تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 14 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):مؤمن از اندك خدا خشنود مى شود و بسيارش او را ناراحت نمى كند و منافق از اندك خدا نا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820861066




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفتار تحليلي رهبر معظم انقلاب درباره حادثه عاشورا


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گفتار تحليلي رهبر معظم انقلاب درباره حادثه عاشورا
خبرگزاري فارس: چه شد كه 50 سال بعد از درگذشت پيغمبر جامعه اسلامى به آن حد رسيد كه كسى مثل امام حسين(ع) ناچار شد براى نجات جامعه اين چنين فداكارى كند.


به گزارش خبرنگار "سرويس فضاي مجازي" خبرگزاري فارس و به نقل از منابع اينترنتي، اين ديدار، ديدارى است بسيار مناسب و در وقت مناسبى هم هست. ايّام, ايّام عاشوراى حسينى است و شما برادران و خواهران هم از عاشورايى ها و حسينى ها هستيد. بسيج بيست ميليونى انقلاب اسلامى ثابت كرده كه در صراط حسين بن على} و عاشورا قدم بر مى دارد. آن چه كه من امروز عرض خواهم كرد مربوط به همين قضيه عاشوراست.
با وجود اين همه سخن كه درباره حادثه عاشورا گفته اند و گفته ايم و شنيده ايم, ولى باز هم جاى سخن و تأمل و تدبّر و عبرت گيرى نسبت به اين حادثه باقى است. اين حادثه عظيم از دو جهت مورد توجه قرار مى گيرد و بنده مى خواهم امروز بيش تر جهت دوم را مورد توجه قرار بدهم.

*درس هاى عاشورا
جهت اول, درس هاى عاشوراست. عاشورا پيام ها و درس هايى دارد. عاشورا به ما درس مى دهد كه براى حفظ دين بايد فداكارى كرد. درس مى دهد كه در راه قرآن بايد از همه چيز گذشت. درس مى دهد كه در ميدان نبرد حق و باطل, همه افراد اعم از كوچك و بزرگ, زن و مرد, پير و جوان, شريف و وضيع و امام و رعيت با هم در يك صف قرار مى گيرند. درس مى دهد كه جبهه دشمن با همه توانايى هاى ظاهرى بسيار آسيب پذير است. همچنان كه جبهه بنى اميّه به وسيله كاروان اسيران عاشورا در كوفه آسيب ديد, در شام آسيب ديد, در مدينه آسيب ديد و بالأخره هم نهضت عاشورا به فناى جبهه سفيانى منتهى شد.
عاشورا به ما درس مى دهد كه در ماجراى دفاع از دين, بصيرت بيش از چيزهاى ديگر براى انسان لازم است. بى بصيرت ها بدون اين كه بدانند, فريب مى خورند و در جبهه باطل قرار مى گيرند چنان كه در جبهه ابن زياد كسانى بودند كه فُسّاق و فجّار نبودند ولى از بى بصيرت ها بودند. اين ها درس هاى عاشوراست. البته همين درس ها كافى است كه يك ملت را از ذلت به عزّت برساند. همين درس ها مى تواند جبهه كفر و استكبار را شكست بدهد. اين ها درس هاى زندگى ساز است. اين, آن جهت اول است.

*عبرت هاى عاشورا
جهت دوم از جهات مربوط به حادثه عاشورا, عبرت هاى عاشوراست. عاشورا غير از درس, يك صحنه عبرت است. انسان بايد در اين صحنه نگاه كند تا عبرت بگيرد. عبرت بگيرد يعنى چه؟ يعنى خود را با آن وضعيت مقايسه كند و بفهمد در چه حال و وضعى قرار دارد. چه چيزى او را تهديد مى كند و چه چيزى براى او لازم است. اين را عبرت مى گويند. مثلاً هنگامى كه شما از جاده اى عبور مى كنيد و اتومبيلى را مى بينيد كه واژگون شده يا تصادف كرده و آسيب ديده و مُچاله شده و سرنشينانش نابود شدند, مى ايستيد و به آن صحنه نگاه مى كنيد, چرا؟ براى اين كه عبرت بگيريد. براى اين كه برشما معلوم بشود كه چه جور سرعت و حركت و چه جور رانندگى به اين وضعيت منتهى مى شود. اين هم نوع ديگرى از درس است اما درس از راه عبرت گيرى. حال مى خواهيم اين را يك قدرى بيش تر بررسى كنيم.
اولين عبرتى كه در قضيه عاشورا ما را متوجه خود مى كند اين است كه ببينيم چه شد كه پنجاه سال بعد از درگذشت پيغمبرْ جامعه اسلامى به آن حد رسيد كه كسى مثل امام حسين(ع) ناچار شد براى نجات جامعه اين چنين فداكارى بكند. يك وقت اين فداكارى بعد از گذشت هزار سال از صدر اسلام است يا يك وقت در قلب كشورها و ملت هاى مخالف و معاند با اسلام است, اين يك حرفى است امّا اين كه حسين بن على(ع) در مركز اسلام, در مدينه و مكه (مركز وحى نبوى) با وضعيتى مواجه شود به طورى كه هر چه نگاه كند ببيند چاره اى جز فداكارى نيست (آن هم فداكارى خونين و با عظمتى), اين قابل تأمل است. مگر چه وضعى بود كه حسين بن على} احساس كرد كه اسلام فقط با فداكارى او زنده مى ماند واü از دست مى رود؟ عبرت اين جاست, ما بايد نگاه كنيم و ببينيم كه چه شد كه فردى مثل يزيد بر جامعه اسلامى حاكم شد؟ جامعه اسلامى كه رهبر و پيغمبرش در مكه و مدينه پرچم ها را مى داد دست مسلمان ها و آن ها مى رفتند تا اقصا نقاط جزيرة العرب و مرزهاى شام, امپراتورى روم را تهديد مى كردند و سربازان دشمن نيز از مقابلشان فرار مى كردند و مسلمين پيروزمندانه برمى گشتند (مثل ماجراى تبوك) و جامعه اسلامى كه در مسجد و مَعبَر آن, صوت تلاوت قرآن بلند بود و شخصيتى مثل پيغمبرْ با آن لحن و نَفَس, آيات خدا را بر مردم مى خواند و مردم را موعظه مى كرد و آن ها را در جاده هدايت با سرعت پيش مى برد. چطور شد كه همين جامعه, همين كشور و همين شهرها آن قدر از اسلام دور شدند تا كسى مثل يزيد بر آن ها حكومت كرد؟ چرا بايد وضعى پيش بيايد كه كسى مثل حسين بن على} ببيند چاره اى ندارد جز اين فداكارى عظيم, كه در تاريخ بى نظير است. چه شد كه آن ها به اين جا رسيدند؟ اين همان عبرت است. ما بايد اين را امروز مورد توجه دقيق قرار بدهيم. ما امروز يك جامعه اسلامى هستيم. بايد ببينيم آن جامعه اسلامى چه آفتى پيدا كرد كه كارش به يزيد رسيد. چه شد كه بيست سال بعد از شهادت اميرالمؤمنين(ع) در همان شهرى كه ايشان حكومت مى كرد سرهاى پسران اميرالمؤمنين(ع) را بر نيزه كردند و در آن شهر گرداندند! كوفه همان جايى است كه اميرالمؤمنين(ع) توى بازارهاى آن راه مى رفت, تازيانه بر دوش مى انداخت و مردم را امر به معروف و نهى از منكر مى كرد. فرياد تلاوت قرآن در آناء الليل وأطراف النّهار, از مسجد و تشكيلات آن بلند بود. اين همان شهر است كه حالا دخترها و حرم اميرالمؤمنين(ع) را به اسارت در بازار آن مى گردانند. چه شد كه ظرف بيست سال به اين جا رسيدند؟ جواب, اين است: رسيدند كه يك بيمارى وجود دارد كه مى تواند جامعه اى كه در رأس آن كسى مثل پيغمبر اسلامْ و اميرالمؤمنين(ع) بوده است را در ظرف چند ده سال به آن وضعيت برساند. پس اين يك بيمارى خطرناكى است و ما هم بايد از اين بيمارى بترسيم. امام بزرگوار ما اگر خود را شاگردى از شاگردان پيغمبرْ محسوب مى كرد, سرفخربه آسمان مى سود. افتخار امام ما كجا و پيغمبرْ كجا؟ جامعه اى را كه پيغمبرْ ساخته بود, بعد از مدت چند سال به آن وضع دچار شد و لذا جامعه ما خيلى بايد مواظب باشد كه به آن بيمارى دچار نشود. عبرت اين جاست. ما بايد آن بيمارى را بشناسيم و آن را يك خطر بزرگ بدانيم و از آن اجتناب كنيم.

*پيام فورى عاشورا
به نظر من امروز پيام عاشورا از ديگر درس ها و پيام هاى عاشورا براى ما فورى تر است. ما بايد بفهميم چه بلايى بر سر آن جامعه آمده كه سر حسين بن على }, آقا زاده اول دنياى اسلام و پسر خليفه مسلمين على بن ابى طالب(ع), در همان شهرى كه پدر او بر مسند خلافت مى نشسته است گردانده شد و آب از آب هم تكان نخورد. ببينيم چگونه از همان شهر افرادى آمدند به كربلا و او و اصحابش را با لب تشنه به شهادت رساندند و حرم اميرالمؤمنين(ع) را به اسارت گرفتند. حرف در اين زمينه زياد است. من در پاسخ به اين سؤال يك آيه از قرآن را مطرح مى‌كنم. قرآن جواب ما را داده است. قرآن درد و بيمارى را به مسلمين معرفى مى كند. آن آيه اين است كه مى فرمايد: (فخلف مِنْ بَعدهِم خَلْفٌ اَضاعُوا الصّلوة واتبعوا الشّهَوات فَسَوف يَلقَون غَيّا).
دو عامل, عامل اصلى اين گمراهى و انحراف عمومى است: يكى دور شدن از ذكر خدا كه مظهر آن صَلوة و نماز است. يعنى فراموش كردن خدا و معنويت و جدا كردن حساب معنويت از زندگى و فراموش كردن توجه و ذكر و دعا و توسل و توفيق از خداى متعال و توكل بر خدا و كنار گذاشتن محاسبات خدايى از زندگى, و عامل دوم (اتبعوا الشهوات) است يعنى دنبال شهوترانى ها و هوس ها و در يك جمله (دنيا طلبى) رفتن و به فكر جمع آورى ثروت و مال بودن و التذاذ و به دام شهوات دنيا افتادن و اصل دانستن اين ها و فراموش كردن آرمان ها. اين درد اساسى و بزرگ است و ما هم ممكن است به اين درد دچار بشويم.

*حفظ آرمان ها, ارزش ها و معيارهاى الهى
اگر در جامعه اسلامى ما آن حالت آرمان خواهى از بين برود يا ضعيف بشود و هر كسى به فكر اين باشد كه كلاه خودمان را از معركه به در ببريم تا در دنيايمان از ديگران عقب نيفتيم, ديگرى جمع كرده است و ما هم برويم جمع كنيم و خود و مصالح خود را بر مصالح جامعه ترجيح بدهيم, معلوم است كه وضع به اين جا خواهد رسيد. نظام اسلامى با ايمان ها, با همت هاى بلند, با مطرح شدن و اهميت دادن و زنده نگه داشتن شعارها به وجود مى آيد و حفظ مى شود و پيش مى رود. معلوم است كم رنگ شدن شعارها, بى اعتنايى به اصول اسلام و انقلاب و همه چيز را با محاسبات مادى فهميدن و مطرح كردن, جامعه را به آن جا پيش خواهد برد كه به چنان وضعى برسد. به همين دليل آن ها به آن وضع دچار شدند. يك روز براى مسلمين پيشرفت اسلام و رضاى خدا و تعليم دين و معارف اسلامى و آشنايى با قرآن و معارف آن مطرح بود, دستگاه حكومت و اداره كشور, دستگاه زهد و تقوا و بى اعتنايى به زخارف دنيا و شهوات شخصى بود, نتيجه آن هم حركت عظيمى بود كه مردم به سمت خدا كردند. در چنان وضعيتى كسى مثل على بن ابى طالب(ع), خليفه مسلمين و كسى مثل حسين بن على(ع), شخصيت برجسته مى شود. چرا كه معيارها در وجود اين ها بيش از ديگران است. وقتى معيار خدا, تقوا, بى اعتنايى به دنيا و مجاهدت در راه خدا باشد كسانى به صحنه عمل مى آيند كه اين معيارها را دارند. اين ها سر رشته كارها را به دست مى گيرند و جامعه, جامعه اى اسلامى خواهد بود. اما وقتى كه معيارهاى خدايى عوض بشود, هركسى كه دنيا طلب تر, شهوتران تر و براى به دست آوردن منافع شخصى زرنگ تر و با صدق و راستى بيگانه تر است, سركار مى آيد. آن وقت نتيجه اين مى شود كه امثال عمربن سعد و شمر و عبيدالله بن زياد مى شوند رؤسا و مثل حسين بن على(ع) به مَذبَح مى رود و در كربلا به شهادت مى رسد. اين يك حساب دو دو تا چهارتاست.
كسانى كه دلسوزند نبايد بگذارند معيارهاى الهى در جامعه عوض بشود. اگر معيار تقوا در جامعه عوض شد معلوم است كه بايد خون يك انسان با تقوايى مثل حسين بن على(ع) ريخته شود. اگر زرنگى و دست و پا دارى در كار دنيا و پشت سر هم اندازى و دروغگويى و بى اعتنايى به ارزش هاى اسلامى ملاك قرار گرفت, معلوم است كه كسى مثل يزيد بايد در رأس كار قرار بگيرد و كسى مثل عبيدالله بايد شخص اول كشور عراق بشود.

*انقلاب ما, انقلاب ارزش ها بود
همه كار اسلام اين بود كه اين معيارها را عوض كند. همه كار انقلاب ما هم همين بود كه در مقابل معيارهاى باطل و غلط مادى جهانى بايستد و آن ها را عوض كند. دنياى امروز, دنياى دروغ, زور, شهوترانى و دنياى ترجيح ارزش هاى مادى بر ارزش هاى معنوى است. دنيا اين است. مخصوص امروز هم نيست. قرن هاست كه معنويت در دنيا رو به افول و ضعف بوده است. قدرتمندها تلاش كردند معنويت را از بين ببرند.
صاحبان قدرت, پول پرست ها و سرمايه دارها يك نظام و بساط مادى در دنيا چيدند كه در رأس آن قدرتى مثل قدرت آمريكاست كه از همه دروغگوتر, فريبگرتر, بى اعتناتر نسبت به فضايل انسانى و بى رحم تر نسبت به انسان هاست. چنين قدرتى در رأس است و دوستان او هم در مراتب بعد قرار مى گيرند. اين وضع دنياست. انقلاب اسلامى يعنى زنده كردن دوباره اسلام. زنده كردن (إنَّ أكرَمكُم عِنْدَاللّه أتقيكُم)(1) و انقلاب آمد تا اين بساط و اين تربيت غلط جهانى را بشكند و يك تربيت جديدى درست كند. اگر تربيت جهان, تربيت مادى باشد, معلوم است كه افرادى شهوتران, فاسد, روسياه و گمراه مثل محمد رضا بايد در رأس كار باشند و يك انسان با فضيلت و منوّر مثل امام بايستى يا در زندان و يا در تبعيد باشد. در چنان وضعيتى در جامعه جاى امام نيست. وقتى زور, فساد, دروغ و بى فضيلتى حاكم است, آن كسى كه داراى فضيلت, صدق, نور, عرفان و توجه به خداست جايش يا زندان هاست و يا در مقتل و مذبح و گودال قتلگاه است. وقتى كسى مثل امام بر سر كار آمد يعنى ورق برگشت. شهوترانى, دنياطلبى و وابستگى و فساد در انزوا رفت و تقوا, زهد, صفا و نورانيت, جهاد, دلسوزى براى انسان ها, رحم و مروّت و برادرى و ايثار و از خود گذشتگى روى كار آمد. امام كه روى كار مى آيد يعنى اين خصلت ها و اين فضيلت ها روى كار مى آيد. اين ارزش ها مطرح مى شود.
اگر اين ارزش ها را نگه داشتيد نظام امامت باقى مى ماند. آن وقت امثال حسين بن على } ديگر به مذبح برده نمى شوند. اما اگر اين ها را از دست داديم چه؟ اگر روحيه بسيجى را از دست داديم چه؟ اگر به جاى توجه به تكليف و وظيفه و آرمان الهى به فكر تجمّلات شخصى خودمان افتاديم چه؟ اگر جوان بسيجى, مؤمن و با اخلاص را كه هيچ چيز نمى خواهد جز ميدانى براى مجاهدت در راه خدا, در انزوا قرار داديم و يك آدم پُررو, افزون خواه, پرتوقع و بى صفاى بى معنويت را مسلط كرديم چه؟ در اين صورت همه چيز دگرگون خواهد شد. اگر بين رحلت نبى اكرمْ و شهادت جگر گوشه اش در صدر اسلام پنجاه سال فاصله بود, ممكن است در روزگار ما اين فاصله خيلى كم تر بشود و فضيلت ها و صاحبان فضايل زودتر به مذبح بروند.
نبايد بگذاريم چنين چيزى پيش بيايد. بايد در مقابل انحرافى كه ممكن است دشمن بر ما تحميل بكند, بايستيم. عبرت گيرى از عاشورا اين است. نگذاريم روح انقلاب و فرزندان انقلاب در جامعه منزوى بشوند.

*تفاوت سازندگى با مادى گرايى
عده اى مسايل را اشتباه گرفته اند. البته بحمداللّه امروز مسؤولين ما دلسوز و علاقه مندند و رييس جمهورى انقلابى و مؤمن بر سر كار است و مى خواهند كشور را بسازند. يك عده اى سازندگى را با مادى گرايى اشتباه گرفته اند. سازندگى چيزى و ماديگرى چيز ديگرى است.
سازندگى يعنى اين كه كشور آباد بشود و طبقات محروم به نوايى برسند. برادران و خواهران, سال هاى سال اين كشور را ويران كرده اند و بعد از انقلاب هم به مدت هشت سال به وسيله مهاجمين خارجى همان كارها را ادامه دادند. آيا اين شوخى است؟ كشور بايد ساخته شود و سازندگى تلاش لازم دارد. از پايان جنگ تا به امروز هنوز سه سال و اندى بيش تر نمى گذرد. از پايان جنگ تا امروز چيزى نگذشته است. اگر يك بمب درجايى بيفتد در يك لحظه همه چيز را ويران مى كند اما ساختن همان ويرانه مدت ها طول مى كشد. يك ساختمان, خانه و عمارت دو يا سه طبقه اى در يك لحظه منفجر مى شود, اما در يك لحظه ساخته نمى شود. يك كشور را هشت سال ويران كردند. مگر اين شوخى است؟ قبل از انقلاب خاندان منحوس پهلوى (كه لعنت خدا بر آن ها و بركارگزاران و دستيارانشان و لعنت بر خانواده قاجار و دستيارانشان باد) سال هاى متمادى اين مملكت را ويران كردند. بعد كه انقلاب آمد كشور را بسازد مگر دشمنان توانستند تحمل بكنند؟ امروزدر آمريكا دارند اسناد همكارى آمريكا با عراق در جنگ را افشا مى كنند. ما همين حرف ها را آن روز هم مى گفتيم. ما آن روز به طور قاطع مى گفتيم كه شرق و غرب دارند از عراق حمايت مى كنند. يك عده كوته فكرهاى داخلى حرف ما را انكار مى كردند و مى گفتند به چه دليل اين طور مى گوييد؟ بفرماييد اين هم دليل امروز اسناد حمايت آمريكا از عراق را خود آمريكايى ها دارند افشا مى كنند و دارد معلوم مى شود كه در اين چند سال چه كمك هاى عظيمى به عراق كردند. شرق و غرب با هم, هم دست شدند و اين جنگ را به راه انداختند و مملكت را ويران كردند. بعد از سال ها ويرانگرى توسط حكام فاسد پهلوى و قاجار و بعد از چند سال ويرانگرى جنگ, حالا دولت جمهورى اسلامى به كمك مردم و كارگزاران و متخصصين و كاردان ها مى خواهند اين كشور را بسازند. معلوم است كه اين كار يك روز و دو روز و يك سال و دوسال نيست. اين همه مراكز مادى از بين رفته, اين همه امكان اشتغال نابود شده, اين ها چيزى نيست كه ظرف مدت كوتاهى ترميم شود. سازندگى يك مجاهدت و يك جهاد فى سبيل الله است. هر كسى كه در اين مجاهدت شركت بكند جهاد و خدمت كرده و در راه اداره و حفظ جامعه اسلامى كه يك واجب بزرگ است گام برداشته است و اين خيلى كار بزرگى است. سازندگى يك مسأله است و مادى گرى, ماده پرستى و دنيا طلبى مسأله ديگرى است. سازندگى همان كارى بود كه على بن ابى طالب(ع) مى كرد كه تا قبل از خلافت ادامه داشت (حتى شايد در دوران خلافت هم انجام مى شد كه البته من ترديد دارم.) آن بزرگوار با دست خودش نخلستان آباد مى كرد, زمين احيا مى كرد, درخت مى كاشت, چاه مى كند و آبيارى مى كرد. اين سازندگى است. دنيا طلبى و ماده طلبى كارى است كه عبيدالله بن زياد و يزيد مى كردند. چه وقت آن ها چيزى را به وجود مى آوردند و مى ساختند؟ آن ها فانى مى كردند, مى خوردند و تجملات را زياد مى كردند. اين دو تا را نبايد با هم اشتباه كرد. امروز يك عده به نام سازندگى خودشان را غرق در پول و دنيا و ماده پرستى مى كنند. آيا اين سازندگى است؟

*شبيخون فرهنگى دشمن
آن چه كه جامعه ما را فاسد مى كند, غرق شدن در شهوات و از دست دادن روح تقوا و فداكارى است. بسيجى بايد در وسط ميدان باشد تا فضيلت هاى اصلى انقلاب زنده بماند. دشمن از راه اشاعه فرهنگ غلط, فساد و فحشا سعى مى كند جوان هاى ما را از دست ما بگيرد. كارى كه از لحاظ فرهنگى دشمن مى كند نه تنها يك تهاجم فرهنگى بلكه بايد گفت يك شبيخون فرهنگى, يك غارت فرهنگى و يك قتل عام فرهنگى است. امروز دشمن دارد اين كار را با ما مى كند. چه كسى مى تواند از اين فضيلت ها دفاع كند؟ آن جوان مؤمنى كه دل به دنيا و منافع شخصى نبسته است. او مى تواند بايستد و از فضيلت ها دفاع بكند. كسى كه خودش آلوده و گرفتار است نمى تواند از فضيلت ها دفاع بكند. اين جوان با اخلاص است كه مى تواند از انقلاب, اسلام و فضايل و ارزش هاى اسلامى دفاع كند.

*همه بايد امر به معروف و نهى از منكر بكنند
لذا بنده چندى پيش گفتم همه بايد امر به معروف و نهى از منكر بكنند. الآن هم عرض مى كنم. نهى از منكر كنيد. اين واجب است. امروز امر به معروف و نهى از منكر, هم مسؤوليت شرعى و هم مسؤوليت انقلابى و سياسى شماست. به من نامه مى نويسند, بعضى تلفن مى كنند و مى گويند ما نهى از منكر مى كنيم اما مأمورين رسمى طرف ما را نمى گيرند. طرف فرد مقابل را مى گيرند. من عرض مى كنم مأمورين رسمى چه مأمورين انتظامى و چه مأمورين قضايى حق ندارند از مُجرم دفاع بكنند. مأمورين بايد از آمر و ناهى شرعى دفاع كنند. دستگاه حكومت ما بايد از آمر به معروف و ناهى از منكر دفاع بكند, اين وظيفه است. اگر كسى نماز بخواند و كسى ديگر به نمازگزار حمله كند, دستگاه هاى ما بايد از چه كسى دفاع كنند؟ از نمازگزار يا آن كسى كه سجاده را از زيرپاى نمازگزار مى كشد؟ امر به معروف و نهى از منكر هم همين طور است. امر به معروف هم مثل نماز واجب است. حضرت امير(ع) در نهج البلاغه مى فرمايد: (وما أعمالُ البِرِّ كُلُّها والجهادُ في سبيل اللّه عندالأمر بالمعروف والنهي عن المنكر إü كَنَفَثَةٍ في بحرٍ لُجّيٍّ).(2)
يعنى اگر امر به معروف و نهى از منكر در مقياس وسيع و عمومى انجام شود, حتى از جهاد بالاتر است. پايه دين را امر به معروف و نهى از منكر محكم مى كند. اساس جهاد را امر به معروف و نهى از منكر استوار مى كند. مگر مسؤولين و مأمورين ما مى توانند آمر به معروف و ناهى از منكر را با ديگران مساوى قرار بدهند چه برسد به اين كه نقطه مقابل او را تأييد بكنند؟ البته جوان حزب الله بايد باهوش باشد, چشم هايش را باز كند, نگذارد كسى در صفوف او رخنه كند و به نام امر به معروف و نهى از منكر فسادى ايجاد بكند كه چهره حزب الله خراب بشود. بايد مواظب باشيد. اين به عهده خودتان است. من يقين دارم و تجربه هاى چند ساله هم نشان داده كه وقتى نيروهاى مؤمن و حزب اللهى براى انجام كارى به ميدان مى آيند يك عده عناصر بَدَلى و دروغين با نام اين ها در گوشه اى فساد ايجاد مى كنند تا ذهن مسؤولين را نسبت به نيروهاى مؤمن و حزب اللهى و مردمى چركين و بد كنند. مواظب باشيد. مسأله امر به معروف و نهى از منكر مثل مسأله نماز ياد گرفتنى است و شما بايد برويد و مسايل آن را ياد بگيريد. در هر مورد اين كه در كجا و چگونه بايد امر به معروف و نهى از منكر كرد, مسايلى وجود دارد. البته من عرض بكنم, قبلاً هم گفته ام كه در جامعه اسلامى تكليف عامه مردم امر به معروف و نهى از منكر با لسان است اما اگر كار به برخورد بكشد, آن ديگر به عهده مسؤولين است كه بايد وارد بشوند و آن ها اين كار را بكنند. البته نقش مهم تر را هم, همين زبان دارد. چيزى كه جامعه را اصلاح مى كند نهى از منكر زبانى است. اگر مردم به آدم بدكار, خلافكار, كسى كه اشاعه فحشا مى كند و مى خواهد قُبح گناه را از جامعه ببرد, بگويند و ده, صد يا هزار نفر و به طور كلى افكار عمومى جامعه روى وجود و ذهن او سنگينى كند, اين براى او شكننده ترين چيزهاست.

*حضور نيروهاى حزب اللهى و بسيجى در صحنه
اگر نيروهاى مؤمن, بسيجى و حزب اللهى يعنى همين عامه مردم مؤمن, همين اكثريت عظيم كشور عزيزما, همين هايى كه جنگ را اداره كردند, همين هايى كه از اول انقلاب تا به حال با همه حوادث مقابله كردند, نبودند و اگر بسيج و نيروى عظيم حزب الله نبود, ما هم در جنگ و هم در مقابل دشمنان گوناگون در اين چند سال شكست مى خورديم. ما آسيب پذير بوديم. وقتى كه كارخانه هاى ما را مى خواستند به تعطيلى بكشانند, نيروى حزب اللهى از داخل كارخانه بر سينه شان مى زد. وقتى مزرعه ما را در اوايل انقلاب مى خواستند آتش بزنند, نيروى حزب اللهى از همان وسط بيابان ها و روستاها و مزارع توى دهانشان مى زد. اگر خيابان ها را مى خواستند به اغتشاش بكشند نيروى حزب اللهى مى آمد در مقابلشان سينه سپر مى كرد. در جنگ هم كه معلوم است. اين است آن نيروى اصلى اين كشور, و نظام اسلامى متكى به اين نيرو است. اگر مردم يعنى همين نيروهاى مؤمن و حزب اللهى با نظام و دولت باشند (كه بحمدالله هستند) هيچ دشمنى نمى تواند كارى از پيش ببرد. اگر اين نيروى عظيم و شكست ناپذير مردمى در كنار و پشت سر مسؤولين باشد (كه بحمدالله هست) هيچ قدرتى نمى تواند با جمهورى اسلامى مقابله بكند. دشمنان ما از اين نيرو مى ترسند, مدتى است كه بلندگوهاى آمريكايى و صهيونيستى در تبليغات جهانى دارند جمهورى اسلامى ايران را به نظامى گرى و افزايش سلاح متهم مى كنند. مى گويند جمهورى اسلامى دارد سلاح هاى كشتار جمعى و اتمى درست مى كند و از فلان جا كلاهك اتمى آورده اند! اين ها حرف هايى است كه اگر هر عاقلى در دنيا تأمل كند مى فهمد دروغ است.آيا بمب اتم چيزى است كه بتوان آن را بى سر و صدا از كشورى به كشور ديگر منتقل كرد؟ خودِ آن ها مى فهمند كه دروغ است ولى شايعه درست مى كنند براى اين كه چهره نظام اسلامى را به نحوى معرفى كنند كه گويى با صلح و استقرار آن در دنيا مخالف است.
يكى از تلاش هاى خباثت آميز آمريكا عليه جمهورى اسلامى همين است. من عرض مى كنم شما اشتباه كرديد كه خيال كرديد قدرت جمهورى اسلامى در اين است كه بمب اتمى فراهم بكند يا در داخل بسازد. قدرت ما اين ها نيست. اگر قدرت ما اين بود كه جمهورى اسلامى مثلاً يك بمب اتمى درست بكند, صدها مثل آن را كشورهاى بزرگ دارند. اگر كسى مى توانست با بمب اتمى بر ديگران پيروز بشود, آمريكا و شوروى سابق و بقيه قدرت هاى خبيث دنيا بايد تا حالا صد بار جمهورى اسلامى را از بين برده بودند.
چيزى كه به يك نظام قدرت مى دهد بمب اتمى نيست. قدرت نظام اسلامى كه آمريكا و شوروى سابق و بقيه قدرت هاى ريز و درشت عالم تا امروز نتوانسته اند و نخواهند توانست با او مقابله كنند, قدرت ايمان نيروهاى حزب الله است. جمهورى اسلامى بايد اين نيرو و اين قدرت عظيم را حفظ كند. شما جوان ها بايد دايم در صحنه باشيد. بايد به طور دايم نشان بدهيد كه جمهورى اسلامى آسيب ناپذير است. نيروى مؤمن و بسيج و نيروهاى حزب الله در سراسر كشور و همه آحاد مؤمن در اين كشور بايد كارى بكنند كه اميد آمريكا و صهيونيست ها و بقيه قدرت هاى دشمن از جمهورى اسلامى به كلى قطع شود. خداوند ان شاء الله شما جوان هاى مؤمن و فداكار و با تقوا را محفوظ بدارد و ان شاء الله قلب مقدس ولى عصر (ارواحناه فداه) از همه شما خشنود باشد و ان شاء الله با قدرت ايمان و حضور شما همه كيدها و توطئه هاى دشمن خنثى گردد.
والسلام عليكم ورحمة اللّه وبركاته
--------------------------------------------------------------------------------
1. حجرات (49) آيه 13.
2. نهج البلاغه, حكمت 374.

* بيانات مقام معظم رهبرى(مدّظله العالى)در ديدار با نيروهاى مقاومت بسيج71/4/23 - 13 محرّم 1413
انتهاي پيام
 يکشنبه 8 دي 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 125]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن