واضح آرشیو وب فارسی:حيات نو: نگاهى به فيلم دلداده ،تازه ترين ساخته سينمايى قدرت الله صلح ميرزايىبررسى نمونهاى از سينماى بدنه كشور در 10 نكته كوچك
فرهنگ و هنر، اميررضا نورى پرتو-1- زمانى كه به ديدن فيلمىهمچون دلداده مىرويد، با توجه به سابقه كارگردانش (قدرتالله صلح ميرزايي) و ديدن پوسترهاى تبليغاتى فيلم به آسانى مىتوان حدس زد كه با اثرى از بدنه سينماى ايران روبه رو هستيم كه تنها براى كشاندن مخاطب به سالنهاى سينما ساخته شده است.
2- ديدن نامهايى شناخته شده در تيتراژ ابتداى دلداده به عنوان نويسندههاى فيلمنامه اثر، اين نويد را به مخاطبان آگاه به مناسبات سينماى ايران مىدهد كه حداقل به تماشاى فيلمىنشستهاند كه به احتمال زياد چفت و بست داستانىاش قابل قبول است. طرح فيلمنامه دلداده كه در ابتدا عسل ايرانى نام داشت، از فيلمساز مطرح 10 ساله اخير سينما، محمد حسين لطيفى است. عليرضا محمودى كه همكار فيلمنامهنويس فريدون جيرانى در مجموعه پرمخاطب مرگ تدريجى يك رويا هم بود، قدرتالله صلح ميرزايى را در نوشتن فيلمنامه دلداده كمك كرده و در سويى ديگر پيمان عباسى كه در چند سال اخير به عنوان يكى از فيلمنامهنويسان پركار سينماى ايرانى جايگاه خود را پيدا كرده، بازنويسى آن را انجام داده است. با چنين پيش زمينهاى بايد حداقل از دلداده انتظار داشت كه داستانش را روان و جذاب تعريف كند. ضمن اينكه تهيهكننده موفقى همچون سيد كمال طباطبائى پشت كار است.
3- اما از همان دقايق ابتدايى و با ديدن تركيب بازيگران فيلم و دقت در رفتار و كنشهاى آنها و بررسى كاراكترهايى كه آنها بازى مىكنند، مىتوان حدس زد كه با چه كارى روبهرو هستيم. جواد رضويان و مجيد صالحى همان تيپهاى هميشگى شان را ارائه مىكنند. بازيگر نقش دوم در مجموعه چهارخونه (محمد اميرىمهر) با همان شكل و شمايل و رفتار، بدون حتى ذرهاى نوآوري، ظاهر مىشود و احمد پورمخبر هم از فرط تكرار در فيلمها و مجموعههاى تلويزيونى طنز در دو سال اخير، در اينجا- در نقش دايى پرويز- نه تنها شورى در مخاطب به وجود نمىآورد، بلكه ديگر اعصاب خرد كن و نچسب به نظر مىرسد! حضور كاراكترى همانند هلن (نعيمه نظام دوست)، آن زنى كه تهيه كننده محصولات موسيقى است، نيز كاركردى منطقى در دل قصه ندارد و خيلى زود، در ميانههاى داستان، به همراه پرويز از روند حركت خط روايى فيلم كنار گذاشته مىشود.
4- فيلم داستان بازگشت دخترى از آمريكا به نام عسل ايرانى (الهام حميدي) را روايت مىكند كه به دليل موقعيت مالى خوبى كه پس از مرگ پدرش پيدا خواهد كرد (در صورت ازدواج با مردى ايراني، عسل مىتواند صاحب اصلى ثروت كلان پدر مرحومش شود)، تمامى ساكنان ذكور آپارتمانى را كه مادر بزرگ عسل (مينا جعفرزاده) و خواهر او- آهو (سحر زكريا)- در آن ساكن هستند به تكاپو مىاندازد كه رضايت او را جلب كنند. با اين داستان كليشهاى و قابل حدس، فيلمنامهنويسان و كارگردان حتى به خود زحمت ندادهاند كه در خلق روند اتفاقهاى دراماتيك، نوع شخصيتپردازى كاراكترها كه همگى تيپهاى آشنا و دم دستى هستند و يا جنس تصويرهاى فيلم اندكى نوآورى از خود به خرج دهند.
5- با ورود اشتباهى عسل به خانه جواد (جواد رضويان) معلوم نمىشود چرا جواد كه مورد عنايت مادر بزرگ عسل است، بىآنكه عسل را بشناسد، با او از سر ناسازگارى در مىآيد. اين در حالى است كه فيلمنامهنويسان سعى كردهاند جواد را جورى ترسيم كنند كه تماشاگر بپذيرد او جدا از اينكه اهل موسيقى و رياضى و كامپيوتر است و به قول آهو آدمىنابغه به شمار مىآيد، قطب مثبت اين ماجراى شلوغ و قابل پيش بينى است كه به هيچ وجه به موقعيت مالى و اجتماعى عسل چشم طمع ندارد. از سويى عسل هم كاراكترى منفعل است و خود نمىداند در ميان اين همه آدم حقه باز تكليفش چيست. به همين جهت او از تيپ يك دختر ايرانى عاشق و به ظاهر معصوم كه الهام حميدى ديگر در ارائه اين گونه نقشها كليشه شده، فراتر نمىرود. از سويى با كريم (مجيد صالحي)، هم خانهاى جواد كه آدم آس وپاسى است، سر و كار داريم كه عسل را دروازه ورود به آمريكا مىداند. اما فيلمنامهنويسان با همين دست مايه آشنا هم كارى نكردهاند و سه ضلع اين مثلث به ظاهر عشقى را به حال خود رها كردهاند و در اين ميان تماشاگر بينوا بايد شاهد لوده بازىهاى مجيد صالحى و ديگر كاراكترهاى فرعى باشد كه از فرط تكرار گاه آزار دهنده به نظر مىرسند.
6- تا دلتان بخواهد در دلداده موقعيتهاى كليشهاى براى به زور خنداندن تماشاگر وجود دارد. از سوختن پشت جواد با اتوى در دست آهو و پرت شدن سينى چاى دردستان عسل و موتيف سوزن نخ كردن پيرزن همسايه (پروين ميكده) گرفته تا حركات و سكنات لوده آميز پرويز (يوسف صيادي) پس از خوردن شربت حاوى قرصهاى توهم زا و افتادن جوانان عاشق در حوض آپارتمان كه نمونههاى مشابه آن را بارها و بارها ديدهايم. در اين ميان كسى نيست كه بگويد اين آدمهاى آس و پاس همچون شاهين (امير نوري) و نادر (مجيد ياسر) و كريم و جواد در اين آپارتمان گرانقيمت و شيك چه مىكنند؟
7- اكبر عبدى يكى از سرمايههاى ماندگار سينماى ايران در سالهاى پس از انقلاب است. اما زمانى كه او را در جلد كاراكترهاى سخيفى همچون نقش دايى ناصر در اين فيلم مىبينيم، اين حسرت در دلمان دوباره زنده مىشود كه چنين سرمايههاى ارزشمندى به دليل برخى كممايگىها در روند مناسبات سينماى كشورمان بهاين صورت به هدر مىروند. به راستى آيا بازى در تيپ يك آدم منفعل و در عين حال شارلاتان كه تنها لهجه محلىاش قرار است تماشاگر را بخنداند، در شان جايگاه هنرمندى همچون اكبر عبدى است؟ به راستى اگر كاراكتر ناصر را از روند جريان فيلم بيرون بكشيم، آيا به پيكره نحيف فيلم آسيبى جدى وارد مىشود؟ حتى پافشارى او براى ازدواج پرويز (كه به ظاهر پسرخوانده اوست) با عسل عمق چندانى ندارد و طمع او براى تصاحب ثروت عسل تنها در راستاى كنشهاى ديگر كاراكترهاى فرعى قرار مىگيرد. ضمن اينكه معلوم نيست چنين آدمى كه وضع مالى مناسبى دارد، چرا تا آن اندازه براى ازدواج آهو با كريم اصرار مىكند؟
8- از نيمههاى فيلم كمكم كاراكتر جواد عنان داستان فيلم را در دست مىگيرد و در مدت يك سكانس و با ديدن تار زدن جواد در حياط، عسل به يكباره نسبت به جواد تغيير موضع مىدهد و عاشق قهرمان قصه مىشود! آواز خواندن جواد به سبك قهرمانان روياپرداز فيلم فارسىها، چه در حياط (با تاكيد بر لودهبازىهاى اعصاب خردكن ديگر جوانان آپارتمان) و براى عسل و چه در مدح مادر تنها به كليپهايى بىمصرف و قابل حذف براى خوش رنگ و لعاب كردن فيلم تبديل شدهاند كه البته براى خوش آمدن جوانان امروزى سعى شده كه به شيوه ترانههاى محسن چاووشى اجرا شود. همچنان كه آواز خواندن احمد پورمخبر در حياط خانه، با آن اجراى ضعيف و تاكيد بر فلوت زدن خنده دار اكبر عبدي، تنها تاسف بيننده را از تحمل چنين اثر سينمايى كممايهاى به دنبال دارد. البته براى اينكه ما به عنوان مخاطب فيلم شيرفهم شويم كه جواد تنها گزينه شايسته براى ازدواج با عسل است، پيام (اشكان اشتياق)، آن جوان فروشنده در بوتيك، از كمالات او و اينكه به بچههاى بى سرپرست شيرخوارگاه آمنه (كه خود در آنجا بزرگ شده) موسيقى تدريس مىكند، براى عسل مىگويد تا شخصيت زن قصه مجاب شود كه در مورد جواد اشتباه فكر مىكرده است. اما خواستگارى جواد از عسل براى كريم گل سرسبد عنايت فيلمنامهنويسان دلداده به فيلم فارسىهاى مشهور تاريخ سينماى كشورمان است كه تنها تاكيدى دوباره بر شخصيت بيش از اندازه مثبت و البته تك بعدى جواد به شمار مىآيد.
9- براى خواستگارى دايى پرويز از مادر بزرگ عسل و در نهايت ازدواج اين دو با يكديگر، تغيير نظر كريم نسبت به ازدواج با آهو، آن هم پس از آگاهى او از سهم آهو و احتمال رفتنش به آمريكا و در نهايت ابراز عشق جواد به عسل كه البته براى روند درست شكلگيرى آن از نفرت به عشق زمينه چينى خوبى در فيلمنامه انجام نشده، حسن ختامى قابل پيشبينى و تكرارى براى اين فيلم به ظاهر كمدى هستند. چيزى كه در اين ميان بيش از اندازه آزار دهنده به نظر مىرسد، تاكيد كارگردان بر پايان بندى فيلم به دمدستى ترين شكل ممكن (قالبى كليپ گونه) است كه در ادامه همان سه نماهنگ قبلى فيلم قرار گرفته و بيشتر كليپهاى سطحى لس آنجلسى را به ياد مىآورد.
10- بسيارى از مورخان سينمايى معتقدند بخش قابل ملاحظهاى از روياپردازىهاى موجود در فيلم فارسىهاى دهه 30 تا 50 شمسى به انحراف ذهن تماشاگران از توجه به كاستىهاى سياسي، اجتماعى و بويژه اقتصادى جارى در بطن اجتماع آن زمان بازمىگردد. حال در زمانه كنونى كه از اعتلاى سينماى ملى دم مىزنيم، بايد اين پرسش را مطرح كرد كه آيا به راستى ساخت و نمايش فيلمى همانند دلداده به نفع هنر سينما در ايران است؟ اگر مراد از توليد چنين آثار سطحى و بى كيفيت كشاندن تماشاگر به سالنهاى سينماست، خود بهتر از هركس مىدانيم كه مخاطب امروزى كه به راحتى به آثار باكيفيت سينماى روز دنيا دسترسى دارد، تنها از لوده بازىها و قصههايى تكرارى و به اصطلاح كمدى استقبال نمىكند و اگر يك اثر سينمايى چارچوب خوبى در فرم و محتوا داشته باشد، تماشاگران سينما به آن پاسخ مناسبى مىدهند. زمانى كه در پيرامون خودمان تا اين اندازه معضل اجتماعي، اقتصادى و فرهنگى وجود دارد و با زبانى سينمايى به راحتى مىتوان آن را به تصوير كشيد، آيا ساخت آثارى همانند دلداده را مىتوان چيزى جز همان روياپردازىهاى ابلهانه و منحرف كننده فيلمفارسىهاى سابق تعبير كرد؟
دوشنبه 11 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حيات نو]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 328]