضت با نفسش مجاهدت می كند. (3) از سوید بن غفله نقل شده است كه گفت روزى خدمت على علیه السلام مشرف شدم دیدم شیر ترشیدهاى كه بویش به مشام من میخورد در ظرفى جلو آن حضرت نهاده شده و قرص نان خشكیده پر سبوسى هم در دست مباركش میباشد و آن نان به قدرى خشك بود كه آن جناب آن را با زانویش می شكست و در آن شیر ترشیده نرم می كرد و می خورد و به من فرمود نزدیك بیا و از این غذاى ما بخور عرض كردم من روزهدار هستم. فرمود از حبیبم رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم كه هر كس روزهدار باشد و میل به طعامى كند و براى خدا نخورد خداوند از طعامهاى بهشتى به او بخوراند و از شراب هاى آن بنوشاند. سوید گوید دلم به حال آن حضرت سوخت به فضه كه خادمه منزل بود گفتم از خدا نمیترسى كه سبوس جو را نمیگیرى؟ گفت به خدا سوگند خودش دستور فرموده كه سبوسش را نگرفته نان بپزم! حضرت متوجه صحبت ما شد و فرمود به فضه چه گفتى؟ عرض كردم به او گفتم چرا سبوس غله را نمیگیرد. فرمود پدر و مادرم فداى رسول خدا صلى الله علیه و آله باد كه سبوس طعامش را نمیگرفت و از نان گندم سه روز سیر نشد تا خداوند او را قبض روح فرمود. (4) عدى بن حاتم نزد على علیه السلام رفت و دید آن حضرت مشغول غذا خوردن است، چون به غذاى او دقت نمود دید یك كاسه آب و مقدارى تكههاى نان جوین و كمى نمك است!! یكى از رجال ثروتمند حلوائى پخته و مقدارى از آن را به عنوان تحفه نزد على علیه السلام فرستاده بود آن حضرت روپوش ظرف حلوا را برداشت و دید رنگ و بوى خوبى دارد فرمود از رنگ و بویت معلوم است كه طعم خوبى هم دارى ولى هیهات كه من ذائقه خود را به طعم تو آشنا كنم شاید در قلمرو خلافت من كسى پیدا شود كه شب را گرسنه خوابیده باشد! عرض كرد یا امیرالمؤمنین شما روزها این همه زحمت می كشید و شبها را در عبادت خدا بسر مىبرید و غذاى شما هم همین است على علیه السلام فرمود نفس سركش را باید به ریاضیت عادت داد تا طغیان نكند آنگاه فرمود: علل النفس بالقنوع و الا طلبت منك فوق ما یكفیها. یعنى نفس را به وسیله قناعت بیمار و ضعیف گردان و الا از تو بیش از استحقاقش طلب كند. (5) یكى از رجال ثروتمند حلوائى پخته و مقدارى از آن را به عنوان تحفه نزد على علیه السلام فرستاده بود آن حضرت روپوش ظرف حلوا را برداشت و دید رنگ و بوى خوبى دارد فرمود از رنگ و بویت معلوم است كه طعم خوبى هم دارى ولى هیهات كه من ذائقه خود را به طعم تو آشنا كنم شاید در قلمرو خلافت من كسى پیدا شود كه شب را گرسنه خوابیده باشد! از احنف بن قیس روایت كردهاند كه میگفت روزى نزد معاویه بودم چون موقع غذا شد براى معاویه سفره رنگینى چیدند كه در آن انواع غذاها وجود داشت و چون معاویه مرد اكولى بود در خوراك خود دقت بیشترى می نمود كه از نظر كم و كیف به طور مطلوب باشد.
احنف از دیدن سفره عریض و طویل معاویه گریه كرد، معاویه علت گریه را پرسید احنف گفت به حال على علیه السلام گریه میكنم زیرا روزى در خدمت او بودم موقع افطار كه شد مرا در منزل خود نگهداشت تا به اتفاق حسنین علیهماالسلام افطار كنیم، چون غذاى مخصوص آن حضرت را آوردند دیدم انبانى است كه به مُهر خود او ممهور شده است. على علیه السلام مهر از او برگرفت و تكهاى از آن نان خشك را با سركه خورد و مجددا سر كیسه را مُهر كرد و به فضه داد! گفتم مگر غیر از شما كس دیگرى هم می تواند از این نان بخورد كه انبان را مُهر می كنید؟ حضرت علی علیه السلام اغلب روى خاك مىنشست و به همین جهت ابوتراب نامیده شد. فرش خانهاش هم حصیر بود كفش خود را وصله میزد و سایر كارهایش را هم خودش انجام میداد. می فرمود به خدا سوگند این رداى من آنقدر وصله خورده است كه از وصال آن خجالت می كشم! على علیه السلام فرمود مهر این كیسه از نظر بخل و امساك نیست بلكه براى اینست كه در غیاب من فرزندان من این نانها را به روغن یا به زیت آغشته میكنند و من براى این كه آنها به احترام این مُهر به آن دست نزنند سر انبان را مهر میكنم! معاویه گفت راست میگوئى اى احنف احدى نمیتواند مثل على علیهالسلام باشد و باز كسى نمیتواند منكر فضیلت او باشد. لباس آن حضرت هم متناسب با خوراك او بود شلوارش زبر و خشن و پیراهنش هم كرباس بود در حالی كه به غیر از شام به تمام بلاد اسلامى فرمانروا بود. اغلب روى خاك مىنشست و به همین جهت ابوتراب نامیده شد. فرش خانهاش هم حصیر بود كفش خود را وصله می زد و سایر كارهایش را هم خودش انجام میداد. می فرمود به خدا سوگند این رداى من آنقدر وصله خورده است كه از وصال آن خجالت می كشم! و الله لقد رقعت مدرعتى هذه حتى استحییت من راقعها. (6) در نامهاى كه به عثمان بن حنیف والى بصره نوشته است فرماید: من كه امام شما هستم به دو جامه كهنه و دو قرص نان اكتفاء كردهام در صورتی كه می توانم از جامههاى حریر لباسى فاخر بپوشم و از عسل مصفى و مغز گندم غذاى لذیذ و مقوى تناول كنم ولى هیهات كه هوى و هوس نفس بر من غلبه نماید! آیا به همین قناعت كنم كه گویند من امام و خلیفه هستم اما در اندوه و پریشانى فقراء شركت نكنم؟ أاقنع من نفسى به ان یقال امیرالمؤمنین و لا أشاركهم فى مكاره الدهر؟ (7) على علیه السلام مىفرمود من در خوراك و پوشاك طورى هستم كه اگر فقیرترین مردم مرا ببیند می تواند در برابر فقر و فاقه خود صبور و شكیبا باشد زیرا وقتى امام خود را چنین ببیند از وضع و حال خود راضى میشود. و باز میفرمود من میدانم كه كسى مثل من نمیتواند زندگى كند اما آیا بین امام و مأموم نباید وجه تشابهى وجود داشته باشد؟ پس تا می توانید از روش من پیروى كنید. پىنوشتها: (1) امالى صدوق مجلس 47 حدیث 14(2) ینابیع المودة باب 51 ص 150ـ بحار الانوار جلد 41 ص 148(3) ینابیع الموده باب 51 ص 147(4) كشف الغمه ص 47ـ تاریخ طبرى و كتب دیگر. (5) بحار الانوار جلد 40 ص 345(6) نهج البلاغه خطبه 159(7) نهج البلاغه نامه 45 به عثمان بن حنیف
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 664]