واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده:حسين كفعمي(3)استراتژي ابولهبي
خبرگزاري فارس: استناداتي كه آقاي گنجي به علوم ناقصي همچون هرمنوتيك يا برساخته گرايي داده اند جايي براي هيچ گونه استدلالي در اين زمينه نمي گذارد با اين دايره از باورهاي اثبات نشده كه دور خود كشيده اند به هيچ وجه جايي براي اثبات هيچ حقيقتي براي آنها وجود ندارد.
تا به اينجا ما ده ها دليل براي اثبات آسماني و وحياني بودن قرآن و كلام وحي ارائه داده ايم، اكنون ما يك پرسش از آقاي سروش و گنجي داريم و آن اينست كه ما مي گوئيم قرآن كلام آسماني است، از نظر آنها چه دلايلي بايد آورده شود تا آنها باور كنند قرآن كلام خداست؟ چه نوع منطق و دليل يا سندي بايد باشد كه آنها بپذيرند كه قرآن كلام خداست؟
استناداتي كه آقاي گنجي به علوم ناقصي همچون هرمنوتيك يا برساخته گرايي يا نظرات متناقض دو دوره از زندگي ويتگنشتاين مرد سرگردان بين فلسفه و دين وعلم را پشتوانه ي كلام خود گرفته اند جايي براي هيچ گونه استدلالي در اين زمينه نمي گذارد با اين دايره اي از باورهاي اثبات نشده كه دور خود كشيده اند به هيچ وجه جايي براي اثبات هيچ حقيقتي براي آنها وجود ندارد. آقاي گنجي قبل از اينكه دليلي در رد وحياني بودن قرآن داشته باشند آن را باور كرده است او خود د ر مقالات زيادي ايدئولوژي را روشي ماركسيستي معرفي مي كند اما خود با ايدئولوژي بي منطق و از پيش باور كرده ي خود، امر به بكن نكن هاي زيادي در همه ي امور مي نمايد؛ ما دوباره بر سوال خود تاكيد مي كنيم و از آقاي گنجي سوال مي كنيم چه دليلي او را قانع مي كند كه قرآن سخن خداست؟ ايشان اگر قدري تحمل كنند و به جاي حرف زدن قدري فكر كند يقيناًً به اين نتيجه مي رسند كه به زعم ايشان محال است كه دليلي براي اثبات وحياني بودن قرآن وجود داشته باشد. اصولاً او نمي خواهد بپذيرد كه شايد دلايلي وجود داشته باشد، زيرا فرضياتي را كه او باور كرده است به او اجازه نمي دهد كه هيچ دليلي را موجود ببيند.
ما مطمئنيم كه آقاي گنجي هيچ گاه پاسخي به اين سوال ما نخواهد داد و نمي تواند به ما بگويد كه ما چه دلايلي را بايد ارائه كنيم كه وحياني بودن قرآن مورد قبول قرار گيرد زيرا او اصولاً نمي تواند دليلي را در اين زمينه مفروض بداند. او راه خود را براي فهم دلايل بي شماري كه براي اثبات وحياني بودن قرآن وجود دارد، بسته است. يك ضرب المثل مي گويد شما مي توانيد كسي را كه خوابيده بيدار نماييد ولي هرگز نمي توانيد كسي را كه خودش را به خواب زده است، بيدار نماييد. زيرا در اولي، خواب عارض شده است اما در دومي خواب، باور گرديده. خود قرآن چنين مخالفاني را بسيار زيبا تحليل مي كند. در سوره ي بقره آيه ي 6 مي فرمايد "... و علي سمعهم و ابصارهم غشاوه" آنها بر چشم و گوش خود پرده كشيده اند و اجازه رويت سخن حق را به خود نمي دهند و قرآن معتقد است كه كساني كه اينگونه عمل نمايند و اين پرده هاي غير عقلاني را از چشم و گوش خود برندارند پس از مدتي خداوند بر دل هاي آنها نيز پرده خواهد كشيد و ختم ا... علي قلوبهم صورت خواهد گرفت كه نتيجه ي آن عذاب سخت دردناك خواهد بود و چه عذابي بالاتر از آن كه ديگر هيچ حرف عقلاني و منطقي از سوي هيچ كس حتي پيامبر خدا را نيز نمي پذيرند و سخنان او را كذب تلقي كرده و رويت او از عالم واقعي را روياي كاذب و دروغ معرفي نمايند اگر آقاي گنجي تلاش نمايد و فقط جواب اين سوال ما را بدهد كه چه دلايلي ايشان را قانع خواهد كرد كه قرآن سخن خداست ما اميد بسيار زيادي خواهيم يافت كه اين چنبره ي باورهاي شيطاني كه گرد ايشان را گرفته است ترك بخورد و نور حقيقت برايشان دوباره بتابد اگر ايشان نمي تواند پاسخي به سوال ما بدهد از او خواهش مي كنم كه حداقل به اين سوال فكر كند راه نجات دقت به همين سوال است
ما مي دانيم كه علت اين خود به خواب زدن از سوي آقاي گنجي و رد همه ي اعتقادات اصيل اسلام و باورهاي گذشته خودش حاصل تحقيق و تفحص و بررسي علوم ديني و غير ديني نيست در نوشتارهاي ايشان كاملاً مشخص است كه وي معلومات بسيار اندكي در امور دين و قرآن و فلسفه و تاريخ و تاريخ اديان و ... دارد
اگر او آگاهي كامل داشت هيچ گاه دين حضرت مسيح (ع) را با استناد به يك داستان نويس ماديگرا همچون نيكوس كازانتزاكيس از كتاب آخرين وسوسه هاي مسيح بر ساخته ي تاريخي نمي گفت يا دليل برساخته ي تاريخي بودن اسلام را پيدايش عيد غدير در دوران ديلميان يا تعطيلي 13 رجب در زمان ناصر الدين شاه را و يا رد و قبول شدن سند زيارت عاشورا معرفي نمي كرد او با اين استدلال ها نشان مي دهد كه اصولاً فهمي از برساخته گرايي ندارد و اگر هم برساخته گرايي را نيز درك كرده بود يا آن را با مطالعه و آگاهي به دست مي آورد تازه مي فهميد كه چقدر انتقاد بر اين نحوه ي تفكر توسط دانشمندان و جامعه شناسان غربي و مسلمان شده است كه حداقل نمي توان آن را پشتيباني براي رد اديان بزرگ الهي گرفت
او از ميان هزاران كتاب كه در مورد امام دوازدهم (ع) در طول تاريخ اسلام توسط شيعه و سني نوشته شده است به بخش هاي انتخاب شده ( نه همه ي نظرات) آقاي مدرسي طباطبايي ازكتاب مكتب در فرايند تكامل رجوع كرده و سخنان ايشان را قلب نموده تا جايي كه وي مجبور شد در تاريخ 29 مهر 1387 پاسخ مناسبي به اين گزينش غير منصفانه بدهد ايشان در بخشي از آن پاسخ ها آورده اند كه اثبات امام زمان حتي به وسيله ي روايات اهل سنت از حضرت رسول صورت پذيرفته شده است وي مينويسد:
" ... اما دست كم از ميانه ي قرن دوم رواياتي كه اهل سنت يعني اكثريت عظيم مسلمانان در آن عهد و ادوار بعد در اين هر دو موضوع ( مهدي و انحصار شمار امامان در عدد دوازده) نقل مي كردند در آن حد از كثرت و وسعت بود كه اگر حافظه ي جمعي تاريخي و نقل متواتر در اسلام مصداقي جز حديث ثقلين مي داشت در همين دو مورد بود حتي اگر شمار آن نقل ها بدين كثرت و وسعت نبود خرد انساني نمي پذيرفت كه اكثريتي بزرگ و مقتدر به رغم دو دستگي و دشمني به سود اقليتي ضعيف و زيان خود دروغي جعل كند در آنجا نشان داده ام كه اين روايات در منابعي كه نيمه ي دوم آن قرن به جا مانده و به دست ما رسيده است ثبت است اين كه پس از نزديك به دو قرن با وجود همه ي حوادث و نشيب و فرازها كه طي آن مدت دراز روي داد و به رغم تلاش معكوس افرادي از درون جامعه ي شيعه تسلسل و مآل نظام امامت به قهر تاريخ به همان شكل در آمد كه در نقل هاي قديم پيش بيني شده بود كمي عجيب نيست؟ اسم اين را چه مي گذاريد؟ در آن روزگار برخي از مردمان اين پديده تاريخي غير منتظر و انطباق پيش بيني نشده را معجزه خواندند..." او در پايان جوابيه ي خود مي نويسد " اين همه ي نيت و همت كتاب من بود به كساني كه با آن تعريف از مفهوم امامت موافق نيستند حق مي دهم كه در چهارچوب فكري و عقيدتي خود با آن نوشته مخالفت ورزند اما از كساني كه پيام كتاب را در مساله حضرت مهدي (عج) و شمار ائمه درنيافتند تعجب مي كنم"
موضوعي كه آقاي مدرسي طباطبايي در اين پاسخنامه طرح كرده و در كل كتاب مكتب در فرايند تكامل انجام داده است گوياي اين مطلب است كه شيعه در اسلام برخاسته از تاريخ نيست بلكه جهت دهنده به تاريخ و تاريخ ساز است آقاي مدرسي اشاره مي نمايد كه احاديث به جا مانده از حضرت رسول اكرم (ص) و ديگر محدثان صدر اسلام از ظهور حضرت مهدي در دو قرن بعد از اسلام به صورت معجزه وار به اثبات رسيده است و اين احاديث حتي از زبان مخالفان اكثريتي شيعه يعني اهل تسنن به مراتب بيشتر نقل و بازگو شده است سوال ما اينست كه اگر شيعه بر ساخته ي تاريخي بود چطور بعد از 2 قرن احاديث اوليه خود جلوه واقعيت پيدا كرد و سخنان حضرت رسول و ديگر ائمه به صحنه ي ظهور مي رسند اين نه تنها برساختگي تاريخي نيست بلكه تاريخ از اين روايات شكل گرفته است ما به كتاب آقاي مدرسي طباطبايي استناد كرديم كه مورد وثوق آقاي گنجي است وگرنه دهها حديث و روايت در تاريخ اسلام از سوي پيامبر و ديگر بزرگان اسلام نقل شده كه در آينده تاريخي به شكل و محتوي خود دست يافته است. و اصولاً آن سخنان در تاريخ رقم خورده است و هدايت كلامي و وحياني آنان به تاريخ شكل داده است. از اين جمله اند پيش گويي هاي حضرت رسول در مورد شرايط ظهور امامان معصوم در آينده تا حضرت امام زمان (عج) و سخنان حضرت علي در پيش گويي هايش، حاكميت معاويه و اعمال ننگ آلود او را و بلايي كه بر سر مردم عراق مي آيد و پيش بيني حاكميت 40 روزه مروان حكم و سپس فرزندان او و بالاخره سقوط بني اميه و سپس حاكميت بني عباس و... در آن پيش بيني ها نقل مي گردد و آينده ي تاريخي چنين حوادثي را رقم مي زند و از اين دست موارد بسيار است. دربعد اخلاقي و احكامي و قوانين مسلم است كه جامعه اي كه در حال گسترش است و دامنه ي نفوذ خود را به شرق و غرب عالم آن روز توسعه داده است براي استقرار خود در زمان و مكان مجبور است كه دست به تدوين قوانين و ساختارهاي جديد بزند اين عمل برساختن تاريخي دين نيست كشف و نصب قوانين و قواعد جديد تكامل در همه ابعاد زيستي و اجتماعي است.
و در همه ي موارد فوق اصول اوليه دين و اعتقادات و قرآن ثابت و پابرجا باقي مانده است و فقط در فروع است كه تحول و دگرگوني ايجاد شده است كه اين امر بسيار طبيعي و قابل قبول است اما توليد تاريخ نيست نياز تعالي و تكامل مومنان است كه با حفظ اصول فراهم آمده است.
همانطور كه ملاحظه ميشود رد اديان يا اعتقادات مومنان از سوي گنجي عالمانه و محققانه نيست براي اظهار نظر بر روي بند بند هر ديدگاهي بايد سالها وقت گذاشته شود و نقادي هاي عالمانه فراواني صورت بگيرد براي فهم فلسفه ي ملاصدرا در اسلام آقاي هانري كربن دهها سال وقت صرف كرد و بارها به ايران سفر كرد و با علماي اسلام به مذاكره و بحث پرداخت و نهايتاً كتابي در اين زمينه نگاشت اصولاً هر محققي اينگونه عمل مي نمايد آنچه باعث شده آقاي گنجي به همه ي اصول اعتقادات همه ي مذاهب در كل و جزء بتازد ريشه در آگاهي هاي ايشان ندارد بلكه وابسته به آسيبهاي روحي است كه ايشان در سالهاي گذشته آن را تحمل كرده اند؛ از ديدگاه يك روان شناس حمله ي بي منطق و بي تحقيق و غير عالمانه ي وي به اديان، نتيجه ي آسيب هاي رواني است كه در چند سال گذشته بر ايشان وارد شده است كه به نوعي به كينه جويي و انتقام كشي روي آورده است و شكست سياسي اش را با حمله به تئوري فكري مخالفانش مي خواهد جبران كند. اين روشي است كه ايشان در سالهاي قبل نيز در زماني كه در سيستم سياسي ايران، مقبوليت داشت بر عليه دشمنان و مخالفان جمهوري اسلامي بكار برده بود.
...........................................................
انتهاي پيام/
سه شنبه 3 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 522]