تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):پرهيزكارى منافق جز در زبانش ظاهر نمى شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804593647




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

زيباترين سفر دنيايي با دعوتنامه اي خدايي


واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: از زماني كه به حج و زيارت رفتم و با كمال ناباوري اسمم را در ميان مسافران خانه خدا ديدم تا وقتيكه ساك به دست در فرودگاه با دلي سرشار از شادي و شعف آماده پرواز به سمت سرزمين نور شدم دو ماه بيشتر طول نكشيد. زايران كاروان توحيد ايلام همه آماده بودند، از كودك چهار ساله گرفته تا پيرمرد و پير زن 60 و 70 ساله همه با كارتهاي به گردن كه منقش بود به نشاني هتل هاي مكه و مدينه. مسافران سرزمين وحي همه ذكر به لب داشتند، اشك شوق در چشمان همه بود و استرس ناشي از ديدار حرم نبوي و كعبه دلها را مي توانستي در چهره يك يك ميهمانان خانه امن الهي به راحتي ببيني. مسافران همه در هواپيما نشسته بوديم و براي پرواز لحظه شماري مي كرديم، ساعت 12 شب را نشان مي داد با اينكه پرواز با چهار ساعت تاخير انجام مي شد اما وارد شدن به مدينه تا دو ساعت ديگر خستگي را از يادمان برده بود. هواپيما به آسمان ملكوتي مدينه نزديك شد، عطر صلوات فضاي هواپيما را عطر آگين كرد، چه زيبا بود زماني كه از هواپيما خارج شديم، با وجود گرمي بسيار زياد هوا ديدن آسمان مدينه بسيار لذتبخش بود. صبح روز بعد اعضا كاروان با چشماني نمناك همه در سرسراي هتل جمع شده بودند تا راهي بارگاه ملكوتي نبوي شوند، مدير كاروان كه به راه افتاد همه پشت سر هم براه افتاديم و بعد از گذشتن از چند كوچه به بين الحرمين رسيديم. زيباترين لحظات زندگيم ثبت مي شد، سالها در انتظار چنين لحظه اي بودم و هميشه پاي تلويزيون حريم امن الهي و گنبد سبز پيامبر پشت پرده اشك چشماهيم به لرزش در مي آمد. ابتدا مقابل پنجره هاي بقيع ايستاديم، با خواندن روضه روحاني كاروان كه گفت بقيع خاموش، سالها منتظر بوديم اما بايد از پشت پنجره هاي آهني شما را ملاقات كنيم، خيلي ها دوست داشتن امروز اينجا باشن ولي ما مجوز ورود را گرفتيم و... همه كاروان به گريه افتاند. لحظه اي را كه برگشتم و چشمانم به گنبد سبز پيامبر افتاد را هيچگاه فراموش نمي كنم، غربت بقيع را فراموش كردم، انگار كه پيامبر (ص)، رحمت عالميان، كسي كه عالم بخاطر او خلق شد ايستاده بود و به استقبال ميهمانانش آمده بود. گفته بودند اينجا تنها خانه اي است كه پيامبر در گفتن سلام از ميهمانش پيشي مي گيرد و من آنرا با تمام وجود احساس مي كردم و زير لب با خود مدام تكرار مي كردم من كجا و حرم پيامبر كجا؟ از باب علي وارد حرم كه شديم عطر معنوي مسجد بيشتر به مشاممان مي رسيد و ما را به سمت روضه پيامبر راهي كرد، منبر و محراب پيامبر، خانه حضرت زهرا(س) و ستون توبه و... اشك مجال نجوا را از همه گرفته بود. روزها را با دونوبت حضور در بقيع، خواندن نماز و قرآن در حرم پيامبر و رفتن به زيارت دوره شامل كوه احد، قبر حمزه عموي پيامبر، مساجد قبا، ذوالقبلتين و سبعه گذرانديم و تازه باور كرده بوديم كه به كجا آمديم كه بايد بر مي گشتيم. در كاروان زمزمه كوچ شد و بايد براي وداع به حرم مي رفتيم، چه سخت بود دل كندن از شهري كه سالها در انتظار ديدارش همچون شمع سوخته بوديم. در حرم غوغايي بپا بود هر روز كاروانهايي مي آمدند و عده اي بايد خداحافظي مي كردند، وداع كنندگان ناله مي كردند، يكي اشك مي ريخت، يكي دستانش را در آسمان گرفته بود و زمزمه مي كرد، عده اي در كنار بقيع خلوت كرده بودند و عقده دل مي گشودند. با اينكه آمدنم به حرم زيباترين لحظه زندگي ام شده بود ولي وداع سخت ترين لحظه بود، شروع به خواندن زيارتنامه كردم و گفتم : اي پيامبر ما يتيمان تو هستيم، تو خود درد يتيمي را احساس كرده اي پس نيم نگاهي به ما داشته باش، ما كه لايق نبوديم، رافت و رحمت تو بود كه ما گنهكاران را دعوت كرد به اينجا آورد و... الوداع مدينه. زلزله اي در دلها بود، ديدن كعبه دلها درد دوري از مدينه را اندكي برايمان التيام بخشيده بود. همه لباس سفيد آخرت پوشيده بوديم و با دلهايي آسماني به سمت مسجد شجره براه افتاديم. به ميقات رسيديم، همه با لباس آخرت يكي شده بوديم، غني و فقير، پير و جوان و... يكي بوديم، مسجد پر بود از زائران خانه الهي كه گذرنامه شان را در شبهاي قدر و روز عرفه صادر كرده بودند و امروز به آرزويشان رسيده اند. اولين لبيك را گفتيم، لبيك، اللهم لبيك، لبيك، لا شريك لك لبيك، خدايا تو خودت دعوت كردي و من بت كردم، اولين لبيك را گفتيم و مسافر الهي شديم، زنگار را از دلهايمان پاك كرديم چراكه كه مي خواستيم به پاك ترين مكان دنيا قم بگذاريم و چه رمز و رازي در اعمال حج نهفته است... صبح همه سفيدپوشان كاروان براه افتاديم تا با انجام اعمال عمره اذن ورود را بگيريم، چشمها سخت در انتظار بودند و همه لحظه شماري مي كرديم، به نزديك مسجد الحرام كه رسيدم در پاهايم احساس ناتواني مي كردم و صداي قلبم را مي شنيدم، چند دقيقه اي بيشتر تا ديدن كعبه دلها نمانده بود، روحاني به ما گفت در اولين نگاه سه آرزوي انسان برآورده مي شود. از پله ها يكي يكي پايين رفتيم و به سجده افتاديم و سر كه بلند كرديم نگاهمان به مرواريد سياهي افتاد كه در قلب حرم بود و زائران سپيد پوش دور تا دور آن طواف مي كردند، اشك مجال سخن را از ما گرفت و ذهن ياريمان نمي كرد كه سه حاجت چه بود؟ ما ميهمان بوديم و خدا ميزبان، فرصتي كه در طول سال براي دومين بار بعد از ما رمضان بدست آورده بوديم. و چه صفايي داشت ضيافت الهي كه هفت مرتبه دور اين مرواريد سياه طواف كرديم و نماز طواف را پشت مقام ابراهيم بجا آورديم و با خوردن جرعه اي از آب زمزم و شستن صورت براي سعي صفا و مروه آماده شديم. و چه صفايي داشت سعي بين صفا و مروه كه سپيد پوشان همچون موج عظيمي آنرا طي كردند، سپس تقصير و باز هم هفت بار طواف دور خانه دوست و در آخر هم دو ركعت نماز طواف نسا. كاروان با همان لباس ها همه پس از انجام اعمال دور هم جمع شدند و ميهمانيشان را به هم تبريك گفتند و سفر از نو شروع شد. حكايت اين سفر با همه سفر ها فرق دارد، سفري كه براي هر انساني تولدي دوباره است كه آنرا تجربه مي كند. عمره مفرده و حج زيباترين سفر دنيوي است كه خدا برايت دعوت نامه مي فرست و تو آنرا با تمام وجود اجابت مي كني و چه زيباست لحظه لحظه اين سفر. گزارش از : آزاده خرم 633/7171




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 301]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن