واضح آرشیو وب فارسی:ايسنا: *«فرارشاه» درگفتوگوبا هادي غفاري* تحليل شاه ازمسايل اشتباه بود آمريكا تا ميتوانست ازشاه حمايت كرد جريان انقلاب طوري بود كه هرلحظه انتظار فرارشاه را داشتيم
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: تاريخ
حجتالاسلام والمسلمين هادي غفاري معتقد است كه براي تحليل مسايل منجر به فرار شاه بايد به مجموعهاي از عوامل توجه داشت. او يادآور شد: اگر تصور كنيم كه رفتن شاه از ايران صرفا به دليل عدم حمايت آمريكا و انگليس بوده است، بسيار سادهانديشانه و سادهلوحانه است؛ موجي برخاست كه آمريكا و انگليس هيچ كاري نميتوانستند بكنند.
حجتالاسلام والمسلمين هادي غفاري كه عضو شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي و نماينده دوره اول مجلس شوراي اسلامي بوده است، در گفتوگو با خبرنگار گروه تاريخ و انديشه ايسنا درباره مقطع فرار شاه از ايران در تاريخ 26 دي ماه 57 گفت: جريان وسيعي در ايران به وجود آمد كه هيچ جريان بزرگي نميتوانست در مقابل آن بايستد.
وي با اشاره به نقش رهبري مدبرانه حضرت امام (ره) افزود: شاه و آمريكاييها ابتدا فكر ميكردند دههي 50 نيز مانند دورهي كودتاي 28 مرداد است. وقتي وارد مقولات داخلي كشور شدند متوجه شدند كه اينگونه نيست. وقتي راهپيمايي يك و نيم ميليوني عيد فطر و بعد هم راهپيمايي وسيع محرم و صفر اتفاق افتاد، هركس باشد ميفهمد كه شرايط چگونه است.
آمريكا تا لحظهاي كه ميتوانست از محمدرضا شاه حمايت كرد
غفاري با بيان اينكه آمريكاييها تا لحظهاي كه ميتوانستند از محمدرضا شاه حمايت كردند، تصريح كرد: از مقطعي به بعد آمريكاييها ديگر نتوانستهاند از شاه حمايت كنند. آمريكاييها و انگليسيها تا روزي كه ميتوانستند كشتار كردند و زدند و حتي آخرين زهرشان را هم ريختند. بختيار عددي نبود و خودش زمان شاه جزو اپوزيسيون و زنداني شاه بود. حتي شاه به اين جنازه هم متوسل شد و اگر امثال علي اميني در قدرت زنده بود، آمريكاييها به او نيز متوسل ميشدند. دروغگوهايي مثل ازهاري را هم مطرح كردند تا بتوانند به قدرت برسانندشان.
آمريكا هر روز كه بتواند به ايران حمله كند، لحظهاي توقف نميكند
غفاري خاطرنشان كرد: آمريكا و اسراييل هرچه كردند، نتوانستند در مقابل لبنان در جنگهاي 33 روزه بايستند. امكانات نظامي اين دو قابل مقايسه نيست؛ اما وقتي ارادهي ملي تعلق گرفت كه لبنان مقاومت كند، اسراييل پسزده شد و كابينه اسراييل به هم ريخت.
وي تاكيد كرد: در آن مقطع، ديگر امكان حمايت از شاه وجود نداشت. پس از نشست گواردلوپ در پاريس، كارتر تهديد به كودتا كرد. نامهي مكتوب براي امام (ره) فرستاد. من خدمت امام (ره) بودم. آقاي دكتر يزدي به خاطر دارد و آقاي قطبزاده اگر زنده بود، شهادت ميداد؛ او مترجم فرانسوي بود. وقتي سفراي انگليس، آلمان و فرانسه آمدند كه با امام (ره) ملاقات كنند، معاون وزير خارجه آمد و نامهي كارتر را براي امام (ره) آورد و كارتر در آن نامه، امام (ره) را تهديد كرده و نوشته بود كه «حضرت آيتالله آقاي خميني تا اينجاي انقلاب كه آمدهايد، كافي است. دولت قانوني بختيار را بپذيريد و بعد انتخابات برگزار كنيد و...؛ من ميترسم در ايران ارتش كودتا كند كه در آن صورت نه ما و نه شما نميتوانيم جلوي آن را بگيريم». امام هم بسيار صميمي اما صريح فرمودند كه «آقاي كارتر بچه است. عقلش نميرسد. ايران كشوري نيست كه بتوان دوباره در آن دخالت كرد و اگر در ايران كودتايي انجام شود، ما آن را از چشم آمريكا و كارتر ميبينيم. خميني در اين صورت دندانهاي كارتر را در دهانش خرد خواهد كرد.»
غفاري ادامه داد: سخن امام (ره) بسيار با صلابت بود. حتي مترجم ترجمه كرد كه خميني دندانهاي كارتر را در دهانش خواهد شكست و من تذكر دادم كه شكستن با خرد كردن متفاوت است. به محض اينكه دوباره ترجمه شد، كسي كه نامه را ميخواند – معاون وزارت خارجهي فرانسه – زود دست و پايش را گم كرد و گفت اين گفتهي من نبود بلكه نامهي آقاي كارتر است كه من از روي آن خواندم. امام پاسخ دادند، بله شما عاقلتر از اين حرفها هستيد كه بخواهيد اينگونه صحبت كنيد.
وي گفت: آمريكا ميخواست يك كشور به تمام معنا مزدور داشته باشد يا حداقل اينكه ايران همپيمانش باشد. تمام تلاش خود را كرد اما نتوانست. آمريكا چارهاي جز تسليم نداشت. پس از پيروزي انقلاب هر كاري كرد كه بتواند به انقلاب ضربه بزند.
جريان انقلاب به گونهاي بود كه هر لحظه انتظار داشتيم شاه از ايران فرار كند
غفاري در ادامهي گفتوگوي خود با ايسنا با بيان اينكه روند حركت و جريان انقلاب به گونهاي پيش رفت كه هر لحظه ما انتظار داشتيم كه شاه از ايران فرار كند، افزود: ما مردم را در يك قيام همگاني بسيج كرديم. درست پس از آغاز ماه رمضان سال 57 و سخنراني در مساجد، بحث انقلاب جدي شد. پيش از آن بحث مرگ مشكوك حاج آقا مصطفي و مرحوم دكتر علي شريعتي و فجايع متعدد و شهادت آيتالله غفاري (پدرم) و شهادت شهيد سعيدي به اين مساله دامن زد اما در ماه رمضان 57 مشخصا بحث رفتن شاه مطرح شد. در روز عيد فطر اين شعار ديگر ملي شد و نماز عيد فطر كه تمام شد مردم از قيطريه تا ميدان راه آهن شعار "بگو مرگ بر شاه" سر دادند.
وي افزود: در يك جمعي براي اولين بار كه عدهاي از دادن شعار "مرگ بر شاه" ميترسيدند و خودداري ميكردند آنها را خطاب قرار دادم و گفتم «بگو مرگ بر شاه» چرا ميترسيد؟ اينگونه بود كه مردم يكديگر را توصيه به گفتن «مرگ بر شاه» ميكردند و خود همين توصيه كردن به شعار تبديل شد.
دست شاه در 17 شهريور 57 با كشتارهايي كه انجام داد، رو شد
غفاري گفت: 17 شهريور 57 دست شاه كاملا با كشتارهايي كه انجام داد رو شد و راهپيماييها شدت گرفت تا در ايام ماه محرم راهپيماييهاي گسترده را امكان مقابله نبود و شاه نتوانست دوام بياورد. ابتدا تحليل آنها اين بود كه شاه براي مدتي از ايران بيرون برود. اسناد محرمانه افشا شده نشان ميدهد كه گفته شده بود شاه مدتي از كشور خارج شود تا مردم آرام شوند. وقتي شاه توبه نامه نوشت و عنوان كرد صداي انقلاب شما را شنيدم و قولهايي ميداد، اين مساله باعث شد مردم بر تصميم خود مصر شوند و متوجه شدند تيرشان به هدف خورده است.
شاه متوجه شده بود كه ادامهي حضورش در ايران ممكن نيست
غفاري بيان كرد: شاه متوجه شده بود كه ادامهي حضورش در ايران ممكن نيست. با نشستهاي خصوصي مكرر با آمريكاييها به اين نتيجه رسيدند كه دو راه پيش رو دارند؛ يا شاه را بردارند و وقتي مردم آرام شدند به جاي شاه فرد ديگري را جايگزين كنند زيرا تاريخ مصرف شاه گذشته است. يا سناريوهاي ديگري اجرا كنند مثل اينكه ميگفتند جريانهاي ملي در ايران راه بيندازيم و افرادي مثل داريوش شايگان و... محوردار شوند و نهضت به سمت آنها كشيده شود و راه فرعي ايجاد شود زيرا در اين شرايط امام خميني ديگر منزوي و تنها ميشود. آنها فكر ميكردند كه بعد كار را به سمت برگزاري انتخابات قانوني ميبرند و پس از مدتي مليها را برميدارند و مهرههاي خود را ميگذارند.
وي ادامه داد: با هوشياري امام (ره) از يك سو و حضور مردمي كه همهي مسايل را درك كرده بودند، همهي تيرها به سنگ خورد. اين حركت ملي بود كه در تمام نقاط ايران وجود داشت و همه به اين موج ملي پيوسته بودند و قابليت سركوب اين موج در ميان هيچكسي نبود.
شاه تحليل اشتباه از مسايل كشور داشت
غفاري با بيان اينكه شاه تحليلي اشتباه از مسايل كشور داشت، اضافه كرد: محيط حكومت كاملا بسته بود و چاپلوسي در آن حاكميت پيدا كرده بود. رواج چاپلوسي بود كه باعث ميشد همه، چيزهايي را بگويند كه محمدرضا خوشش آيد. از پايين تا بالاي حاكميت اينگونه بود. همه به هم چيزي را ميگفتند كه مقام مافوق خوشش بيايد. حقيقت و آنچه را كه هست نميگفتند و اين موضوع به دو دليل بود؛ يكي براي اينكه نشان دهند هيچ خبري نيست و ديگر اينكه پست خود را حفظ كنند. اگر رييس ساواك يك بخش به رييس كل ساواك مسايل را كاملا توضيح ميداد، بازخواست ميشد كه براي مهار آن چه كرده است و به دليل بيعرضگي بركنارش ميكردند. هركدام از ترس اينكه مقام خود را از دست دهند به مقام مافوقشان گزارشهاي كاملا دروغ ميدادند.
وي به طور نمونه اشاره كرد: در مسجد الهادي وقتي براي پدرم مراسم چهلم گرفتند بيش از چند هزار دانشجو آمده بودند در حالي كه در اسناد ساواك رييس كلانتري به رييس ساواك منطقه نوشته است چند نفر بيشتر نبودند كه عوامل ما آن را كنترل كردند و در مورد چند هزار اعلاميه كه توزيع شده بود، نوشته بودند كه چند عدد اعلاميه هم پخش شد كه عوامل ما آن را جمعآوري كردند. در حالي كه يك اعلاميه دست ساواكيها نيفتاد. حتي يكي دو تا را كه دست پاسبانها رسيده بود را مردم قاپيده و توزيع كرده بودند.
فردوست ميگويد كه نميتوانستيم گزارش راست به محمدرضا بگوييم
غفاري با اشاره به خاطرات فردوست گفت: فردوست نوشته است محمدرضا با رضاخان چند اختلاف اساسي داشت؛ از جمله اينكه به رضاخان نميتوانستيم گزارش دروغ بدهيم اما به محمدرضا جز دروغ، نميتوانستيم بگوييم. بايد چيزي ميگفتيم كه خوشش بيايد. اصلا نميتوانستيم گزارش راست به محمدرضا بگوييم.
وي تاكيد كرد: يكي از علل اينكه شاه و دار و دستهاش به اين حد از اوضاع غافل شدند اين است كه نسبت به هم گزارش دروغ دادند و در مورد هر آنچه كه ميشنيدند هم تصور ميكردند با تفنگ ميتوانند همهي مشكلاتشان را حل كنند. حتي اگر شاه ميدانست كه اوضاع چگونه است گمان ميكرد راه حل اين مساله، مسلسل، شكنجه، ترور و زندان است. شاه روحيهي ملي ملت ايران را نشناخته بود.
وي ادامه داد: شاه گمان ميكرد كه ميتواند مسايل را با ريا و طرح مساله آشتي ملي از سوي شريف امامي حل كند. پس از آن هم با سپردن امور به دست ازهاري راه حل نظامي را انتخاب كرد. در حالي كه مبارزه به مرحلهاي رسيده بود كه به تندي به ازهاري كه نظامي بود، منجر شد و مردم او را «خر چهار ستاره لقب» دادند.
امام (ره) براي خود هيچ چيزي قائل نبودند و به مردم بيشتر توجه ميكردند
وي در ادامه تاكيد كرد: امام (ره) برخورد با چاپلوسي را از خود آغاز كردند. اخبار تلويزيون به گونهاي بود كه مرتب در ابتدا اعلام ميكرد كه چه كساني با امام (ره) ديدار كردند و امام (ره) چه كارهايي انجام دادهاند. امام (ره) به مسوولان تلويزيون نهيب زدند و فرمودند چه معني دارد كه هر بار تلويزيون را روشن ميكنيم، مرتب ميگوييد چه كساني آمدند و رفتند و من با چه كساني ديدار كردم. اين كارهاي روزمره من است. چرا بايد مرتب اخبار اول، اخبار امام باشد. امام (ره) براي خود هيچ چيزي قائل نبودند و به مردم بيشتر توجه ميكردند و وقتي خبر شهادت فهميده را شنيدند، فرمودند «رهبر ما آن طفل سيزده ساله است».
نماينده دور اول مجلس شوراي اسلامي گفت: به خاطر دارم در نشست اول مجلس كه ما نمايندگان، خدمت امام (ره)در جماران حاضر شديم، مرحوم آقاي فخرالدين حجازي به درستي تعريفي را از امام (ره) گفت. امام فرمودند «بسم الله الرحمن الرحيم. آقاي حجازي راجع به من چيزهايي گفتند. خدا كند من باورم نشود.»؛ امام (ره) ميخواستند تملق در كشور باب نشود، چرا كه اگر ملتي به چاپلوسي دچار شود فاتحه آن كشور را بايد خواند.
وي در پايان افزود: امام علي (ع) در يكي از خطبههايش وقتي كسي از او تعريف كرد، ميفرمايند «با ادبياتي كه با ستمگران سخن ميگويند با من سخن نگوييد». پيامبر (ص) نيز فرمودند «به صورت تملقگويان و چاپلوسان خاك بپاشيد».
انتهاي پيام
چهارشنبه 25 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 229]